نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - دوستى و دشمنى

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد

بخش هفتم : دوستى و دشمنى

695. برتر از نماز و روزه همه عمر
صلاح ذات البين اءفضل من عامه الصلاة و الصيام
ايجاد صلح آشتى ميان دو تن ، از نماز و روزه همه عمر برتر است . (689)

696. سه دستگى دوستان و دشمنان

اءصدقاوك ثلاتة و اءعداوك ثلاثة ، فاءصدقاوك : صديقك ، و صديق صديقك ، و عدو عدوك . و اءعداوك : عدوك ، و عدو صديقك ، و صديق عدوك
دوستان تو سه دسته اند و دشمنانت نيز سه دسته اند، اما دوستانت عبارت اند از: دوستت ، دوست دوستت ، دشمن دشمنت ؛ اما دشمنانت ؛ دشمن تو، دشمن دوستت و دوست دشمن تو. (690)

697. رفتار با دشمن در عرصه نبرد

لا تقاتلو هم حتى يبداء و كم ، فانكم بحمدالله على حجة ، وتر ككم اءياهم حتى يبدا و كم حجة اءخرى لكم عليهم . فاذا كانت الهزيمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا على جريح . و لا تهيجوا النساء باذى . و فى خبر: (... و لا تكشفوا عورة و لا تمثلوا بقتيل )
با دشمن نجنگيد تا او جنگ را آغاز كند؛ زيرا شما بحمدالله حجت داريد و اين كه شما آنان را بگذاريد تا آغازگر جنگ باشند، حجت ديگرى است در دست شما در برابر آنان . اگر به اذن خداوند دشمن شكست خورده و فرارى شد، پشت كرده را نكشيد و به آن در چنگتان گرفتار آمده است صدمه نزنيد و كار زخمى را نسازيد و زنان را با آزار و اذيت برنيانگيزيد و در خبر آمده است : (... عورتى را كشف مسازيد و كشته را مثله نسازيد!) (691)

698. علاقه متقابل

لا ترغبن فيمن زهد عنك
نسبت به كسى كه به تو بى علاقه است علاقه مند مباش ! (692)

699. اهميت رفيق
سل عن الرفيق قبل الطريق
پيش از راه درباره همراه پرس و جو كن . (693)

700. دوستى با برادر

احمل نفسك من اءخيك عند صرمه على الصلة .. و عند جموده على البذل ... و اءياك اءن تضع ذلك فى غير موضعه ، اءو اءن تفعله بغير اءهله
چون برادرت از تو ببرد خود را به پيوند با او وادار... و چون بخل ورزد از بخشش دريغ مدار... مبادا اين نيكى را آن جا كنى كه نبايد يا درباره آن كس ‍ كه نشايد. (694)

701. همه پل هاى پشت سر را خراب مكن !

اءن اردت قطيعة اءخيك فاستبق له من نفسك بقية يرجع اءليها اءن بدا له ذلك يوما ما
هرگاه خواستى از برادرت ببرى ، مانده اى از دوستى خود براى او بگذار كه اگر روزى آن مقدار برايش آشكار شود به آن باز گردد و همه پل ها را پشت سر او خراب نكن ؛ بلكه جايى براى بازگشت او و پيوند مجدد دوستى باقى گذار). (695)

702. دوستان حضرت محمد (ص )

اءن ولى محمد صلى الله عليه و آله من اءطاع الله و اءن بعدت لحمته ، و اءن عدو محمد من عصى الله و اءن قربت قرابته !
همانا دوست و نزديك حضرت محمد صلى الله عليه و آله كسى است كه خدا را پيروى كند، هر چند پيوند نسبى اش دور باشد، و دشمن آن حضرت كسى است كه خدا را معصيت كند، هر چند خويشاوندى اش نزديك باشد(696).

703. پند و اندرز برادر
و امحض اءخاك النصيحة ، حسنة كانت اءو قبيحة "
در پندى كه به برادرت مى دهى ، زيبا باشد آن پند يا زشت ، صميمى باش . (697)

704. هدايت دشمنان
قال فى القتال بصفين )... و اءما قولكم شكا فى اءهل الشام ! فو الله ما دفعت الحرب يوما الاو انا اطمع ان تلحق بى طائفه فتهتدى بى ت و تعشو اءلى ضوئى ، و ذلك اءحب اءلى من اءن اءقتلها على ضلالها، و اءن كانت تبوء باثامها
امام عليه السلام در جنگ صفين فرمود... امام اين كه گفتى : در مبارزه با شاميان در ترديدم به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تاءخير نيانداختم ، جز به اميد اين كه عده اى از آنها به جمعيت ما ملحق و به وسيله من هدايت گردند و از نور من بهره مند شوند و اين كار براى من بهتر است از كشتن آنان در حال گمراهى ، گرچه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار شوند. (698)

705. سپرى نگهدارنده !
اءيها الناس ! اءن الوفاء تواءم الصدق ، و لا اءعلم جنة اءوقى منه
اى مردم ! همانا درستى وفادارى تؤ اءم با صدق و راستگويى است و من سپرى نگهدارنده تر از راستى سراغ ندارم . (699)

706. صلح مايه آرامش

لا تدفعن صلحا دعالك اءليه عدوك و لله فيه رضا، فان فى الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك ، و اءمنا لبلادك ، و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحد، فان العدو ربما قارب ليتغفل فخد باالحزم ، و اتهم فى ذلك حسن الظن
اى مالك ! هرگز آشتى و صلحى كه دشمن به تو پيشنهاد مى كند و رضاى خدا در آن است را رد مكن زيرا صلح مايه آسايش لشكر و آرامشى براى تو از غم ها و امنيت براى مملكت است ؛ ولى زنهار! زنهار! هر چه مى توانى پس از پذيرش صلح از دشمنت بر حذر باش ، چرا كه دشمن گاهى نزديك مى شود كه غافلگير سازد، پس دورانديش را به كار گير و در اين مورد خوش ‍ بينى را متهم نما! (700)

707. بال محبت

من تلن حاشيته يستدم من قمه المودة
كسى كه بال محبت بگستراند، محبت خويشانش ادامه خواهد يافت . (701)

708. دشمن ظالم ، يار مظلوم

قال للحسن و الحسين عليه السلام كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا
امام على عليه السلام به امام حسن و امام حسين عليه السلام فرمود: دشمن سرسخت ستمگر و ياور و همكار مظلوم باشيد. (702)

709. واى بر ايشان !

بوسا لمن خصمه عند الله الفقراء و المساكين و السائلون و المدفوعون ، و الغارمون و ابن السبيل !
واى بر كسانى كه دشمنانشان در پيشگاه خداوند فقيران و بيچارگان و محرومان از حق و ورشكستگان و در راه ماندگان باشند! (703)

710. خشنودى روز قيامت

من شنى ء الفاسقين و غضب الله ، غضب الله له و اءرضاه يوم القيامه
كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشمگين شود، خدا به نفع او خشمگين شود و روز قيامت او را خشنود سازد (704)

711. حذر از دوستى با فاجر نابكار

يا بنى ! اءياك و مصادقه الفاجر، فانه يبيعك بالتافه
كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشمگين شود، خدا به نفع او خشمگين شود و روز قيامت او را خشنود سازد (705)

712. مصونيت از دشمن

مقاربة الناس فى اءخلاقهم اءمن من غوائلهم
هماهنگى با اخلاق مردم در موارد مشروع ايمنى و مصونيت از دشمنى و كينه هاى آنان مى باشد. (706)

713. پاس داشتن دوستى

اءعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اءعجز منه من ضيع من ظفر به منهم
ناتوان ترين مردم كسى است كه از به دست آوردن برادران عاجز است و ناتوان از او كسى است كه با برادران قبلى دوستى را نتواند پاس دارد و آن را ضايع كند! (707)

714. خويشاوندى اكتسابى

المودة قرابة مستفادُة
دوستى ، خويشاوندى اكتسابى است . (708)

715. گذشت بر دشمن

اءذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكر للقدارة عليه
زمانى كه بر دشمنت قدرت يافتى ، با گذشت بر او، شكر اين نعمت را ادا(709) كن .

716. محبت و دوستى پدران
مودة الاباء قرابة بين الابناء و القرابة اءلى المودة احواج من الموده الى
محبت و دوستى پدران ، خويشاوندى فرزندان است ، و خويشاوندى به مهر و محبت نيازمندتر است از مهرورزى به خويشاوندى . (710)

717. ملامت دوستانه
عاتب اءخاك بالاحسان اءليه ، و اردد شره بالانعام عليه
دوستت را با احسان به او سرزنش كن و با انعام بر او، شرش را از خود برگردان . (711)

718. رغبت در دوستى
زهدك فى راغب فيك نقصان حظ ورغبتك فى زاهد فيك ذل نفس ‍
بى ميلى نسبت به آن كه به تو علاقه مند است دليل كمى بهره تو در دوستى است و تمايل تو نسبت به كسى كه به تو بى اعتناست ، سبب خوارى تو است . (712)

719. نيمى از خردمندى
التودد نصف العقل
اظهار محبت و دوستى ، نيمى از خردمندى است . (713)

720. رفاقت با رسولان الهى
بادروا باءعمالك تكونوا مع جيران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و اءزارهم ملائكته
با اعمال خود (از يكديگر) پيش بگيريد تا با همسايگان خدا در خانه او باشيد؛ كسانى كه خداوند پيامبران خود را با آنان رفيق و همنشين كرده و فرشتگانش را به ديدار آن ها فرستاده است . (714)

721. بپرهيز از دوست احمق !
يا بنى ! اءياك و مصادقه الاحمق ، فانه يريد اءن ينفعك فيضرك و اءياك و مصادقه البخيل ، فانه يبعد عنك اءحوج ما تكون اليه ، و اءياك و مصادقه الفاجز، فانه يبيعك بالتافه ، و اياك و مصادقه الكذاب فانه كالسراب يقرب عليك البعيد و يبعد عليك القريب
فرزندم ! از دوستى با احمق بر حذر باش ؛ چرا كه مى خواهد به تو سود رساند؛ اما در عوض زيان مى رساند، و از رفاقت با بخيل بپرهيز، زيرا هنگامى كه به او نيازمندى از تو روى گردان مى شود، و از دوستى با فاجر (گناهكار پرده در) دورى كن ؛ چرا كه تو را به اندك چيزى مى فروشد، و از دوستى با دروغ پرداز خود دارى نما؛ چرا كه چون سراب است ، دور را به تو نزديك و نزديك را دور نشان مى دهد. (715)

