مصحف امام على عليه السلام- قسمت دوم
بسم رب المهدی
اشهد ان
مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله
قاتلیک یا فاطمه الزهرا
سلام الله علیها
مصحف امام على عليه السلام- قسمت دوم
ويژگيهاى مصحف امام على عليهالسلام
مصحف امام على صرف نظر از مشخصات كلى و توضيحاتى كه در چگونگى گردآورى آن در گزارشها آمده، مختصاتى ذكر شده كه در هيچ يك از مصحفهاى آن زمان منعكس نيست. اين مختصات بيشتر جنبه محتوايى داشته و شاكله كتاب را از شكل قرآن كنونى در مىآورده است.
از سوى ديگر تعبيراتى كه در روايات درباره ويژگيهاى مصحف آمده تفسيرپذير و جاى نقد و بررسى دارد. به اين دليل يكبار بايد در اصل اين ويژگيها سخن گفته شود و يكبار در معنا و تفسير آنها و در نهايت نتيجهگيرى كه از اين مشخصات گرفته مىشود و چهره كلى مصحف را از كتاب قرآنى صرف، به كتابى تفسيرى دگرگون مىسازد.
كتاب على عليهالسلام و مصحف على عليهالسلام
كسى كه در منابع حديثى شيعه جستجويى داشته باشد در مىيابد كه احاديثى از ائمه اهل بيت، برگرفته شده از نوشتههايى است به نام: «كتاب على». ائمه دهها بار در كلمات خود در استناد به حكمى مىگفتهاند: وجدنا فى كتاب على، فى كتاب على كذا، هكذا فى كتاب على، ذلك فى كتاب على. در برخى از اين روايات تصريح دارد، كه اين كتاب طريق مشخصى داشته، به اين معنا كه آمده است: فى كتاب على قال رسول الله كذا، و حتى چگونگى نقل از پيامبر هم مشخص شده است، چون آمده: إن فى كتاب علي، الذى املاه رسول الله: به درستى در كتاب على آمده: كتابى كه پيامبر خدا بر او خوانده است. يا به صورت انحصارى گفته شده: كتاب على، الذى هو املاء رسول الله. يعنى اين كتاب تماما توسط پيامبر املا شده است.
نكته قابل توجه آنكه بيشترين اين روايات از امام باقر و امام صادقعليه السلام روايت شده و از ديگر ائمه بسيار نادر نقل شده است. (62)
بنابراين كتاب على با روايات متواترى كه در منابع آمده وجودش ترديدناپذير است، اما در اينجا چند سئوال مطرح است:
1ـ اين كتاب چه ماهيتى داشته، آيا از مقوله تفسير بوده يا از ماهيتى حديثى، تاريخى يا فقهى برخوردار بوده است.
2ـ اين كتاب داراى چه ويژگيهايى بوده است. در مورد مصحف امام، گفتيم چه ويژگيهايى داشته و قرآن پژوهان اين ويژگيها را شمارش كردهاند، آيا مىتوان از مجموع روايات كتاب على، مشخصات و ويژگيهاى اين كتاب را به دست آورد.
3ـ آيا منابع كتاب على روايات شيعه است يا در كتابهاى اهل سنت به آن اشاره شده است.
4ـ اگر معلوم شود اين كتاب بيشتر، مشخصات يك كتاب دينى را داشته، به اين معنا كه گرايش مطالب آن به شرح آيات و توضيح مطالب تاريخى و فقهى قرآن است، اين سئوال مطرح است كه چه نسبتى به مصحف امام داشته، آيا مصحف امام و كتاب على يكى بودهاند، آيا مصحف بخشى از كتاب على بوده يا بر عكس، يا مصحف كتاب مستقلى بوده و كتاب على نوشتهاى ديگر.
مشخصات كتاب على عليهالسلام
از مجموع روايات كتاب على چندين نكته قطعى به نظر مىرسد:
1ـ كتاب على، تأليف بوده است و حضرت شخصا آن را به نگارش در آورده است و اين گونه نبوده كه حضرت صرفا كاتب اين نوشته باشد.
معمولا تفاوتى ميان مقرر و كاتب است. كاتب وظيفه دارد آنچه را كسى ديگر مىگويد كلمه به كلمه بنويسد و نظم و ترتيب و فصل بندى املا كننده را رعايت كند. اما مقرر مطالب ديگرى را تقرير و به نگارش در مىآورد، اما تنظيم، ترتيب و بسيارى از مسائل كتاب از آن نويسنده است، مىگويند مطالب مربوط به گوينده است، اما تركيب و تأليف حتى برخى توضيحات از نويسنده و مقرر است.
اينكه در روايات آمده كتاب على است، به خط على است، خط به دست على و با انگشتان وى نوشته، تاكيدى است بر اينكه اين كار منتسب به حضرت و متعلق به وى است، خصوصا اين تعبير كه امام باقر مىفرمايد: ان عليا كتب العلم كله (63) . يا امام صادق مىفرمايد: اما إنك ان رايت كتابه لعلمت أنه من كتب الأولين. (64) هر آينه اگر ببينى كتاب على را، مىفهمى كه اين كتاب از كتب اولين است.
2ـ اين كتاب آموختههاى علىعليه السلام از پيامبر است، بلكه تقرير مطالب پيامبر است . اين مطالب در اكثر اين روايات آمده و با صراحت تأكيد شده كه املاى رسول الله است. (65)
3ـ عمده مطالبى كه از اين كتاب نقل شده يا ائمه آن را توصيف كردهاند، در زمينه مسائل شريعت و احكام بوده است. تعبيرات: فيها كل حلال و حرام (66) ، فيها جميع الحلال والحرام، حتى ارش الخدش فيه. (67) ليس من قضية الا و هى فيها حتى ارش الخدش (68) ، نشان دهنده اين است كه محتواى كتاب مربوط به احكام است.