722. فراوانى ياران
من لان عوده ، كثفت اءغصانه
كسى كه ساقه وجودش نرمش دارد، دوستان و يارانش فراوان اند. (716)
723. دشمنى با پيمان شكنان
اءنا حجيج المارقين ، و خصيم الناكثين المرتابين
من استدلال كننده با منحرفان از دين هستم ؛ ولى با پيمان شكنان و شك كنندگان در حقيقت اسلام دشمنى آشتى ناپذيرم . (717)

724. نيكى و احسان
لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكر لك ، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشى ء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكر اءكثر مما اءضاع الكافر، و الله يحب المحسنين
مبادا ناسپاسى افراد در برابر احسانت تو را بدان بى رغبت كند، بسا كسى كه از احسان تو بهره مند نشده از كارت سپاسگزارى كند و تو از قدردانى او بيش ‍ از بى اعتنايى آن ناسپاس استفاده ببرى و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (718)

725. دام محبت و دوستى
البشاشة حبالة المودة
خوشرويى دام محبت و دوستى است . (719)

726. دو گروه هلاك شدند!
هلك فى رجلان : محب غال ، و مبغض قال
در راه من دو گروه هلاك شوند: دوست افراطى و دشمن كينه توز (720)

727. حسد و دوستى
حسد الصديق من سقم المودةُ
حسد بردن بر دوست از نادرسى در محبت به اوست . (721)

728. از منافقان حذر كن !
فى خطبة يصف فيها المنافقين -: اءحذر كم اءهل النفاق ، فانهم الضالون المضلون ، والزالون المزلون ، يتلونون اءلوانا، و يفتنون افتنانا و يعمدونكم بكل عماد، و يرصدونكم بكل مرصاد، قلوبهم دوية ، و صفاحهم نقية . يمشون الخفاء و يدبون الضراء و صفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الداء العياء حسدة الرخاء و موكدو البلاء و مقنطو الرجاء لهم بكل طريق صريع ، و اءلى كل قلب شفيع ، و لكل شجو دموع يتقارضون الثناء، و يتراقبون الجزاء: اءن ساءلوا الحفوا، و اءن عذلوا كشفوا و اءن حكموا اءسرفوا
قد عدوا لك حق باطلا، و لك قائم ملائلا، و لك حى قاتلا، و لكل باب مفتاحا، و لك ليل مصباحا، يتوصلون اءلى الطمع بالياس ليقيموا به اءسواقهم ، و ينفقوا به اءعلاقهم ، يقولون فيشبهون ، و يصفون فيمودهون ، قد هونوا الطريق ، و اءضلعوا المضيق ، فهم لهة الشيطان ، و حمة النيران ؛ (اءولئك حزب الشيطان ، اءلا اءن حزب الشيطان هم الخاسرون ).

اميرالمومنان عليه السلام در اين خطبه منافقين را توصيف مى فرمايد: از اهل نفاق بر حذر مى دارم ؛ زيرا كه آنان هستند كه گمراهان و گمراه كنندگان و لغزندگان و عوامل لغزش . به طور دايم در حال رنگ عوض كردن و غوطه خوردن در آشوب ها مى باشند و هدف آنان قرار دادن شما در سختى ها و حوادث سنگين است و براى شما از هر طرف كمين مى گيرند. دل هاى آنان بيمار است و چهره هاى آنان پاك نما. كار آنان حركت هاى مخفيانه است و براى ، در پنهانى ها مى خزند وصفشان دارو است و سخنشان وعده شفا مى دهد و كارشان درد علاج ناپذير است .
حاسدان رفاه و آسايش مردم و تقويت كننده بلا و مصيبت و نوميدكنندگان اميدواران هستند در هر راهى (كه در حيات اجتماعى براى سعادت انسان هاى كشيده شده است افتاده اى را بر خاك هلاكت افكنده اند و برا منحرف ساختن هر قلبى به سوى خويش وسيله اى آماده دارند و براى هر اندوهى اشك ها در اختيار، تبادل در مدح و تعريف يكديگر دارند و در انتظار پاداش دادن به يكديگرند، اگر سوالى كنند اصرار ورزند و اگر كسى را ملامت كنند اسرار او را فاش سازند و اگر حكم كنند اسراف بورزند. براى هر حقى باطلى آماده دارند و براى هر واقعيت راست ، عاملى براى انحراف ، و براى هر زنده اى كشنده اى و براى هر درى كليدى در آستين و براى هر تاريكى چراغى مهيا.
براى وصول به آنچه كه طمع در آن دراند اظهار نوميدى و استغناء از آن نمايند تا بازارهاى خود را برپاى دارند و كالاى خود را به فروش برسانند، سخن مى گويند تا مردم را به اشتباه بياندازند و توصيف مى كنند و باطل را با آن مى آرايند و يا حق را با آن تيره و زشت مى سازند. راه براى وصول به ضلالت را كج و پيچيده مى نمايند. آنان هستند گروه شيطان و شديدترين نقطه آتش ها آنان حزب شيطان اند، بدانيد حزب شيطان اند كه زيانكارند. (722)

729. جايگاه زبان مومن و دل منافق
اءن لسان المؤ من من وراء قلبه و اءن قلب المنافق من وراء لسانه
قطعى است كه زبان شخص با ايمان در پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان اوست . (723)

730. همنشينى با پيامبران

و اعلموا اءنه من يتق الله يجعل له مخرجا له مخرجا من الفتن . و نورا من الظلم ، و يخلده فيما اشتهت نفسه ، و ينزله منزل الكرامة عنده ، فى دار اصطنعها لنفسه ، ظلها عرشه ، و نروها بهجته ، و زوارها ملائكته ، و رفقاؤ ها رسله
بدانيد هر كسى از خدا بترسد، خداوند براى بيرون شدن و رهايى اش از فتنه ها و گمراهى ها راهى قرار دهد و در تاريكى ها نورى و او را در آنچه كه مى خواهد بهشت جاويدان سازد و در جايگاهى با كرامت نزد خود جايش ‍ دهد، در سرايى كه خداوند آن را براى خويش برگزيده است و سايه آن عرش خداست و روشنايى اش جمال و سرور او و زائرانش فرشتگان او و همنشينانش پيامبران او. (724)

731. بهترين همنشين

لا قرين كحسن الخلق .
هيچ همنشينى بهتر از الخلاق خوب نيست . (725)

732. دوست واقعى

لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اءخاه فى ثلاث : فى نكبته : و غيبته و وفاته
دوست هنگامى به حقيقت دوست است كه دوستى برادر خويش را در سه حال نگاه دارد، در حال نكبت و در حال زمان غيبت ، و پس از رحلت . (726)

733. دشمن خدا

اءن اءبغض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله اءلى نفسه ، فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعة ، و دعاء ضلالة ، فهو فتنه لمن افتتن به ، ضال عن هدى من كان قبله ، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته ، حمال خطايا غيره رهن بخطيئته
همان خداوند دو كس را بيشتر از هر كس ديگر دشمن مى دارد: نخست مردى كه خدا او را به خودش واگذار كرد0 كه به دنبال هواى نفس رود و گرد دين نگردد پس چنين كسى از راه راست منحرف و دلباخته سخنان بدعت آميز و شيفته دعوت به گمراهى است ، پى او براى كسانى كه گول سخنان وى را بخورند موجب فتنه است و خود از راه راست آنان كه قبل از او بوده اند به سوى گمراهى مى كشاند، خطاها و گناهان ديگران را به گردن گرفته و خود در گرو خطاهاى خويشتن مى باشد. (727)

734. خداوند دوست خود را وا نمى گذارد!

لا تجعلن اءكثر شغلك باءهلك و ولدك فان يكن اءهلك و ولدك اءلياء الله ، فاءن الله لا يضيع اءولياءه ، و اءن يكونوا اءعداء لله فما همك و شغلك باءعداء الله ؟!
اكثر اشتغالت را بر خانواده و فرزندت مگذار، زيرا اگر خانوده ات دوستان خدا باشند، خداوند هرگز دوستان خود را ضايع نمى سازد و اگر دشمنان خدا باشند، چرا بايد به دشمنان خدا اهميت بدهى و خود را به آنان مشغول بسازى . (728)

735. دشمنى مردم با آنچه نمى دانند

الناس اءعدائ ما جهلوا.
مردم ، دشمن چيزى هستند كه نمى دانند. (729)

736. بدترين دوستان

شر لا خوان من تكلف له .
بدترين برادران و دوستان كسى است كه انسان براى او در رنج و مشقت قرار گيرد. (730)

737. دعا به رفاقت پيامبران

نسال الله منازل الشهداء. و معايشة السعداء، و مرافقة الانبياء
از خدا مقام و منزلت شهيدان و زندگى كردن با نيك بختان و دوستى و همنشينى با پيامبران را درخواست مى كنم . (731)

738. دوستان و دشمنان على (ع )

لو ضربت خيشوم المؤ من بسيقى هذا على اءن يبغضنى ؛ و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على اءن يحبنى ما اءحبنى ؛ و ذلك اءنه قضى فانقضى على لسان النبى الامى صلى الله عليه و آله ؛ اءنه قال : يا على ! لا يبغضك مؤ من و لا يحبك منافق
اگر با اين شمشيرم به بينى شخص با ايمان بزنم كه مرا دشمن بدارد، ندارد و اگر همه دنيا را به كيسه منافق بريزم كه به من محبت بورزد هرگز نورزد، اين براى آن است كه قضا بر زبان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى گشته است كه فرموده : اى على ! هيچ مؤ منى عداوت به تو نورزد و هيچ منافقى به تو محبت نكند. (732)

739. دوستى افراطى

سيهلك فى صنفان : محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق ، و مبغض مفرط يذهب به البغض اءلى غير الحق ، و خير الناس فى حالا النمط الاوسط فالزموه
به زودى درباره من دو گروه هلاك مى شوند: دوست افراط گر كه محبت من او را به سوى غير حق باطل مى كشاند و دشمن تفريط گر كه عدوت با من ، او را هم به سوى غير حق باطل مى كشاند و بهترين مردم از نظر تشخيص و وضع روحى درباره من ، صنف متوسط و معتدل است كه افراط و تفريط نمى كند. (733)

740. ناتوان در مقابل دشمن

والله اءن امرا يكمن عدوه من نفسه يعرقى لحمه ، و يهشم عظمه ، و يفرى جلده ، لغظيم عجزه ، ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدره
به خدا سوگند، كسى كه به دشمن آن فرصت راب دهد كه گوشتش را از استخوان جدا كند، استخوانش را بشكند، پوستش را بيرون آورد، در عاجز بودن به انتها رسيده است و هيكلش ضعيف و بى ارزش است . (734)

741. سزاوار نام دشمن

من لم يبالك فهو عدوك .
كسى كه به تو بى اعتنايى مى كند، دشمن توست . (چون امر تو را اجرا نكرده است ) (735)

742. نبايد خود را از دشمن ايمن پنداشت

من نام لم ينم عنه .
اگر كسى بخوابد، دشمنش نمى خوابد. (736)

743. بخشش بر دشمن

تجاوز عند المقدرة و احلم عند الغضب
عصبانيت را فرو نشان و به هنگام غضب بردبار باش و آن موقع كه بر دشمن دست يافتى او را ببخش . (737)

744. دستيابى به دوستى با ديگران

من ضيعه الاقرب اءتيح له الا بعد.
هر كس كه نزديكانش او را ضايع كنند، دوستى و الفت با ديگران را به دست آورد. (738)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - امر به معروف و نهى از منكر

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد

بخش ششم : امر به معروف و نهى از منكر
675. افزايش رزق ، دورى اجل
اءن الامر بالمعروف ، و النهس عن المنكر، لخلقان من خلق الله سبحانه ، و اءنهما لا يقربان من اءجل ، و لا ينقصان من رزق
امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوند سبحان است و اين دو صفت ، مرگ را نزديك نگردانند و از روزى آدمى نكاهند. (669)

676. امر به معروف و نهى از منكر با دست و زبان

و اءمر بالمعروف تكن من اءهله ، و اءنكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك
امر به معروف كن تا اهل آن شوى ! و با دست و زبان نهى از منكر كن و با كوشش بسيار از كسى كه منكرات را انجام مى دهد دورى گزين . (670)

677. فلسفه امر به معروف و نهى از منكر

فرض اله ... اءلامر بالمعروف مصلحة للعوام ، و النهى عن المنكر ردعا للسفهاء
خداوند امر به معروف را به خاطر اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى جلوگيرى از نابخردان از زشتى ها واجب كرد. (671)

678. چون قطره در برابر دريا

ما اءعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله ، عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر، اءلا كنفثة فى بحر لجى
تمامى اعمال و كارهاى نيك ، حتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منكر، مانند قطره اى در مقابل يك درياى بزرگ و پهناور است . (672)

679. خطر رها كردن امر به معروف و نهى از منكر

من وصية عليه السلام للحسنين عليه السلام : بعد اءن ضربه ابن ملجم -: لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ، ثم تدعون فلا يستجاب لكم
سفارش حضرت على عليه السلام به حسنين عليهاالسلام پس از ضربت خوردن توسط ابن ملجم -: امر به معروف و نهى از منكر را رها مكنيد كه در اين صورت بدان شما زمام امورتان را به دست مى گيرند و آن گاه هر چه دعا كنيد، مستجاب نخواهد شد. (673)

680. نفرين خدا بر اين گروه !

لعن الله الامرين بالمعروف التاركين له ، و الناهين عن المنكر العاملين به !
نفرين خدا بر آن كسانى كه امر به معروف كنند و خود آن را ترك گويند، و نهى از منكر كنند و خود مرتكب آن شوند! (674)

681. نهى از منكر على (ع )

لما كان جالسا فى اءصحابه فمرت بهم امراة جملية ، فرمقها القوم باءبصارهم -: اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ؛ و اءن ذلك سبب هبابها، فاذا نظر اءحد كم اءلى اءمراة تعجبه فليلا مس اءهله ، فانما هى امراة كامرآة ، فقال رجل من الخوارج (قاتله الله كافرآ ما اءفقهه ) فوثب القوم ليقتلوه ، فقال عليه السلام : رويدا انما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !
حضرت على عليه السلام در ميان نشسته بود، زنى زيبا از آن جا مى گذشت ، ياران به او نگريستند. آن حضرت عليه السلام فرمود: چشمان اين مردان نگرش شهوانى است و همين باعث كه اين مردان با دين آن زن به هيجان در آمدند. پس هنگامى كه يكى از شما به زنى نگاه كرد كه براى او خوشايند بود، پس با زن خود نزديكى كند؛ زيرا جز اين نيست كه او هم زنى است مانند زن او.
مردى از خوارج گفت : خدا اين .. را بكشد! چه فقيه بزرگى است !
ياران حضرت حمله كردند تا او را بكشند. فرمود: صبر كنيد و او را مكشيد! جز اين نيست كه ناسزايى گفته است ، پاسخ او يك ناسزا است يا بخشيدن گناه است ! (675)

682. انواع امر به معروف و نهى از منكر

اءول ما تغلبون عليه من الجهاد الجهاد باءيديكم ، ثم باءلسنتكم ، ثم بقلوبكم ؛ فمن لم يعرف بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا، قلب فجعل اءعلاة اءسفله و اءسفله اءعلاه
نخستين جهادى كه به زور از شما سلب مى شود، جهاد با دستان شماست . سپس جهاد با زبان هايتان و آن گاه با دل هايتان . پس ، هرگاه كسى در دل خويش كار نيك را نيك نداند و ستايش نكند و از كار زشت نفرت نورزد، واژگون شود و زير و زبر گردد. (676)

683. نهى از منكر عملى

ردوا الحجر من حيث جاء فاءن الشر لا يدفعه اءلا الشر
سنگ را با سنگ پاسخ دهيد؛ زيرا بدى را جز بدى دفع نكند. (677)

684. ماليدن بينى كافر به خاك

من نهى عن المنكر اءرغم اءنوف الكافرين
هر كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك مالد. (678)

685. نيكوترين امر و نهى

.. اءفضل من ذلك كلمة عدل عند اءمام جائر
نيكوترين (امر به معروف و نهى از منكر) گفتن سخن حق نزد پيشواى ستمگر است . (679)

686. از خواب غفلت بيدار شو!

اءفق اءيها السامع من سكرتك ، و استيقظ من غفلتك ، و اختصر من عجلتك !
اى شنونده ! از مستى خود به هوش آى و از خواب غفلت بيدار شو و از شتاب بكاه (680)

687. از اين كار دور باش !

احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه اءنكره اءو عتذر منه
از هر كارى كه اگر از كننده آن باز خواست شود آن را زشت شمارد يا از آن پوزش خواهد، دورى كن ! (681)

688. اين گونه مباش !

لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ... ينهى ، و لا ينتهى
چونان كسى مباش كه بى عمل به آخرت آمدى مى بندد.. از خلاف كارى و گناه باز مى دارد؛ اما خود باز نمى ايستد. (682)

689. دورى گزين از اين كار!

احذر كل عمل يعمل به فى السر، و يستحى منه فى العلانية
از هر كارى كه در نهان انجام مى شود و در آشكارا از انجام آن شرم شود، دروى كن . (683)

690. بدتر از بد و خوب تر از خوب !

اءنه ليس شى ء بشر من الشر الا عقابه ، وليس شى ء بخير من الخير الا ثوابه
بدتر از بد، كيفر آن است و خوب تر از خوب ، پاداش آن . (684)

691. نهى از كمك به نااهل

ليس لواضع المعروف فى غير حقه ، و عند غير اءهله من الحظ فيما اءتى اءلا محمدة اللئام و ثناء الاشرار، و مقاله الجهال ، مادام منعما عليهم ما اءجود يده ! و هو عن ذات الله بخيل !
براى كسانى كه بى جا و به افراد نامستحق و نااهل نيكى مى كنند، از اين نيكى بهره اى نباشد، مگر ستايش فرومايگان و مدح نابكاران و سخن نادانان كه تا وقتى به آن ها احسان و نيكى كند گويند: چه دست بخشنده اى دارد! حال آن كه در جايى كه به خدا مربوط مى شود و در راه او بايد كمك كند، بخل مى ورزد. (685)

692. بالاترين مرتبه نهى از منكر

اءيها المؤ منون ! اءنه من راى عدوانا يعمل به و منكرا يدعى اليه ، فاءنكره بقلبه فقد سلم و برى ؛ و من اءنكر بلسانه فقد اءجر، و هو اءفضل من صاحبه ؛ و من اءنكره بالسيف لتكون كلمة الله هى العليا و كلمة الظالمين هى السفلى ، فذلك الذى اءصاب سبيل الهدى ، و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين
اى مؤ منان ! هر كس تجاوز را از سوى كسى ديد، يا دعوت به زشتكارى و خلافى را مشاهده كرد و در دل خويش به آن اعتراض نمود، به سلامت رهد و وظيفه اش را انجام داده باش و هر كه با زبانش به آن اعتراض كند، پاداش ‍ بيند و از آن اولى برتر است و هر كس با شمشير به مبارزه با آن برخيزد تا كلمه حق رو آيد و كلمه ستمگران و باطل پست گردد، هموست كه به راه راست رسيده و بر طريق حق شتافته و نور يقين را در دل خويش روشن كرده است .(686)

693. اول خود، سپس ديگرى
و انهوا عن المنكر و تناهوا عنه ، فانما اءمرتم بالنهى بعد التناهى !
از زشتكارى نهى كنيد و خود از انجام آن باز ايستيد؛ زيرا كه شما فرمان داريد ابتدا خود از كار زشت باز ايستيد و سپس ديگران را نهى كنيد. (687)

694. علت وجوب نهى از منكر

ظهر الفساد، فلا منكر مغير، و لا زاجر مزد جر
فساد ظاهر شد، نه كسى باقى مانده كه كار زشت را دگرگون كند و نه كسى كه از نافرمانى و معصيت باز دارد. (688)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - شكايت جنگى على عليه السلام

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد

5. شكايت جنگى على عليه السلام
668. خطبه پس از حكمين
بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاج بعد قصة الحكمين ، و هو يستنهض اءصحابه لماحدث فى الاطرف -: اءى دار بعد داركم تمنعون ؟و مع اءى بعدى تقاتلون ؟
اين خطبه از داستان حكمين (ابوموسى اشعرى و عمروبن عاص ) پس ‍ از آن كه ضحاك بن قيس به كاروان حج تاخت آن را غارت نمود، ايراد نموده است ). كدامين خانه و وطن را جز خانه و وطن خود از اشغال بيگانگان ممنوع خواهيد ساخت ؟و با كدامين رهبر پس از من ، به مديان نبرد وارد خواهيد شد؟! (662)

669. همه شما سياهى لشكريد!