در برخى تعبيرات عنوان عام و كلى است و در ظاهر نشان مىدهد محتواى كتاب فراتر از احكام شريعت تدوين شده، چون آمده است: چيزى نيست كه مردم احتياج داشته باشند مگر اينكه در اين كتاب بيان شده است (69) ، اما وقتى مثال مىزند مىگويد: ارش الخدش، مقدار ديه خدشهاى كه به كسى وارد مىشود، در اين صورت معلوم مىشود بحث ناظر به فقه و احكام است، خصوصا در روايت محمد بن مسلم كه مىگويد از امام باقر پرسيدم آيا اين كتاب على چگونه است؟
«اجوامع هو من العلم، ام فيه تفسير كل شىء من هذه الامور التى تتكلم فيه الناس مثل الطلاق والفرائض؟ فقال: ان عليا كتب العلم كله، القضاء والفرائض. (70)
آيا اين كتاب دربرگيرنده همه علم است، يا تفسير هر چيزى از امورى است كه مردم درباره آن سخن مىگويند، مثل احكام طلاق و ارث؟ حضرت فرمود: بى گمان علىعليه السلام همه اين امور را نوشت، مانند احكام قضاوت و ارث.
اما در همين عبارتها، مثالها ناظر به احكام فقهى است و از آنها استفاده نشده كه به جايى ديگر مانند تاريخ و عقايد مربوط مىشود.
البته در روايت محمد بن مسلم آمده: عندنا صحيفة من كتب على. در بيش ما صحيفهاى از كتابهاى على است. يعنى علىعليه السلام كتابهاى زيادى داشته و يكى از اين كتابها، صحيفه طلاق و فرائض بوده است، لذا محتمل است كه صحيفههاى ديگر حضرت، مربوط به موضوعات ديگر بوده باشد.
4ـ از اين روايات استفاده مىشود كه مباحث آن ـ در احكام ـ جامع و مبسوط بوده است. اينكه در تعبيرهاى مختلف آمده در اين كتاب هر چيزى كه مردم به آن احتياج داشتهاند آمده، يا از امام صادق رسيده كه فرموده: در نزد ما چيزى است كه ديگر به احدى احتياج نداريم. (71) يا آمده: خدا حلال و حرامى نيافريده مگر اينكه در اين كتاب وجود دارد. (72) حتى گاهى از اين كتاب تعبير به جامعه شده (73) ناظر به گستردگى مطالب و حجم مباحث اين نوشته است. در راستاى همين موضوع مىتوان عبارتهاى ديگرى كه در اين روايات آمده، مثل اينكه طول نوشتهها 70 ذراع است، (74) يا حتى ارش خدش را دارد.
5ـ اين كتاب منبع علوم و احكام ائمه اطهار بوده و ائمه براى پاسخ به سئوالات مردم به اين كتاب مراجعه مىكردهاند، بويژه آنكه گاه مىشده كه اصرار داشتهاند بگويند اين مطلب را از كجا نقل مىكنيم، مثلا در جايى آمده است: در كتاب على نوشته شده خدا لعنت مىكند كسى را كه براى غير خدا ذبح كند، خدا لعنت مىكند كسى را كه علامت راهها را به دزدد و خدا لعنت مىكند كسى را كه پدرش او را لعنت كند. (75)
از سوى ديگر به همان مثابه كه اين كتاب مرجع علمى و دينى اهل بيت بوده، وسيله تشخص و علامت شناخت امامت آنان بوده و بوسيله داشتن اين كتاب اتصال به پيامبر و اعتماد به اقوال آنان مشخص مىشده است. گاهى شده است كه ائمه بوسيله اعلام در اختيار داشتن اين كتاب، امامت ديگران را نفى يا اقوال آنان را رد مىكردهاند (76) ، خصوصا در شرايطى كه تشخيص امامت بعدى دشوار مىنموده است.
6ـ اين كتاب نوشتهاى عمومى نبوده كه ديگران بتوانند استنساخ كنند و يا در اختيار داشته باشند، حتى از برخى روايات استفاده مىشود كه مطالب اين كتاب از مختصات علوم اهل بيت بوده و بوسيله خودشان در خاندان دست به دست مىشده و تنها گاهى ائمه براى ايجاد اعتماد در مخاطب يا تأكيد بر مطلب اشاره به كتاب مىكردهاند، يا خصوصياتى از كتاب را شرح مىدادهاند . (77)
نسبت ميان صحيفه و كتاب على عليهالسلام
پيش از آنكه بخواهيم درباره نسبت مصحف امام با كتاب حضرت سخن بگوييم، بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه آيا ميان صحيفه على و كتاب على تفاوت هست. در برخى از روايات شيعه تعبير به صحيفه شده و در برخى روايات، كتاب على، با آنكه در روايات اهل سنت تنها از صحيفه سخن گفته شده است. در اين باره چند احتمال مطرح است.
1ـ آنچه در روايات آمده به عنوان صحيفه، جامعه، همان كتاب على است و آنچه در روايات اهل سنت به عنوان صحيفه آمده، نيز كتاب على و مجموعا يكى مىباشد.
2ـ كتاب على و جامعه يك مجموعه است و صحيفه چيز ديگرى است. چون درباره كتاب على آمده طولش 70 ذراع و وقتى پيچيده مىشده به اندازه ران يك مرد قوى هيكل بوده (78) ، در حالى كه در مورد صحيفه در بعض روايات آمده كه ملحق به شمشير پيامبر بوده (79) و شىء الحاقى شمشير، بايد كوچك و كم حجم باشد.