فى توبيخ بعض اءصحابه -: اءنكم - و الله لكثير فى الباحات ، قليل تحت الرايات ، و اءنى لعالم بما يصلحكم ، و يقيم اءودكم ، و لكنى لا اءرى اصلاحكم بافساد نفسى
امام على عليه السلام در توبيخ اصحابش فرمود: سوگند به خدا، شما در صحنه ميدان هاى آرام انبوه مى نماييد؛ ولى در زير پرچم هاى برافراشته در كارزار ذوب مى شويد و اندك مى گرديد و من آنچه را كه شما را اصلاح و كجى هايتان را راست مى كند مى دانم ؛ ولى هرگز با فاسد كردن خويشتن شما را اصلاح نخواهم كرد. (663)

670. شكايت نامه به معاويه

من كتابه اءلى معاوية -: اءلاترى غير مخبر لك ، و لكن بنعمة الله اءحدث - اءن قوما استشهدوا فى سبيل الله تعالى من المهاجرين و الانصار، و لكل فضل ، حتى اءذا استشهد شهينا قيل : سيدالشهداء و خصه رسول الله صلى الله عليه و آله بسبعين تكبيرة عند صلاته عليه !
امام على عليه السلام در نامه خود به معاويه مى نويسد: نه اين كه بخواهم به تو خبر دهم ؛ بلكه به انگيزه ياد كردن نعمت خداوند مى گويم ، مگر نمى بينى كه گروهى از مهاجران و انصار در راه خداى تعالى شهيد شدند و هر يك از آنان را (به جاى خود) ارزش و فضيلتى است ، اما وقتى شهيد ما (حمزه ) به شهادت رسيد، سيدالشهداء نام گرفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله در هنگام نماز خواندن بر او اختصاصا هفتاد تكبير گفت . (664)

671. كاش يك روز هم با شما نبودم !

فو الله لو لا طمعى عند لقائى عدوى فى الشهادة ؛ و توطينى نفسى على المنية لاحببت اءلا اءلقى مع هولاء يوما واحدا، و لا اءلتقى بهم اءبدا
به خدا سوگند، اگر من در هنگام پيكار با دشمن مشتاق نبودم و خود را براى مگر در راه خدا مهيا نكرده بودم ، دوست داشتم حتى يك روز با اين مردم رو به رو نشوم و هرگز آن ها را ملاقات نكنم . (665)

672. شكوه از غفلت ياران

فس استنفار الناس الى اءهل الشام -: لعمر الله - سمعر نار الحرب اءنتم ! تكادون و لا تكيدون ، و تنتقص اءطرافكم فلا تمتعضون ، لا ينام عنكم و اءنتم فى غفلة ساهون .... و الله اءن امرا يمكن عدوه من نفسه يعرق لحمه ، و يهشم عظمه ، و يفرى جلده ، لعظيم عجزه ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدر0. اءنت فكن ذالك اءن شئت : فاءما اءنا فو الله دون اءن اعطى ذلك ضرب بالمشرفية تطير منه فراش الهام ، و تطيح السواعد و الاقدام ، و يفعل الله بعد ذلك ما يشاء
براى تشويق مردم به جنگ با اهل شام فرمود: سوگند به خدا، كه شما بد شعله اى براى آتش هستيد! زيرا به شما نيرنگ مى زنند و شما نيرنگ نمى زنيد. شهرهاى شما را مى گيرند و شما خشمگين نمى شويد (دشمن از شما غافل نيست و شما در غفلت و بى خبرى به سر مى بريد... به خدا سوگند، مردى كه دشمنش را بر خود چنان مسلط كند كه گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانش را در هم شكند و پوستش را بكند، مردى بس ناتوان و زبون است و در سينه اش دلى ضعيف دارد. تو اگر خواهى چنين باشى باش ! اما من به خدا سوگند، چنين نخواهم بود، بلكه با شمشيرهايى مشرفى چنان بر او خواهم نواخت كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و دست ها و پاها به هر سو پراكنده شود، از آن پس خدا هر چه خواهد بكند. (666)

673. شكايت از سستى مردم

هو عليه السلام يستنهض الناس حين ورد خبر غزو الانبار بجيش معاوية ، فلم ينهضوا -: اءلا و اءنى قد دعوتكم اءلى قتال هؤ لاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا و قلت لكم : اغزوهم قبل اءن يغزوكم ، فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم اءلا ذلوا، فتوا كلتم و تخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات ، و ملكت عليكم الاوطان
اين خطبه را على عليه السلام هنگامى كه خبر هجوم لشكريان معاويه به انبار به او رسيد و مردم از اين خبر تحريك نشده بودند، براى تحريك مردم فرمود:
آگاه باشيد! من شما را شب و روز، مخفى آشكار براى پيكار با اين قوم دعوت نمودم ، و به شما گفتم : پيش از آن كه هجوم بياورند، شما بر آنان پيش دستى كنيد و بر آنان هجوم ببريد، سوگند به خدا، هيچ قومى در خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت ، مگر اين كه ذليل شد.
شما تكليف جهاد را به گردن يكديگر انداختيد و از يكديگر گسيختيد و بى ياور گشتيد تا در نتيجه غارتگرى ها، شما را متلاشى ساختند و بر وطن هاى شما مسلط شدند. (667)

674. آيا زنانتان را نهى نمى كنيد!

لما سمع عليه السلام بكاء السناء على قتلى صفين -: اءتغلبكم نساؤ كم على مااءسمع اءلا تنهونهن عن هذا الرنين ؟!
هنگامى كه امام عليه السلام صداى شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد فرمود: آيا زنان شما با اين فرياد گريه كن من مى شنوم بر شما چيره شده اند؟چرا آنان را از اين ناله و فغان باز نمى داريد؟! (668)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - آموزش نظامى

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد
4. آموزش نظامى

655. مبارز سركش به خاك افتد؟
لا بنه الحسن : لا تدعون اءلى مبارزة ، و اءن دعيت اءليها فاءجب ، فان الداعى باغ ، و الباغى مصروع
امام على به فرزند خود حسن عليه السلام فرمود: هرگز مبارز مطلب ، اما اگر به مبارزه دعوت شدى بپذير، زيرا آن كه به مبارزه فرا خواند سر كش است و سركش به خاك افتد. (649)

656. حمايت از يكديگر در عرصه ميدان

من كلامه لاصحابه فى ساحة الحرب بصفين -: و اءى امرى منكم اءحس من نفسه رباطة جاءش عند اللقاء، و راى من اءحد من اءخوانه فشلا، فليذب عن اءخيه بفضل نجدته التى فضل بها عليه كما يذب عن نفسه ، فلو شاء الله لجعله مثله
در قسمتى از سخنان آن حضرت در ميدان جنگ صفين آمده است : هر كدام شما كه در هنگام رويارويى با دشمن در دل خويش احساس دليرى داشت و در برابر خود ترس و خوفى ديد، بايد به سبب برترى و دليرى كه خداوند ارزانى اش داشته است ، از برادر خويش دفاع كند، همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كند، زيرا كه اگر خدا مى خواست او را نيز همچون ولى دلير مى آفريد. (650)

657. ثابت قدم در جنگ

لابنه محمد بن الحنفية لما اءعطاه الراية يوم الجمل -: تزول الجبال و لا تزل ! عض على ناجذك . اءعر الله جمحمتك . تد فى الارض قدمك . ارم ببصرك اءقصى القوم و غض بصرك و اعلم اءن النصر من عند الله سبحانه
امام على عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه هنگاى كه پرچم را به دست او داد فرمود: فرزندم ! اگر كوه ها از جاى كنده شوند، تو پابرجا باش . دندان ها را روى هم بفشار. جمجمه ات را به خدا بسپار، قدمت را روى زمين چونان ميخ فرورفته ثابت بدار، چشم به آخرين صفوف دشمن بدوز، و ديده از نيروها و بارقه هاى شمشير آنان بپوش و خيره مباش و بدان كه پيروزى از نزد خداوند سبحان است . (651)

658. آموزش فنون جنگى

فى تعليم الحرب و المقاتله -: معاشر المسلمين ، استشعروا الخشية ، و تجلبوا السكينة و عضوا على النواجذ، فانه اءنبى للسيوف عن الهام و اءكملوا اللامة و قلقوا السيوف فى اءغمادها قبل سلها. و الحظوا الخزر و اطعنوا الشزر، و نافحوا بالظبا، و صلوا السيوف بالخطات و اعلموا اءنكم بعين الله
امام على عليه السلام در آموزش فنون جنگ و جنگجويى مى فرمايد: اى گروه مسلمانان ! خدا ترسى را جامه زيرين خود كنيد و رداى آرامش را بپوشيد و دندان هايتان را بر هم بفشريد؛ زيرا كه اين كار تاءثير شمشيرها را بر سر كمتر مى كند، زره كامل بپوشيد و پيش از بركشيدن شمشيرها آن ها را در نيامشان بجنبانيد و خشمگنانه با گوشه چشم بنگريد و از چپ و راست نيزه بزنيد و با تيزى شمشيرها ضربه زنيد و با پيش نهادن گام هايتان شمشيرها را به دشمن برسانيد و بدانيد كه زير نظر خدا هستيد. (652)

659. رموز شكست در جهاد

اءول ما تغلبون عليه من الجهاد، الجهاد باءيد يكم ، ثم باءلسنتكم ، ثم بقلوبكم ؛ فمن لم يعرف بقلبه معروفا، و لم ينكر منكرا، قلب فجعل اءعلاه اءسفه و اءسفله اءعلاه
او لين چيزى كه در جهاد از آن شكست مى خوريد، جهاد با دست هايتان است ، بعد با زبان هايتان ، سپس با دل هايتان ، پس آن كه با دلش خوبى ها را نشناسد و با بدى ها به مبارزه برنخيزد، قلبش واژگونه مى شود، بالاى آن پايين و پايين آن بالا مى شود. (653)

660. جايگاه سربازان مسلح و غير مسلح

قدموا الدارع ، و اءخروا الحاسر، و عضوا على الاضراس ، فانه اءنبى للسيوف عن الهام ؛ و التووا فى اءطراف الرماح ، فاءنه اءمور للاسنة ؛ و عضوا الابسار، فانه اءربط للجاش ، و اءسكن للقلوب ، و اءميتوا الاصوات ، فانه اءطرد للفشل
زره پوشان را در صف جلو و بى زرهان را در صفوف عقب قرار دهيد و دندان ها را برهم بفشاريد كه اين كار تاءثير شمشير را بر سر كمتر مى كند و در اطراف نيزه ها پيچ و تاب خوريد كه با اين كار در برابر نيزه ها بهتر مى توان جا خالى كرد، ديدگان را فرو اندازيد كه اين كار بيشتر قوت قلب و آرامش دل مى بخشد، صداهاى خود را خاموش كنيد كه اين كار در زدودن ترس و سستى مؤ ثر است . (654)

661. جهاد سه گانه

الله الله فى الجهاد باءموالكم و اءنفسكم و اءلسنتكم فى سبيل الله
خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال ، جان ها و زبان هاى خويش در نظر بگيريد. (655)

662. نيروى خشم را تيز كنيد!