3ـ نسبت ميان صحيفه جامعه و كتاب على نسبت عموم و خصوص است. يعنى آنچه در روايات اهل سنت از صحيفه على ياد شده، در حقيقت بخشى از كتاب على را تشكيل مىدهد و حضرت در طول حيات خود روايات پيامبر را گردآورى و بخش بخش و صحيفه صحيفه كرده است.
قائل نظريه نخست مىگويد: بر اساس آنچه از روايات مختلف اهل سنت رسيده، صحيفه على موضوعات مختلفى را شامل مىشده و از آنجا كه در توصيفش آمده كه املاى پيامبر و موضوعش احكام بوده، لذا با مشخصات كتاب على وفق مىدهد. بنابراين گر چه ـ به همان دليلى كه قبلا اشاره كرديم ـ راويان، همه اين روايات را ضبط نكردهاند اما شواهد و قرائن نشان مىدهد كه اين دو يكى هستند. (80)
اما نظريه دوم مىگويد كتاب على طولش 70 ذراع و حجم آن به هنگام جمع كردن ضخيم بوده، لذا با صحيفه جور در نمىآيد، و نمىتوان قائل شد كه يكى باشند.
در يك جمع بندى از احتمالات، اگر منظور از صحيفه همان ملحقه شمشير پبامبر است، صحيفه مذكور، بخشى از صحيفه و كتاب على است، چون در روايت محمد بن عبدالملك آمده است: عندنا والله صحيفة طولها سبعون ذراعا (81) ، همانطور كه در روايات عبدالله بن يعفور آمده: صحيفة طولها سبعون ذراعا (82) ، در حالى كه اين تعبير در مورد جامعه هم آمده است: عندنا الجامعة و هى سبعون ذراعا (83) . و در جايى ديگر آمده: عندنا لصحيفة يقال لها جامعة (84) ، با آنكه در روايت فضيل بن يسار آمده: عندنا كتاب على سبعون ذراعا. (85) يا در روايت مروان آمده است: عندنا كتاب على سبعون ذراعا. (86)
بنابراين، كتاب على، جامعه و صحيفه يكى هستند و از مشخصات واحدى برخوردار هستند و اگر در روايات گاهى از آن تعبير به كتاب و گاهى جامعه و گاهى صحيفه شده يك چيز را مىخواسته بيان كند، زيرا مشخصات هر سه به يك كتاب تطبيق مىكند.
اما آنچه كه پيوست شمشير پيامبر بوده (ذوابة السيف) گر چه ممكن است رسالهاى مختصر و كوچك بوده كه گاهى آمده كه آويزان به جلد شمشير بوده و گاهى آمده: فى قرابة السيف، اما از آنجا كه اوصاف اين صحيفه با صحيفه كلى حضرت تطبيق مىكند كه املاى رسول الله است، لذا بايد بخشى از كتاب حجيم و بسيار مفصل بوده باشد كه در باب احكام بويژه احكام فرايض است. و از آنجا كه اين تعبيرات در برخى از روايات شيعه رسيده، كه گويا بخشى از كتاب على است، دليل بر جدايى آن نداريم.
شاهد بر مسئله اينكه در برخى از روايات آمده: اقرأنى ابوجعفر شيئا من كتاب على. (87) يا در روايت عبدالملك بن اعين آمده است: «ارانى ابو جعفر بعض كتب على» ابو جعفرعليه السلام بعضى از كتابهاى على را نشان داد. (88)
به اين جهت درست است كه صحيفه بخشى از كتاب علىعليه السلام باشد و ممكن است صحيفه همراه با شمشير پيامبر قسمتى بوده كه در ادامه كار، حضرت آن را بر اساس احاديث پيامبر تكميل كرده باشد.
از سوى ديگر، آنچه در منابع اهل سنت نقل شده كه در پيش على جز اين صحيفه در قراب سيف نبوده و از پيامبر به ارث نرسيده (89) محل ترديد است، زيرا اين دسته از روايات در برابر رواياتى است كه در جاهاى ديگر (اعم از شيعه و سنى) در مقام علمى علىعليه السلام و اهل بيت رسيده، بلكه بيانگر آنست كه پيامبر ودائع خود را به على واگذار كرد (90) ، و همانطور كه قبلا اشاره شد فضاى سنگين عهد بنى اميه و بنى عباس زمينههاى چنين نظريهاى را تقويت مىكند، بويژه آنكه در اين روايات موضوعات مختلفى آمده و هر كدام حكايت از بخشى از احكام را مىكند، مثلا اگر قرار باشد در ورقهاى كوچك از جلد شمشير جاى گيرد، بايد آنچه در باب عقل (ديات) آمده را نفى كند، و آنچه در باب ديات آمده، قسمت فرائض (ارث) را نفى كند، لذا خود اين روايات در مجموع وجود انحصارى قراب سيف را نفى مىكند .
از اين رو، با شواهدى كه به دست داديم، ثابت مىشود كه همه اين روايات در راستاى صحيفه و كتاب گسترده امام على بوده است. البته از برخى روايات به دست مىآيد كه در عصر خود حضرت اين سئوال مطرح بوده و مورد سئوال بوده كه امام على از پيامبر چه چيزى به ارث برده است.
عن ابى اراكه قال: كنا مع على بمسكن فحدثنا ان عليا ورث من رسول الله السيف، و بعض يقول : أن البغلة، و بعض يقول: ورث صحيفة فى حمائل السيف، اذ خرج علىعليه السلام و ـ نحن فى حديثه ـ فقال... و أيم الله ان عندى لصحف كثيرة قطائع رسول الله و اهل بيته و ان فيها لصحيفة يقال لها العبيطة. (91)
ابوارا كه مىگويد: در خانهاى در ميان جمعى نشسته بوديم و صحبت از حضرت على بود كه از پيامبر خدا چه چيزى به ارث برده، شمشير يا قاطر، بعضى گفتند صحيفهاى در جلد شمشير به ارث برده است، در اين هنگام علىعليه السلام ـ در حالى كه ما درباره او سخن مىگفتيم ـ وارد شد. او در اين باره چنين گفت: به خدا سوگند كه در پيش من و خاندان پيامبر صحيفههاى بسيارى از حضرت به ارث رسيده كه يكى از آنها درباره مرگهاى ناگهانى (عبيطه) است.
به اين جهت حضرت صحيفههاى مختلفى را در اختيار داشته كه مجموع آنها جامعه و كتاب على را تشكيل مىداده است، و به صرف ذكر برخى خصوصيات نمىتواند كتاب جداگانهاى باشد. (92)
نسبت ميان كتاب و مصحف على عليهالسلام
با توضيحاتى كه درباره كتاب و مصحف علىعليه السلام و ويژگيهاى هر كدام داده شد، تفاوتهاى آن روشن شد، بدون شك صحيفه و كتاب على شامل احكام و مقررات فقهى بوده است و از آنجا كه احكام دامنه گستردهاى دارد، حجم آن وسيع و آن چنان كه در روايات رسيده طول اين صحيفه 70 ذراع و عرض آن به اندازه پوست دباغى شده يعنى در حدود 2 ذراع و قطر آن به اندازه ران شتر بوده است. (93) از سوى ديگر در اين دسته از روايات مطلبى كه حاكى از تفسير آيه و ناظر به قرآن باشد ديده نمىشود.
از سوى ديگر، مشخصاتى كه درباره مصحف امام على ذكر شده منطبق با قرآن و علوم مرتبط با اين كتاب است و از سنخ احكام صرف نيست، مانند بحث محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و اسباب نزول و در نهايت تفسير و تأويل. لذا اين فرض كه بگوييم اين دو يكى بودهاند به ظاهر بعيد به نظر مىرسد، تنها چيزى كه زمينه وحدت موضوعى اين كتاب را تداعى مىكند، تشابه موضوعات فقهى با اوصاف خاص در اين دو كتاب است.
مثلا در روايت سليم آمده است كه هر حكم حلال و حرام و كيفر يا حكمى حتى ديه خراش را كه امت تا روز رستاخيز بدان نياز دارد با املاى فرستاده خدا و دست خطم نوشتهام. (94)
و اين تعبير در اوصاف كتاب على مكرر در مكرر آمده است. به عنوان نمونه در روايت عبدالرحمن بن عبدالله از امام صادق آمده است: ما خلق الله من حلال ولا حرام الا فيها حتى ارش الخدش . (95)
خلاصه وحدت موضوعى از چند جهت در اين دو عنوان ديده مىشود.
1ـ در برداشتن احكام حلال و حرام كه هم در مصحف آمده و هم در كتاب.
2ـ جامعيت احكام حلال و حرام بويژه در موضوع جزائيات اسلام، حتى مثل ديه خراش.
3ـ بيان اين احكام براى همه زمانها و شرايط مختلف با اين تعبير كه هر چيزى كه امت تا روز قيامت به آن احتياج دارد آمده. اى شىء تحتاج اليه الأمة الى يوم القيامة. دقيقا تعبيرى كه در باب صحيفه و جامعه آمده: علم ما يحتاج اليه الناس الى يوم القيامة من حلال و حرام. (96)
4ـ نكته ديگر منبع و مأخذ اين دو نوشته است كه بنابر نقل روايات هم در مصحف و كتاب به املاى پيامبر و خط على ذكر شده است. (97)
به اين جهت مانعى ندارد كه مصحف امام در عين حال كه تفسير است، شامل بيان احكام در شكل گسترده آن باشد، و اگر در لسان ائمه تعبير به كتاب و صحيفه شده از اين باب بوده كه در عهد صادقين اصطلاح مصحف تداعى به قرآن مىكرده است. اما نبايد از ياد ببريم كه منافاتى ندارد حضرت و مجموعه مستقل به نگارش درآورده باشد.
مجموعهاى به نام مصحف با عطف توجه به آيات قرآن، طبعا حضرت در ذيل آيات قرآن، احكام و مسائل فقهى را هم مطرح كرده باشد و مجموعهاى مخصوص احكام شريعت بويژه در بخش حدود، ديات، فرائض و قصاص، با اين تأكيد كه هر دوى اين مجموعه متخذ از اقوال و آثار پيامبر مىباشد و لذا اين احتمال قوىتر به نظر مىرسد، وگرنه بايد دست كم ائمه كه اين همه درباره كتاب على سخن گفتهاند، اشارهاى به مصحف و آنچه درباره مشخصات آن آمده مىكردهاند .
مطلب ديگر آنكه كتاب على گاه در اختيار ديگران قرار گرفته و عدهاى از صحابه آن را بارها در دست ائمه ديدهاند، اما مصحف على را كسى نديده و نمىتوان به جز توصيفات كلى از مطالب آن خبر داد و جالب اينكه مصحف امام على پس از امام حسن و امام حسين به امام سجاد و از آن حضرت به امام باقر و صادق منتقل شد، اما از زمان امام سجاد به بعد كمتر با تعبير به مصحف آمده، در حالى كه آنچه در روايات شيعى از زمان امام باقر به بعد آمده تعبير به كتاب على شده است و همين امر زمينههاى وحدت اين دو نوشته را تقويت مىكند.