من اءحد سنان الغضب لله قوى على قتل اءشداء الباطل
هر كه براى خدا سرنيزه خشم خود را تيز كند، بر كشتن سردمداران باطل نيرومند گشته و پيروز شود. (656)

663. گزيده ترين سران سپاه

وليكن آثر رؤ وس جندك عندك من واساهم فى معونته ، و اءفضل عليهم من جدته ، بما يسعهم و يسمع من وراء هم من خلوف اءهليهم ، حتى يكون همهم هما واحدا فى جهاد العدو؛ فان عطفك عليهم يعطف قلوبهم عليك ... فافسخ فى آمالهم و ؤ اصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما اءبلى ذوو البلاء منهم ؛ فان كثرة الذكر لحسن اءفعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناكل ، اءن شاء الله
بايد گزيده ترين سران سپاه نزد تو آن كسى باشد كه با ديگران هميارى كند و آنچه دارد به آنان ببخشد، چندان كه خود و خانودهده شان را كه بر جايى گذاشته اند به خوبى تاءمين كنند، تا همگى در جهاد و مبارزه با دشمن هماهنگ شوند؛ چه مهربانى تو با آنان دل هاى ايشان را به تو مهربان مى كند.. آرزوهاى آنان را برآؤ ر و پيوسته از آنان ستايش و تقدير كن و زحمت سختى ديدگان را به زبان آر، كه ياد كردن فراوان از كارهاى خوب آنان به خواست خدا دليران را برانگيزد و ترسوى سست اراده را تشويق كند اءن شاء الله . (657)

664. نهى از آزار به زنان

من وصية لعسكرده قبل لقاء العدو بصفين -: لا تهيجوا النساء باذى . و ان شتمن اءعراضكم و سببن اءراء كم ، فاءنهن ضعيفات القوى و الانفس و العقول ، اءن كنا لنومر بالكف عنهن و اءنهن لمشركات
وصيت اميرمؤ منان عليه السلام به سپاه خود پيش از برخورد با دشمن در صفين : با آزار به زنان ، خشم آن ها را برنيانگيزيد و آن ها را به هيجان نياوريد، اگر چه به آبرو و عرض شما ناسزا گويند و به اميرانتان دشنام دهند؛ كه آن ها از جهت نيرو و جان و عقل ضعيف اند و به اين امر توجه كنيد كه ما چنان بوديم كه به خود دارى از آزار زنان ، در آن وقت كه مشرك بودند فرمان داده شده بوديم . (پس از اين خوددارى در عصر اسلام ، لازم تر است .) (658)

665. خصوصيات فرمانده سپاه

للاشتر لما ولاه مصر -: فالجنود - باذن الله - حصول الرعية ، و زين الولاة ، و عز الدين ، و سبل الامن ، و ليس تقوم الرعيه اءلا بهم . ثم لا قوام للجنود اءلا بما يخرج الله لهم من الخراج الذى يقوون به على جهاد عدوهم ، و يعتمدون عليه فيما يصلحهم . فول من جنودگ اءنصحهم فى نفسك لله و لرسول و لامامك ، و اءنقاهم جيبا،اءفضلهم حلما، ممن يبطى عن الغضب ، و يستريح اءلى العذر، و يراءف بالضعفاء، و ينبو على الاقوياء و ممن لا يثير العنف ، و لا يعقد به الضعف
در فرمان حكومت مصر به اشتر مى فرمايد: سپاهيان ، به اذن خدا، دژهاى مردم اند و زيور واليان و مايه توانمندى و ارجمندى دين و وسيله امنيت . مردم جز با بودن سپاهيان پايدار نمى مانند و سپاهيان نيز جز با خراجى كه خداوند براى آن ها مقرر فرموده است ، قوام نمى گيرند، آنان به وسيله خراج در جهاد با دشمنانشان توانا مى شوند و كار خود را بدان سامان مى دهند. پس از سپاهيان خود آن كس را به فرماندهى برگزيدن كه به نظر تو براى خدا، و پيامبر او و پيشوايت از همه خير خواه تر است و از همه خير خواه تر است و از همه پاكدامن تر و بردبارتر مى باشد. كسى كه دير به خشم آيد و با پوزش فرد مورد غضب آرام گيرد، با ناتوانان مهربان باشد و با زورمندان قاطع ، خشونت او را برنيانگيزد و ناتوانى او را برجاى ننشاند. (659)

666. سفارش على در ميدان جنگ صفين

قال لعسكره قبل لقاء العدو بصفين -: لا تقاتلو هم حتى يبدوكم ، فانكم بحمدالله على حجة ، وتر ككم اءياهم حتى يبدوؤ كم حجة اءخرى لكم عليهم ، فاذا كانت الهزيمه باءذن الله فلا تقتوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزوا على جريح
امام عليه السلام به سپاه خود قبل از برخورد با دشمن در صفين فرمود: با آن ها جنگ نكنيد تا آن ها آغاز به جنگ كنند؛ زيرا بحمدالله شما برحقيد و حجت با شماست و آغاز نكردن شما به جنگ از طرف آن ها حجت ديگرى براى شما و به زيان آنهاست و هنگامى كه آن ها به خواست خدا شكست خوردند، فرارى ها را نكشيد و آن كه از در ناچارى به كشف عورت خود پناهنده شد مكشيد و مجروحان را نكشيد. (660)

667. جايگاه امير لشكر

(وصيته عليه السلام لمعقل بن قيس الرياحى حين اءنفذه اءلى الشام ): لا تقاتلن اءلا من قاتلك ... فاذا لقيت العدود فقف من اءصحابك وسلطا، و لا تدن من القوم دنو من يريد اءن ينشب الحرب و لا تباعد عنهم تباعد من يهاب الباءس حتى ياءتيك اءمرى ، و لا يحملنكم شنانهم على قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم
از سفارش هاى امام عليه السلام به معقل بن قيس هنگامى كه او را به صفين مى فرستاد فرمود: جز با كسى كه با تو سر جنگ دارد، پيكار مكن ... هرگاه دشمن را ديدى جايگاهت را در قلب لشكريانت قرار ده ، نه آن قدر به دشمن نزديك شو چون كسى كه مى خواهد آتش جنگ را روشن كند و نه آن قدر از دشمن دور شو چون كسى كه از جنگ مى ترسد تا فرمان من برسد، و مبادا با آنان قبل از آن كه آن ها را به صلح دعوت كنيد و عذر خود را تمام گردانيد وارد جنگ شويد. (661)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - اهتمام اميرمؤ منان على (ع) در جهاد

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد

3. اهتمام امير مؤ منان على عليه السلام در جهاد 

643. نهى از فرار

لا تشتدن عليكم فرة بعدها كرة ، و لا جولة بعدها حملة ، و اءعطوا السيوف حقوقها
گريزى كه در پى آن بازگشت باشد و شكستى كه در پى اش حمله ، بر شما سخت و ناگوار نيايد، حق شمشيرها را بگذاريد! (637)

644. محبوب ترين چيزها نزد على عليه السلام

عندما يوبخ اءصحابه على التوانى عن الجهاد -: و اءن اءحب ما اءنا لاق اءلى الموت
امام على عليه السلام در ان جا كه ياران خود را به دليل سستى در امر جهاد توبيخ مى كند، مى فرمايد: براى من محبوب ترين چيزى كه ملاقاتش كنم مرگ است . (638)

645. پاكسازى زمين

من كتابه الى عثمان بن حنيف -: و ساءجهد فى اءن اءطهر الارض من هذا الشخص المعكوس
در نامه خود به عثمان بن حنيف مى فرمايد: كوشش مى نمايم كه زمين را از اين شخص واژگون و جسم منحرف (معاويه ) پاك سازم . (639)

646. دعوت به جهاد هر حال

اءلا و اءنى قد دعوتكم اءلى قتال هولاء القوم ليلا و نهارا، و سرا و اعلانا، و قلت لكم ، اغزوهم قبل اءن يغزوكم ، فو الله ما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا
هان ! من شما را شب و روز، در آشكار و نهان به نبرد با اين قوم فرا خواندم و به شما گفتم : پيش از آن كه آنان به شما يورش آورند، شما بر آنان بتازيد؛ زيرا به خدا سوگند، هيچ مردمى در دل سرزمين خودشان مورد حمله قرار نگرفت ، جز آن كه به خاك مذلت افتاد. (640)

647. پيشگويى على عليه السلام در نبرد خوارج

فى حرب الخوارج -: مصارعهم دون النطفة ، و الله لا يفلت منهم عشرة و لا يهلك منكم عشرة
در جنگ با خوارج فرمودند: قتلگاه آنان اين سوى نهر است ، به خدا سوگند، از آنان ده نفر نخواهند گريخت و از شما ده نفر كشته نخواهند شد. (641)

648. جنگ در ركاب پيامبر (ص )

لقد كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله نقتل اءباءنا و اءبناء نا و اءخواننا و اءعمامنا؛ ما يزيدنا ذلك اءلا اءيمانا و تسليما، و مضيا على اللقم ، و صبرا على مضض الالم ، و جدا فى جهاد العدو
ما در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود مى جنگيديم و اين پيكار بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در جاده وسيع حق و صبر در برابر سوزش ناراحتى ها و كوشش در جنگ با دشمن ثابت قدم تر مى ساخت . (642)

649. جانبازترين طايفه

اءما نحن فاءبدل لما فى اءيدينا، و اءسمح عند الموت بنفوسنا
ما (بنى هاشم ) در آنچه درايم بخشنده تريم و در پيكار جانبازتريم . (643)

650. جنگ با حق ستيزان

لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا اءيهان . فتقوا الله عباد الله ، و فروا اءلى الله من الله ، و امضوا فى الذى نهجه لكم ، و قوموا بما عصبه بكم . فعلى ضامن لفلجكم آجلا، اءن لم تمنحوه عاجلا
به جان خودم سوگند كه در جنگ با حق ستيزان و فرورفتگان در ورطه گمراهى ، هرگز سازشكارى و سستى روا نمى دارم . پس ، اى بندگان خدا! از خداى بپرهيزيد و از عذاب خدا، به خدا بگريزيد و در راه روشنى كه فرا پيش شما نهاده است پيش رويد و به آنچه شما را بدان مكلف فرموده قيام كنيد! اگر در اين دنيا پيروزى نصيب شما نشد، على پيروزى در آن دنيا را براى شما ضمانت مى كند. (644)