كيفيت نگارش مطالب مصحف
پس از اينكه ثابت شد مصحف امام على نمىتواند تنها قرآن باشد، اين سئوال مطرح است كه كيفيت نگارش مطالب تفسيرى حضرت چگونه بوده، آيا مانند تفاسير عصر ما ميان آيات و مطالب تفسيرى تفكيكى نمىشده و مباحث در هم نگاشته مىشده يا بصورت متن و حاشيه بوده است. كشف اين نكته بر اساس اسناد تاريخى هم به واقعيت مصحف و هم به چگونگى محتوا و دفع شبهات آن كمك مىكند.
تا كنون آنچه در باب تفسير و توضيح آيات متداول است عمدتا بر دو گونه مىباشد:
1ـ متن آيه در بالا و توضيحات و تفسيرها در حاشيه آورده شود. حجم اين توضيحات حاشيهاى، بسته به اهداف، مخاطبان و شرايط علمى مفسر دارد.
2ـ آيه قسمت به قسمت و قطعه قطعه شده و پس از ذكر هر فرازى از آيات، توضيحات مربوط به آن آورده مىشود، آنگاه قسمتهاى بعدى در ادامه ذكر مىگردد.
واقع آنست كه در متون اوليه در اين باره مطلبى نيامده و كتابهايى كه از آن عصر بر جاى مانده با توجه به تحولات خط، نوشتافزار و دگرگونى در نسخهها، نمىتوان نظريهاى قطعى در باب كيفيت نگارش به دست داد، خصوصا نسبت به مصحف امام كه عدهاى تصورشان اين بوده كه كتاب ايشان صرفا قرآن بوده است، لذا جاى اين سئوال در ذهن آنها مطرح نبوده كه كيفيت نگارش مطالب چگونه بوده است، با اينكه در گزارشها آمده و اين نكته قطعى است كه حضرت تأويل و تنزيل، ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آيه را معين و بيان كرده است.
از سوى ديگر از برخى گزارشات استفاده مىشود كه در عصر خلفا، عدهاى از صحابه و تابعين كلمات توضيحى خود را در حاشيه يا متن قرآن مىنوشتند، تا آنجا كه خليفه دوم در طى فرمان مشهورى نگارش كلمات تفسيرى را در متن آيات قرآن ممنوع كرد و قرظة بن كعب انصارى را مأمور كرد قرآن را از كلمات تفسيرى جدا كنند. (98) اشتباه برخى از مستشرقان (99) و همچنين صاحبان مصاحف درباره قرائت ترادفى و سوء استفاده از آن براى پذيرش تحريف قرآن از اينجا ناشى شده كه گمان مىكردهاند آنچه در مصاحف كسانى مانند ابن مسعود، ابى بن كعب، عايشه و حفصه و ديگران به جاى كلمهاى، كلمه ديگر نقل شده يا در كنار آن قيد توضيحى آمده به حساب اختلاف قرائت و ترادف كلمات در قرآن بوده (100) ، در صورتى كه روشن است بسيارى از اين موارد نه از باب اختلاف قرائت يا جايگزين كردن كلمه در مقابل كلمه است، صرفا توضيحات و تفسيرهاى صاحبان مصاحف است و هيچ ارتباطى به تحريف ندارد.
بهر حال تنها كسى كه در اين بين به اين مسئله پرداخته و كيفيت نگارش مصحف امام را مشخص كرده، محمد بن عبدالكريم شهرستانى (م 548) صاحب كتاب الملل والنحل است كه در مقدمه تفسير خود به اين مصحف اشاره مىكند و مىگويد برخى گفتهاند مصحف امام على متن و حواشى داشته، قرآن در متن قرار گرفته و توضيحات حضرت در عرض و حواشى آمده است. (101)
گرچه شهرستانى با لفظ «قيل» آن را بيان مىكند و قائل و منبع آن را مشخص نمىكند ولى با حساسيت حضرت در مخلوط نشدن متن با توضيحات و تجربهاى كه بعدها خليفه دوم به دست آورد (يا از حضرت گرفت) سازگار به نظر مىرسد. خصوصا آنكه اين روش تا مدتهاى مديدى متداول شد و بعيد نيست اينكه عدهاى گمان كردهاند مصحف حضرت صرفا قرآن بوده از اينجا ناشى شده كه اصل و متن قرآن بوده است، چنانكه در زمان ما اگر قرآنى با حواشى چاپ شود باز اطلاق به مصحف مىشود. به همين دليل شهرستانى پس از سخنانى مفصل درباره حوادث پس از فوت پيامبر و اينكه چگونه مصحف حضرت را قبول نكردهاند، گلايه مىكند: چرا به شايستهترين فردى كه مىتوانست قرآن را گردآورى كند نسپردند و به نوشته او بها ندادند و در آخر مىنويسد : با همه اينها از حضرت على نسبت به گردآورى كه ديگران انجام دادهاند انكارى نقل نشده است. (102)
همچنين در نسخه كرمانيه شواهد التنزيل حسكانى (م قرن پنجم) از ابن سيرين (م 110) نكتهاى نقل شده كه گوشهاى ديگر از كيفيت نگارش مصحف امام را روشن مىسازد: من خبردار شدم كه حضرت در پى قرآن، ناسخ و منسوخ را مىنوشته است. (103)
اين تعبير «فى اثره» شايد همان سخن شهرستانى را تقويت كند كه مصحف امام حواشى و تعليقاتى داشته و به اين گونه نبوده كه در متن كلمات قرآن، افزودههاى تفسيرى و تاريخى را آورده باشد.
مدت گردآورى مصحف
يكى از سئوالات درباره مصحف امام، مدت زمان گردآورى يا تأليف آن است. اين سئوال از آنجا مطرح شده كه گزارشها نه تنها متفاوت است، بلكه چنان فاصلهها زياد نقل شده كه اصل موضوع را به زير سئوال برده است. مثلا در برخى از گزارشها آمده كه مدت گردآورى سه روز، برخى شش يا هفت روز، و در برخى از روايات 6 ماه سخن گفته شده است.
اكنون پيش از بررسى اين موضوع لازم است به سئوال ديگرى اما مربوط به بحث بپردازيم:
اگر مصحف امام به املاى پيامبر و كتابت حضرت است، بايد قاعدتا در زمان خود پيامبر انجام گرفته باشد، در صورتى كه بحث تأليف و جمع، ناظر به پس از فوت پيامبر است، بويژه آنكه از برخى روايات استفاده مىشود كه كتاب در همان اوان نزول قرآن و تعليم پيامبر بوده است. مثلا در روايت كمال الدين صدوق آمده است: ما نزلت على رسول الله آية من القرآن الا اقرأنيها و املاها علي فكتبتها بخطى و علمنى تأويلها و تفسيرها. (104)
از جمله فكتبتها بخطى كه با فاء عاطفه آمده استفاده مىشود كه هر گاه آيهاى نازل مىشد، پيامبر براى حضرت مىخواند و آن حضرت هم بلافاصله يادداشت مىكرد و تأويل و تفسير آن را پيامبر به حضرت تعليم مىداد، اما در ذيل روايت عبارتى است كه عدم صراحت جمله فوق را به جهت ديگرى سوق مىدهد: فما نسيت آية من كتاب الله و لاعلما املاه علي زيرا وقتى حضرت مىفرمايد، من آيهاى از كتاب و علمى را كه حضرت بر من املا كرد فراموش نكردم، دست كم دلالت دارد كه مسئله نوشتن در همان زمان املا انجام نگرفته و الا شبهه فراموش كردن و اسقاط قسمتى مطرح نمىشد.
همكاران حضرت در كار گردآورى
سئوال ديگرى مطرح است: آيا حضرت در كار گردآورى به تنهايى عمل كرده (بويژه اگر در مدت كوتاهى چون سه روز و هفت روز بوده) يا حضرت براى خود دستيارى داشته و اگر دستيارانى داشته به چه كارى از مصحف مشغول بودهاند؟
ظاهر اكثر اخبار اينست كه كار گردآورى مصحف از اختصاصات حضرت بوده و به دليل ويژگى علمى و اتصال به مبدء وحى و در اختيار داشتن مصحف پيامبر از موقعيت انحصارى براى گردآورى و تأليف قرآن برخوردار بوده است. بنابراين دستيارى بر همكارى در محتوا و يا گردآورى مطالب مطرح نبوده است، اما در برخى از گزارشها آمده كه عدهاى با حضرت همكارى داشتهاند . محتمل است اين همكارى در سطح آماده كردن دستنوشتهها و مرتب كردن آنها بوده و محتمل است ادعاى همكارى براى فرار از بيعت كردن با خليفه و پناه آوردن به خانه على عليه السلام بوده است. به يكى از اين گزارشها كه ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى (م ح 300) نقل كرده بسنده مىكنيم. سعد بن ابى وقاص با مقداد بن اسود در خانه فاطمه گردآمده بودند، كه عدهاى از نيروهاى عمر به خانه يورش بردند. عمر صدا زد كه بيرون بيائيد و گرنه خانه را بر سر شما آتش خواهم زد.
در اين هنگام زبير با شمشير آخته بيرون آمد و فاطمه به گونهاى ديگر و گفتند: ما در خانه گناه و معصيتى انجام نمىدهيم: وانما اجتمعنا لنؤلف القرآن فى مصحف واحد. (105) ما در خانه گردآمدهايم تا قرآن را در مصحف واحد تأليف كنيم.
معلوم نيست كه واقعا كار آنها چه بوده است. اما همانطور كه اشاره شد، محتمل است ادعايى در برابر مأموران خشن و جرار دستگاه خلافت و توجيه اجتماع خود باشد كه در گزارشات قبلى و بعدى جوهرى آمده ـ و براى فرار و امتناع از بيعت چنين سخنانى گفته باشند.
به هر حال اگر حضرت براى تنظيم و ترتيب نوشتهها و هماهنگ كردن آنها از وجود اين افراد استفاده كرده باشد، خصوصا با ياد آورى اين نكته كه مدت گردآورى 3 يا 6 روز بوده، بعيد به نظر نمىرسد.
سرنوشت مصحف امام عليهالسلام
مصحف امام را چه كتاب على بگيريم يا كتاب مستقل، ترتيب مطالب آيهها و سورههاى آن را به ترتيب مصحف بدانيم يا به ترتيب نزول، اما اين سئوال مطرح است: سرنوشت اين مصحف به كجا انجاميد و در نهايت چه شد كه اين كتاب با عظمت و با اهميت از دسترسها دور ماند. آيا اين پنهان شدن، امر حساب شده و با تصميم قبلى امام بر مخفى كردن بود، يا شرايط اجتماعى و سياسى چنين روندى را رقم زد و عوامل بيرونى موجب آن شد كه در نهايت از دسترس افراد دور بماند؟
بدون شك حوادث و اتفاقات ـ پس از فوت امام على ـ در دوران بنى اميه و بنى عباس و فشارهايى كه بر خاندان علوى وارد شد، از اسف انگيزترين حوادث تاريخ جهان اسلام است، اين عامل به تنهايى مىتواند دليل خوبى براى پنهان ماندن مصحف امام باشد، اما در دوران خلافت حضرت چطور؟ امام علىعليه السلام در اين دوران مىتوانست دست كم مصحف خود را در معرض ديد و استفاده و استنساخ گران قرار دهد، تا ديگران با تكثير و نقل احاديث از نابودى آن جلوگيرى كنند.