651. اشتياق على به جنگ

و اءيم الله لئن فررتم من سيف العاجلة ، لا تسلموا من سيف الاخرة ، و اءنتم لهاميم العرب ، و اسنام الاعظم ، اءن فى الفرار موجدة الله ، و الذل اللازم ، و العار الباقى . و اءن الفار لغير مزيد فى عمره ، و لا محجوز محجوب بينه و بين يومه . من الرائج اءلى الله كالظمان يرد الماء؟الجنة تحت اءطراف العوالى ! اليوم تبلى الاخبار! و الله لانا اءشوق اءى لقائهم منهم اءلى ديارهم
به خدا سوگند، اگر از شمشير اين دنيا بگريزيد، از شمشير آن جهان نخواهيد رهيد. شما اشراف و بزرگان عرب هستيد. همانا فرار از جنگ موج خشم خداوند و خوارى و ننگ جاويدان است . به زندگى گريزنده هرگز چيزى افزوده نگردد و چيزى مانع مرگش نشود. كيست كه همچون تشنه اى كه به آب مى رسد به سوى حق رود؟بهشت زير لبه هاى نيزه هاست . امروز نهان ها آزموده و آشكار مى شوند. به خدا سوگند، كه من به رويارويى آنان بيش از آن اشتياق دارم كه آن ها براى رسيدن به خانه هاى خود مشتاق اند. (645)

652. جنگ صفين

فى مقاتلة صفين لما غلب اءصحاب معاوية على الفرات -: قد استطعمو كم القتال ، فاءقروا على مذلة ، و تاءخير محلة ، اءو رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء؛ فالموت فى حياتكم مقهورين ، و الحياة فى موتكم قاهرين
در جنگ صفين آن گاه كه سپاه معاويه آب فرات را در اختيار گرفت ، فرمود: (با اين اقدامشان ) از شما خواستند تا دست به جنگ بگشاييد، اينك شما يا به خوارى اعتراف كنيد و منزلت شجاعت و شرافت را از دست نهيد، يا شمشيرها را از خون ها سيراب كنيد تا از آب سيراب شويد، زيرا اگر زنده بمانيد، اما شكست خورده باشيد در حقيقت مرده ايد و اگر بميريد؛ اما پيروز شويد در حقيقت زنده ايد! (646)

653. آموزش جنگى

من كتابه عليه السلام اءلى اءمرائه على الجيش -: من عبدالله على بن اءبى طالب اءميرالمومنين اءلى اءصحاب المسالح ، اءما بعد، فان حقا على الوالى اءن لا يغير على رعيته فضل ناله . فاذا فعلت ذلك وجبت لله عليكم النعمة ولى عليكم الطاعُة ، و اءن لا تنكصوا عن دعوة ، و لا تفرطوا فى صلاح ، و اءن تخوضوا الغمرات اءلى الحق فاءن اءنتم لم تسقيموا لى على ذلك لم يكن اءحد اءهون على ممن اعوج منكم ، ثم اءعظم له العقوبة و لا يجد عندى فيها رخصة ، فخذوا هذا من اءمرائكم
در قسمتى از نامه خود به فرماندهان سپاهش مى فرمايد: از بنده خدا على بن ابى طالب اميرمؤ منان به نيروهايى مسلح : اما بعد، بر والى است كه به سبب نعمت هاى فراوانى كه بدو رسيده رفتارش نسبت به مردم تغيير نكند... اگر چنين كردم بر خداست كه شما را نعمت ارزانى دار و بر شماست كه از من فرمان بريد و هرگاه شما را فرا خواندم درنگ نكنيد و در انجام كارهاى درست كوتاهى نورزيد و در راه حق در گرداب سختى ها فرو رويد، اما اگر در اين كارها با من راست و صادق نباشيد، هيچ كس در نظر من خوارتر از آن نباشد كه كج راهه مى رود. در اين وقت او را كيفرى سهمگين خواهم داد و او از كيفر من رهايى نخواهد يافت . شما نيز از فرماندهان خود همين پيمان را بگيريد. (647)

654. هدايت به راه روشن بهشت .

و قد جمع الناس بعد صفين و حضهم على الجهاد فسكتوا مليا، فقال :... لقد حملتكم على الطريق الواضح التى لا يهلك عليها اءلا هالك من استقام فالى الجنة ، و من زل فالى النار
امام عليه السلام بعد از جنگ صفين و نهروان اصحابش را براى ادامه نبرد تحريص كرد و فرمود.. شما را به راه روشنى واداشتم كه جز افراد ناشايسته در آن هلاك نشوند، هر كس در اين راه استقامت كرد به جانب بهشت شتافت و كسى كه پايش لغزيد به جهنم روانه شد. (648)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - دعاهايى قبل از شروع جنگ

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد
2. دعاهايى قبل از شروع جنگ 
640. دعا هنگام رو به روى شدن با دشمن
من دائه لما عزم على لقاء القوم بصفين : اللهم رب السقف المرفوع ... اءن اءظهرتنا على عدونا، فجنبنا البغى و سددنا للحق ، و اءن اءظهر تهم علينا فارزقنا الشهادُ، و اعصمنا من الفتنة
دعاى امام على عليه السلام در آن هنگام كه آهنگ رويارويى با سپاه معاويه در صفين كرد:
خدايا! اى پروردگار آسمان برافراشته !.. اگر ما را بر دشمنمان پيروز گردانيدى ، از ستم و تجاوزگرى به دورمان دار و در راه حق استوارمان گردان و اگر آنان را بر ما چيره ساختى ، شهادت را روزيمان كن و از فتنه و گمراهى محفوظمان دار! (634)

641. دعاى روياروى

اللهم اءليك اءفضت القلوب و مدت الاعناق ... اللهم اءنا نشكو اءليك غيبة نبينا و كثرة عدونا، و تشتت اءهوائنا
امام على عليه السلام در هنگام رويارويى با دشمن در جنگ مى گفت خدايا! دل ها به سوى تو پر كشيده و گردن ها سوى تو كشيده شده است ... پروردگارا! از نبودن پيامبرمان و زيادى دشمنانمان و پراكندگى خواسته هايمان ، به درگاه تو شكايت مى آوريم . (635)

642. رحمت خدا بر شما باد!

انفروا - رحمكم الله - اءلى قتال عدوكم ، و لا تثاقلوا اءلى الارض فتقروا بالخسف ، و تبوؤ وا بالذل ، و يكون نصيبكم الاخس ، و اءن اءخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه
رحمت خدا بر شما باد! به پيكار با دشمن خود بيرون رويد و كندى نكنيد كه با خوارى و خفت برجاى خواهيد ماند و پست ترين چير دنيا (فرومايگى و ذلت ) نصيبتان خواهد شد. همانا سرباز رزمنده ، بيدار است و آن (رزمنده اى ) كه در خواب غفلت به سر برد، بداند كه دشمنش از او غافل نيست . (636)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش پنجم - فلسفه جهاد، فضيلت جهاد

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش پنجم - جهاد
1. فلسفه جهاد، فضيلت جهاد

629. نيروى ايمان
لرجل يود حضور اءخيه ليشهد نصر الله على اءعدائه فى الجمل -: اءهوى اءخيك معنا! فقال : نعم . قال فقد شهدنا، و لقد شهدنا فى عسكر نا هذا اءقوام فى اءصلاب الرجال ، و اءرحام النساء، سير عف بهم الزمان و يقوى بهم الايمان .
مردى دوست داشت برادرش نيز مى بود تا پيروزى خدا بر دشمنانش را در جمل ببيند. اميرالمؤ منين على عليه السلام به آن شخص فرمود: آيا ميل و اراده برادر با ما بود؟عرض كر: بلى ! فرمود: آرى ! برادرت با ما حضور داشت در اين لكش و كارزار ما، گروه هايى حضور داشتند و شركت كردند كه هنوز در نهانگاه صلب مردان و يا رحم زنان قرار دارند و حتى ديده بر اين دنيا نگشوده اند و روزى فرا مى رسد كه زمانه آنان را ناگهان و بى اختيار بيرون مى آورد، ايمان به وسيله آنان تقويت مى گردد. (623)

630. شهيد معرفت

من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اءجره على الله ، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله ، و قامت النية مقام اصلاته لسيفه
هر كه در بستر خود بميرد، در حالى كه به حق پروردگار خود و حق رسول او و اهل بيت رسولش معرفت داشته باشد، شهيد مرده است و اجرش با خداست و سزاوار پاداش كردار نيكويى است كه (انجام آن را) در نيت داشته است و اين نيت جاى شمشير كشيدن او را مى گيرد. (624)

631. درى از درهاى بهشت

اءن الجهاد باب من اءبواب الجنة ، فتحه الله لخاصة اءوليائه ، و هو لباس ‍ التقوى ، و درع الله الحصينة ، و جنته الوثيقة
به راستى جهاد درى از درهاى بهشت است ، كه خداوند به روى دوستان مخصوص خود گشوده است ، و جهاد، لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئن خداست . (625)

632. جهاد ناتوانان و زنان

الحج جهاد كل ضعيف ... و جهاد المراءة حسن التبعل
حج كردن جهاد هر ناتوان است و جهاد زن ، خوشرفتار و اطاعت از شوهر است . (626)

633. عزت اسلام

فرض الله ... الجهاد عزا للاسلام
خداوند... جهاد را براى عزت بخشيدن به اسلام واجب فرمود. (627)

634. جايگاه شهيد راه حق

من كتاب له اءلى معاويُة جوابا عن كتاب منه اءليه -: و اءما قولك اءن الحرب قد اءكلت العرب الا حشاشات اءنفس بقيت ، اءلا و من اءكله الحق فالى الجنة ، و من اءكله الباطل فالى النار
در قسمتى از نامه جوابيه خود به معاويه مى فرمايد: اما اين كه گفته اى جنگ عرب را در كام خود فرو برده و جز نيمه جانى از او باقى نگذاشته است . بدان كه هر كسى در راه حق فرو خورده شود، رهسپار بهشت گردد و هر كه در راه باطل از بين رود راهى دوزخ گردد. (628)

635. هم اجر جهادگر شهيد

ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باءعظم اءجرا ممن قدر فعف ؛ لكاد العفيف اءن يكون ملكا من الملائكة
كسى كه در راه خدا جهاد و شهيد شود، اجرش بزرگ تر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفت ورزد، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا شود. (629)