در حالى كه هيچ گزارشى دال بر اينكه حضرت در دوران خلافت خود اين مصحف را نشان داده باشد نرسيده، بلكه اخبارى ديگر بر دستور بر بسنده كردن به همان مصحف عثمانى رسيده است (106) ، حتى طبق روايت سليم، حضرت به طلحه مىگويد: اگر به قرآنى كه گردآورى شده عمل كنيد از آتش مىرهيد و به بهشت در مىآييد (107) . در اين باره چه بگوييم؟
از اين گذشته پس از فوت امام علىعليه السلام و سپرى شدن دوران بنى اميه و بهبود وضع علويان آيا اين امكان وجود نداشت كه ائمهعليهم السلام اقدام به انتشار مصحف حضرت كنند و لااقل قسمتى از اين كتاب را براى استنساخ در اختيار ديگران قرار دهند؟
همانطور كه در گذشته اشاره كرديم، مصحف امام تنها كلام الهى نبود تا فقدان و در دسترس نبودنش بر خلاف هدف اوليه نزول قرآن تلقى گردد و زحمات و تلاشهاى پيامبر گرامى بر باد رود و نبودنش موجب انحراف كلى و فراموشى ثقل اكبر و نابودى دين گردد. آنچه حضرت به نگارش درآورده بود، افزون بر قرآن، ذكر تأويلها، تفسيرها، بيان شأن نزولها، ناسخها و منسوخها بود. و اگر حضرت مىخواست آن را حتى در دوران خلافت خود در اختيار ديگران قرار دهد، با وضعيتى كه براى آينده پيش بينى مىكرد، احتمال اين بود كه در آن تصرف كنند و به خواست خود در آن تغييراتى ايجاد كنند، چنانكه در قسمتهاى زيادى در روايات پيامبر چنين كردند (108) . بگذريم از اين احتمال منطقى و معقول، كه در اختيار قرار داشتن مصحف، مايه گرفتارى سخت اصحاب و ياران باوفاى حضرت پس از فوت امام مىگشت. وقتى امامعليه السلام با دورانديشى برنامه پس از فوت خود را تنظيم مىكند و وصيت مىكند او را مخفيانه دفن كنند و جاى قبر خود را آشكار نسازند (109) تا خوارج و بعدها بنى اميه نتوانند نسبت به قبر تصرفاتى كنند و به آن آسيب برسانند، اين مسئله نسبت به كتاب و آثارهاى علمى حضرت شديدتر و از حساسيت بيشترى برخوردار است، به اين جهت نشان دادن و در اختيار گذاشتن مصحف، حتى در دوران خلافت حضرت با محاسبات و پيش بينى آينده، در نهايت دورانديشى بود.
نكته ديگر آنكه چون دوران سختى اهل بيت و عداوت بر آل على بود، دشمنان حضرت تنها از طريق جعل مثالب و فضيلت تراشى براى مخالفان به جنگ با حضرت بر نمىآمدند، بلكه گاه با تحريف سخنان حضرت اين هدف را دنبال مىكردند. ابراهيم بن ابى محمود مىگويد: به حضرت امام رضاعليه السلام گفتم: ما اخبارى را در فضائل اميرمؤمنان و فضائل شما از مخالفان شما مىشنويم كه مانند اين اخبار را در نزد شما نمىيابيم، آيا ما اين اخبار را قبول كنيم؟ حضرت مىفرمايد: اى پسر ابى محمود، مخالفان ما اخبارى را در فضائل ما جعل كردند كه بر سه دسته است: اخبارى كه مشتمل بر غلو درباره ما است، قسمتى كه مشتمل بر تقصير در امر ما است و اخبارى كه مشتمل بر تصريح به طعن و مذمت دشمنان ما است (110) .
از اين روايت به خوبى استفاده مىشود كه دشمنان امام و فرزندانش چه پيچيده عمل مىكردند و لذا گاهى اخبارى را در ظاهر با عنوان فضائل جعل مىنمودند، يا براى منزوى كردن آنان اخبارى را جعل مىكردند كه امامتشان را زير سئوال ببرد.
درباره ابوالخطاب محمد بن ابى زينب آمده است كه كتابهاى اصحاب امام صادق را مىگرفت تا رونويسى كند، آنگاه اخبارى را جعل و در آن كتابهاى رونويسى شده وارد مىكرد و اين كتابهاى رونويسى شده را تكثير و در ميان مردم منتشر مىكرد. (111)
اين حركتها مربوط به دورانى بود كه امام باقر و امام صادقعليه السلام از آزادى بيشترى برخوردار بودند و امكان رد و نقد روايات و نقض راويان ممكن بود، اما پس از فوت امام علىعليه السلام و چيره شدن معاويه بر بلاد اسلامى و دستور دادن بر سب و لعن بر امام، سختىهاى طاقت فرسا بر فرزندان و ياران امام شروع شد و شرايطى پيش آمد كه بردن نام على و ذكر آثار و فضايلش جرم به حساب مىآمد و طعن و لعن و تحريف كلمات حضرت افتخار محسوب مىشد. طبيعى است كه امام پيش بينى چنين اوضاعى را بكند و اين كتاب را با عنوان مستقل از دسترس دور سازد.
نكته ديگر، از برخى روايات در باب مصحف استفاده مىشود، امام علىعليه السلام تلويحا شرط صحت و ضمانت استفاده از اين كتاب را وجود خود يا يكى از فرزندانش مىداند و مىفرمايد : همانطور كه درباره قرآن آمده كه از عترت جدا نشدنى است، مصحف من نيز تنها با حضور عترت قابل تفسير و استفاده است. (112)
به اين جهت در مىيابيم مسأله تأكيد بر حفظ اسرار و آثار و دستور به تقيه و تأكيدات مستمر براى مواظبت بر نقل روايات از چه باب بوده است.
وقتى كه خود ائمه هيچ مصونيتى براى نگهدارى نوشتههاى خود نداشتهاند، و هر آن احتمال آن مىدادهاند كه مأموران حكومت به خانه آنها يورش ببرند و نوشتههاى خود و پدرانشان را تاراج كنند تا جايى كه گاهى مجبور بودند از خانه ديگران براى مخفى كردن استفاده كنند، يا از روش دفن براى پنهان كردن بهره ببرند؛ ديگران در سطح ياران حضرت كه حكومتها هزينه كمترى براى برخورد با آنان مىپردازند جاى خود دارد.
ابى الصباح كنانى مىگويد: به امام صادق عرض كردم كه از پيامبر در حق امام على رسيده است: انت اخى و صاحبى و صفيى و وصيى و خالصى من اهلبيتى و خليفتى فى امتى. حضرت مىفرمايد : آرى چنين روايتى رسيده، و هذا مكتوب عندى فى كتاب على، اما اين كتاب را از ترس هجوم مأموران دفن كردم (113) . يا معلى بن خنيس از امام صادق نقل مىكند كه كتابهاى على در پيش حضرت بود تا وقتى كه در مدينه بود، اما به هنگام مهاجرت به عراق آنها را پيش ام سلمه به امانت گذاشت. (114)
مشابه اين تعبيرات درباره ائمه ديگر بويژه امام حسن و حسين بسيار رسيده است. مثلا درباره اين دو آمده كه چون حسن و حسينعليهما السلام از ميراث پيامبر در هراس افتادند و خوف آن پيدا كردند كه خانههاى آنان مورد هجوم و بازرسى قرار گيرد، اين نوشتهها را در اختيار ام سلمه قرار دادند. (115)
اين نگرانى در شكل گستردهترى در سطح اصحاب و ياران حضرت مطرح بود، نمونه روشن آن، رشيد هجرى است كه دست و پاى و زبان او را به خاطر طرفدارى از حضرت قطع كردند (116) ، ميثم تمار است كه به شكل بسيار فجيعى به قتل رسيد (117) ، كميل بن زياد است كه حجاج او را به قتل رسانيد (118) ، حجر بن عدى كندى (م 51) است كه به دستور معاويه در مرج عذرا با عدهاى از شيعيان حضرت كشته شدند (119) و افراد بسيار ديگرى كه مورد آزار و اذيت و يا به قتل رسيدند.
اين نمونهها درك بهترى به ما نشان مىدهد كه بفهميم شرايط پس از فوت امام چقدر دشوار بوده و آنان تا چه حد درباره اميرمؤمنان و آثارش مورد تهديد و فشار قرار گرفته و نمىتوانستهاند از حضرت به راحتى نقل حديث كنند. ترسيم اين شرايط براى درك موقعيت انتقال مصحف امام به خوبى آشكار مىگردد.
البته اين توضيحات به اين معنا نبود كه حساسيتها در مورد اصحاب ائمه كم بوده يا حساسيت مسئله در عصرهاى بعدى كاسته شده است. در تاريخ آمده است كه در اثر اين وضعيت آثار و روايات بسيارى از ائمه و صحابه آنان از دست رفته است. درباره محمد بن ابى عمير آمده است كه چون او را گرفته و به زندان انداختند، خواهر او از ترس آنكه مبادا روايات ائمه و نام راويان به دست مأموران بيافتد دفن كرد، در نتيجه نوشتههاى بسيارى از او نابود شد و تنها 40 جلد از آنها باقى ماند. (120)
به اين جهت اگر مصحف امام على با آن وضعيت آغاز دوران خلافت، كه با بى اعتنايى مواجه شد و در مرحله بعدى در دوران زمامدارى حكومت حضرت همواره در معرض امواج توفان فتنهها و جنگها در تزلزل بود، زمينه عرضه و استفاده را نداشت. پس از فوت حضرت اين وضعيت سخت و سختتر شد و بنى اميه علويان را به شدت در تنگنا و سختى قرار دادند، لذا نمىتوان پنهان ماندن مصحف امام را به حساب برنامهاى براى از دسترس دور كردن گذاشت، شرايط طبيعى و اجتماعى و سياسى چنين ايجاب كرد كه امام و فرزندانش نتوانند اين مصحف را براى استفاده ديگران در اختيار بگذارند، البته امامعليه السلام برخى نوشته هايى داشته كه به علوم و اسرار خاصى مربوط بوده و نمىخواستهاند در دسترس افراد بگذارند و جزو علوم اختصاصى اهل بيت محسوب مىشده، اما بى گمان مصحف امام از آن موارد نبوده است.
به اين جهت امام على و ساير ائمه اهل بيتعليه السلام به جاى واگذارى متن مصحف به اصحاب به نقل احاديث آن مصحف و كتاب على مىپرداختند و رواياتى را به مناسبت پرسشهايى كه از آنان مىكردند، يا در ضمن بيان احكام و تفسير آيات و شأن نزول آنها مطالبى را نقل مىكردند . (121) اما متن كامل اين كتاب چه شده و در اختيار چه كسى است، از بعضى روايات استفاده مىشود كه اين مصحف در اختيار ائمه بوده و دست به دست مىگشته تا به حضرت ولى عصر(عج) رسيده و هم اكنون در دست ايشان موجود است. (122)