636. جامه خوارى

من تركه - يعنى الجهاد - رغبة عنه اءلبسه الله ثوب الذل و شمله البلاء، وديث بالصغار و القماءة ، و ضرب على قلبه بالاسهاب ، و اءديل الحق منه بتضييع الجهاد
كسى كه به جهاد بى ميلى كده ، آن را فرو گذارد، خداوند جامه خوارى و رداى بلا و گرفتارى بر او بپوشاند و به خوارى و فرومايگى در افتد و بر دلش ‍ پرده هاى گمراهى زده شود و به سبب فرو گذاشتن جهاد، حق از او روى گردان شود و به باطل درافتد. (630)

637. چهار ركن جهاد

الجهاد منها من دائم الايمان على اءربع شعب : على الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و الصدق فى المواطن ، و شنان الفاسقين . فمن اءر بالمعروف شد ظهور المومنين ، و من نهى عن المنكر اءرغم اءنوف الكافرين ، و من صدق فى المواطن قضى ما عليه ، و من شنى ء الفاسقين و غضب لله ، غضب الله له و اءرضاه يوم القيامة
جهاد از پايه هاى ايمان ، داراى چهار قسمت است : امر به معروف و نهى از منكر، صدق و راستى در هنگامه نبرد، كينه و دشمنى با فاسقان ، آن كه امر به معروف كند، پشت مؤ منان را محكم كرده و آن كه نهى از منكر كند، بينى كافران را به خاك ماليده و كسى كه در ميدان هاى نبرد صادقانه بايستند، وظيفه اش را انجام داده و آن كه فاسقان را دشمن بدارد و به خاطر خدا خشم گيرد، خداوند به خاطر او خشم كند و او را در روز قيامت خشنود خواهد ساخت . (631)

638. مايه اعتلاى اسلام

... الجهاد فى سبيله ، فاءنه ذروة الاسلام
جهاد در راه حق كه مايه اعتلاى اسلام است . (632)

639. نكات پيش از شروع جنگ

و قال عليه السلام فى صفين : فو الله ما دفعت الحرب يوما اءلا و اءنا اءطمع اءن تلحق بى طائفةُ فتهتدى بى ت و تعشو اءلى ضوئى ، و ذلك اءحب من اءن اءقتلها على ضلالها
امام على عليه السلام در صفين فرمود: به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تاءخير نيانداختم ، مگر از اين رو كه اميد داشتم گروهى به من ملحق شوند و به سبب من هدايت شوند و در پرتو من بيارامند؛ اين را خوش تر دارم تا آنان را در حالى كه گمراهند بكشم . (633)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش چهارم - حج

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش چهارم : حج
623. مهم ترين وسيله قرب
اءن اءفضل ما توسل به المتوسلون اءلى الله ... حج البيت و اعتماره فاءنهما ينفيان الفقر و يرحضان الذنب
بهترين وسيله تقرب به خدا، حج و عمره خانه خداست . اين دو فقر را مى زدايند و گناهان را مى شويند. (617)

624. خدا را خدا را! در خانه خدا

فيما اءوصى عند وفاته -: و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم ، فانه اءن ترك لم تناظروا
در وصيت خود به هنگام وفات فرمود: خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان تا زنده ايد آن را وامگذاريد كه اگر رها شود، از عذاب مهلت داده نخواهيد شد. (618)

625. حرم امن الهى

الكعبة جعله سبحانه و تعالى للاسلام علما، و للعائذين حرما، فرض ‍ حقه ، و اءوجب حجه ، و كتب عليكم و فادته فقال سبحانه : و لله على الناس ‍ حج البيت من استطاع اليه سبيلا، و من كفر فاءن الله غنى عن العالمين
خداوند سبحان كعبه را نشانى براى اسلام و حرم امنى براى پناه آورندگان به آن قرار داد. حج و اداى حق آن را واجب گرداند و همه را به زيارت آن فراخواند و فرمود: بر هر كسى كه بتواند، زيارت (كعبه واجب ) است و آن كس كه كفر ورزد، خداوند از همه جهانيان بى نياز است . (619)

626. فلسفه حج

فرض الله ... الحج تقربة للدين .
خداوند حج را براى نزديكى مسلمانان به يكديگر به نفع تقويت دين واجب كرده است . (620)

627. توجه به خانه خدا

فرض عليكم حج بيته الحرام ، الذى جعله قبلة للانام ، ير دونه ورود الانعام ، و ياءلهون اءليه ولوه الحمام . و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لغزته
خداوند زيارت بيت الحرام خود را كه قبله مردمانش كرده بر شما واجب گردانيد آنان همانند چارپايان (كه بر آب وارد شوند) به آن جا وارد مى شوند و همچون كبوتران (كه به آشيانه خود باز مى گردند) مشتاقانه به آن جا روى مى آورند.
خداوند آن را نشانه اى براى فروتنى مردمان در برابر عظمت خويش و اعترافشان به قدرت و عزت خويش قرار داد. (621)

628. جهاد ناتوانان

الحج جهاد كلى ضعيف .
حج كردم جهاد هر ناتوانى است . (622)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش سوم - زكات  

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش سوم : زكات 
612. زكات طلب
اءن الرجل اءذا كان له الدين الظنون ، يجب عليه اءن يزكيه ، لما مضى ، اءذا قبضه
اگر كسى از ديگرى طلبى داشته باشد كه نمى داند مى پردازد يا نه ، واجب است از وصول طلب به خاطر مدتى كه بر آن گذشته است ، زكات آن را بپردازد. (606)

613. قسمت مال بين نيازمندان

فى كتاب له اءلى قثم بن العباس و هو عامله على مكة -: و اءنظر .لى ما اجتمع عندك من مال الله فاصرفه اءلى من قبلك من ذوى العيال و المجاعة مصيبا به مواضع الفاقة و الخلات . و ما فضل عن ذلك فاحمله الينا لنقسمه فيمن قبلنا
نامه اى است از اميرالمؤ منين عليه السلام به قثم بن عباس كه عامل و كارگزار آن حضرت در مكه بود: در آنچه از مال خدا در نزد تو گرد آمده ، دقت و انديشه كن ! سپس آن را به مصرف كسانى از عيالمندان و گرسنگانى كه در مكه در نزد و هستند برسان و اين در حالى باشد كه آن را به مواردى از فقر شديد و احتياجات مردم نيازمند برسانى و هر چه از اين مصارف زياد بيايد نزد ما بفرست تا آن را در ميان كسانى (از گرسنگان و محتاجان ) كه نزد ما هستند قسمت كنيم . (607)

614. وسيله نگاهدارى اموال

حصنوا اءموالكم بالزكاة .
اموال خويش را با دادن زكات نگاه داريد. (608)

615. رشد دارايى

فرض الله ... الزكاة تسبيبا للرزق .
خداوند زكات را و وسيله اى براى رسيدن (مردمان مستحق ) به روزى قرار داد. (609)

616. تدبير براى روز نيازمندى

اءمسك من المال بقدر ضرورتك ، و قدم الفضل ليوم حاجتك
مال را به اندازه اى كه برايت لازم است نگاه دار و آنچه از احتياجت افزون است براى روز احتياجت (در قيامت و روز حساب ) پيش بفرست . (610)

617. جمع آورى زكات

من وصيته لمن يستعمله على الصدقات -: ثم احدر اءلينا ما اجتمع عندك نصيره حيث اءمر الله به ، فاذا اءخذها اءمينك فاءوعز اءليه الا يحول بين ناقُة و بين فصيلها و لا يمصر لبنها فيضر ذلك بولدها، و لا يجهدنها ركوبا، وليعدل بين صواحباتها فى ذلك و بينها، و ليرفه على اللاغب ، و ليستاءن بالنقب و الظالع ، و ليوردها ما تمر به من الغدر، و لا يعدل بها عن نبت الارض ‍ اءلى جواد الطرق ، وليروحها فى اساعات ، و ليمهلها عندالنطاف و الاعشاب ، حتى تاءتينا باءذن الله بدنا منقيات ، غير متعبات و لا مجهودات
على عليه السلام در توصيه به ماءمور جمع آورى زكات نوشت : اموالى را كه از زكات نزد تو گرد آمده ، براى ما بفرست تا آنها را در مواردى كه خداوند دستور داده به مصرف رسانيم . وقتى چهار پايان را به امين خود سپردى ، به او سفارش كن كه ميان شتر و كره اش جدايى نيافكند و همه شيرشان را ندوشد، به طورى كه به بچه آن ها آسيب رسد و از آن ها زياد سوارى نگيرد و خسته شان نكند و در سوارى گرفتن از آن ها عدالت را رعايت كند و چهارپاى خسته و مانده را استراحت دهد و با چهارپايى كه سمش آسيب ديده و از راه مانده است مدارا كند، و به هر آبگيرى كه مى رسد آن ها را آب دهد و از زمين هاى سرسبز و علفزار به جاده هاى خشك و خالى نراند و هر از چند گاهى آن ها را استراحت دهد و در جاهايى كه آب و علف دارد، به آن ها فرصتى دهد كه آب بياشامند و بچرخند تا به اذن خداوند با تنى فربه و چاق و نا خسته و نارنجور به دست ما رسند. (611)

618. آداب جمع آورى زكات

فى وصيته لمن يستعمله على الصدقات -: ثم امض اءليهم بالسكينة و الوقار؛ حتى تقوم بيهم فتسلم عليهم ، و لا تخدج بالتحية لهم
امام على عليه السلام در سفارش خود به كسى كه او را ماءمور جمع آورى زكات مى كرد فرمود: سپس با آرامش و متانت به طرف ايشان حركت كن تا به ميان مردم آن آبادى برسى و توقف كنى و به آنان سلام كن ، بدون اين كه در سلام گفتن آنان را تحقير نمايى . (612)

619. زكات پيروزى

العفو زكاة الظفر.
گذشت ، زكات پيروزى است . (613)

620. زكات با طيب خاطر

اءن الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام ، فمن اءعطاها طيب النفس بها، فاءنها تجعل له كفارة و من النار حجازا و وقاية . فلا يتبعنها اءحد نفسه ، و لا يكثرن عليها لهفه . فاءن من اءعطاها غير طيب النفس بها، يرجو بها ما هو اءفضل منها، فهو جاهل بالسنة ، مغبون الاجر، ضال العمل ، طويل الندم
همانا زكات به همراه نماز براى نزديكى مسلمانان به خداوند قرار داده شده است . بنابراين ، كسى كه با رضايت خاطر زكات را بپردازد، كفاره گناهان او و مايه نگهدارى اش از آتش باشد، پس نبايد كسى دلى در پى زكاتى كه مى پردازد داشته باشد و مرتبا افسوس خورد؛ زيرا كسى كه آن را از روى بى ميلى بپردازد و با اين حال ، در قبال آن ، به بهتر از آن (يعنى بهشت ) چشم آمدى بندد، به نسبت (پيامبر) نادان است و در پاداش مغبون به كارش ‍ بيهوده و پشيمانى اش طولانى باشد. (614)

621. حكم غنيمت

و من كلام له عليه السلام قاله لعبدالله بن زمعة لما طلب منه مالا فى خلافته : اءن هذا المال ليس لى و لا لك ، و اءنما هو فى ء للمسلمين ، و جلب اءسيافهم فاءن شركتهم فى حربهم ، كان لك مثل حظهم ، و اءلا فجناة اءيديهم لا تكون لغير اءفواههم
كلامى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه با اين كلام با عبدالله بن زمعه كه در هنگام خلافت اميرالمؤ منين عليه السلام بر آن حضرت وارد شد، در حالى كه مالى از وى طلب مى كرد. امير فرمود: همانا اين مال نه به من تعلق دارد نه به تو، و جز اين نيست كه آن مال غنيمت و خراج مسلمانان است و مالى است كه شمشيرهاى مسلمين آن را به دست آورده است ، پس اگر تو در جنگ هايى كه ايشان كرده اند شركت داشته اى ، تو هم مانند آنان ، سهم و نصيبى دارى و اگر چنين نيست ، پس آنچه با دست هاى ايشان چيده شد0 (مقصود به دست آوردن غنايم است ) جز براى خودشان مناسب نيست . (615)

622. زكات بدن

لكل شى ء ركاة ، و زكاة البدن الصيام
براى هر چيزى ، زكاتى است و زكات بدن ، روزه گرفتن است . (616)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش دوم - روزه

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
بخش دوم : روزه
605. عيد واقعى
فى بعض الاعياد -: اءنما هو عيد لمن قبل الله صيامه و شكر قيامه و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو عيد
امام عليه السلام در يكى از اعياد فرمود: همانا امروز عيد است ، براى كسى كه روزه اش مورد قبول و شب زنده دارى اش مشكور باشد و هر روزى كه در آن معصيت خدا نشود آروز، عيد است . (599)

606. حكمت روزه

حرس الله عباده المؤ منين بالصلوات و الزكوات ، و مجاهده الصيام فى الايام المفروضات ، تسكينا لا طرافهم ، و تخشيعا لابصارهم ، و تذليلا لنفوسهم
خداوند متعال بندگان را ايمان خود را از فريبكارى هاى شيطان محفوظ و مصون مى دارد، به وسيله نمازها و زكات دادن و تحمل مشقت به وسيله روزه گرفتن در روزهاى مقرر (رمضان مبارك ) و براى ايجاد آرامش در اعضاى آنان و براى خاشع نمودن چشمان و رام كردن نفس ها. (600)

607. آزمايش اخلاص بندگان

فرض الله ... الصيام ابتلاء لا خلاص الخلق
خداوند روزه را آزمايشى براى اخلاص بندگانش قرار داد. (601)

608. زكات بدن

لكل شى ء زكاة ، و زكاة البدن الصيام
براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدن روزه گرفتن است . (602)

609. روزه دار ظاهرى

كم من صائم ليس له من صيامه اءلا الجوع و الظما، و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العناء، حبذا نوم الاكياس و افطارهم
بسا روزه دارى كه از روزه اش جز گرسنگى و تشنگى نصيبى نيابد، و بسا شب زنده دارى كه از عبادت شبانه اش جز رنج و بى خوابى بهره اى نبرد، خوشا خواب زيركان (عارف ) و روزه خوارى آنان ! (603)

610. سپر عذاب

... صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب
روزه ماه رمضان سپر عذاب است . (604)

611. وقت افطار

صلوا بهم المغرب حين يفطر الصائم
نماز مغرب را هنگامى به پا داريد كه روزه دار روزه اش را مى گشايد. (605)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش اول - نماز شب و شب زنده دارى

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
 بخش اول : نماز
5. نماز شب و شب زنده دارى

598. يقين برتر از شك و ترديد
قد سمع رجلا من الحرورية يتهجد و يقراء، فقال عليه السلام : نوم على يقين خير من صلاة فى شك
على مردى از خوارج را در حال عبادت شبانه و قرائت قرآن ديد، فرمود: (خوابى كه با يقين همراه باشد، بهتر از نمازى است كه با شك و ترديد باشد) (592)

599. خوشا به حال شب زنده داران

عن نوف البكالى قالى : راءيت اميرالمومنين ذات ليلة ، و قد خرج من فراشه ، فنظر فى النجوم ، فقال لى : يا نوف ! اءراقد اءنت اءم رامق ؟
فقلت : بل رامق ! قال :
يا نوف ! طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة ، اءولئك قوما اءتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح .
يا نوف ! اءن داود عليه السلام قام فى مثل هذه الساعة من الليل ، فقال : اءنها ساعة لا يدعو فيها عبد الا اءستجيب له ، اءلا اءن يكون عشارا اءو عريفا اءو شرطيا، اءو صاحب عرطبة ؤ هى الطنبور اءو صاحب كوبة . و هى الطبل و قد قيل اءيضا. اءن العرطبة الطبل و الكوبة الطنبور

از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : شبى اميرمؤ منان على عليه السلام را ديدم كه از بستر خويش برخاست و به ستارگان مى نگرد، آن گاه به من گفت : اى نوف ! خوابى يا بيدار؟
گفتم : بيدارم .
فرمود: اى نوف ! خوشا به حال پارسايان اين جهان كه دل در سراى ديگر بسته اند، آنان كه زمين را فرش و خاك را بستر و آب را شربت نوشين و قرآن را شعار جامه زيرين ؛ يعنى روش خود و زينت دل و دعا را دثار (جامه رو؛ يعنى مانع حوادث ) قرار داده اند. و چون حضرت عيسى از دنيا بريده و جدا گشته اند.
اى نوف ! حضرت داود عليه السلام شب ها در چنين ساعتى از بستر برمى خاست و مى گفت : اين ساعتى است كه هيچ بنده اى خداى بزرگ را نخواند، مگر اين كه دعايش مستجاب شود، جز آن كه باجگير يا جاسوس ‍ خبرچين يا گزمه كه همكار داروغه ستمگر است و يا نوازنده تنبور و طبل باشد (عرطبه به معنى تنبور و كوبه به معنى طبل است و نيز گفته اند: عرطبه به معنى طبل و كوبه به معنى تنبور است ) (593)

600. از خدا بترسيد!

اتقوا الله عباد الله ! تقية ذى لب شغل التفكر قلبه ، و اءنصب الخوف بدنه ، و اءسهر التهجد غرار نومه
اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، مانند ترسيدن خردمندى كه انديشه (قيامت ) او را به خود مشغول كرده و ترس از عذاب الهى جسمش را رنجور ساخته ، و شب زنده دارى (براى عبادت و نماز شب خواب اندكش را ربوده است . (594)

601. اوصاف شب زنده داران

طوبى لنفس اءدت اءلى ربها فرضها، و عركت بجنبها بؤ سها، و هجرت فى الليل غمضها، حتى اءذا غلب الكرى عليها افترشت اءرضها، و توسدت كفها، فى معشر اءسهر عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم شفاههم ، و تقشعت بطول استغفار هم ذنوبهم ، (اءولئك حزب الله ، اءلا اءن حزب الله هم المفلحون )
خوشا به حال كسى كه وظيفه خويش را نسبت به پروردگارش ادا كند و مشكلات زندگى را تحمل كرده و ناملايمات را بر خود آسان گيرد و خواب را از ديدگان بشويد و اگر خواب بر او غلبه كرد، زمين را بستر خويش سازد و دستش را بالش . آنان كه خوف قيامت چشمانشان را بيدار نگاه داشت و پهلوهايشان را از خوابگاه دور ساخته و همواره لب هايشان را بيدار نگاه داشت و پهلوهايشان را از خوابگاه دور ساخته و همواره لب هايشان به ذكر پروردگار در حركت است و گناهانشان از بسيارى استغفار زدوده شده است : آنان حزب و گروه خدا هستند، بدانيد كه گروه خدا رستگاران اند.) (595)

602. چه نيكوست خواب زيركان !

كم من قائم ليس له من قيامه اءلا السهر و العناء جبذا نوم الاكياس بسا نماز شب خوانى كه از ايستادن و نمازگزاردنش جز بيدارى و رنج نيست ، چه نيكو است خواب زيركان و عالمان دين ! (596)

603. على عليه السلام در محراب نيايش

من خبر ضرار بن حمزة الضبائى عند دخوله على معاويه و مساءلته له عن اءميرالمؤ منين عليه السلام و قال : فاءشهد لقد راءيته فى بعض مواقفه و قد اءرخى الليل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم ، و يبكى بكاء الحزين ، و يقول :
يا دنيا! يا دنيا! اءليك عنى . اءبى تعرضت ؟اءم الى تشوقت ؟لا حان حينك هيهات ! غرى غيرى ، لا حاجة لى فيك ، قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها! فعيشك قصير، و خطرك يسير، و اءملك حقير. آه من قلة الزاد، و طول الطريق ت و بعد السفر، و عظيم المورد

گفته اند: ضرار بن حمزه ضبايى بر معاويه وارد شد و معاويه درباره اميرمؤ منان على عليه السلام از او پرسيد، او گفت : گواهى مى دهم كه او را در جايى ديدم كه شب پرده سياهش را آويخته بود و او در محراب عبادتش ‍ ايستاده و محاسن خود را به دست گرفته و همچون مار گزيده به خود مى پيچيد، و همانند دردمندان از سر خوف مى گريست و مى فرمود:
اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو و دست از دامنم بردار! آيا براى فريفتن من اين چنين در برابر من جلوه مى كنى يا آرزومند منى ؟هنگام فريبت نزديك مباد! چه دور است آرزوى تو! ديگرى را بفريب ؛ زيرا مرا به تو نيازى نيست .
من تو را سه طلاقه كردم كه رجوعى نداشته باشد. زندگى در تو كوتاه و ارزش تو اندك و آرزو در تو حقير است . واى از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و بزرگى حسابگاه (597)

604. توصيف اصحاب محمد (ص )

لقد راءيت اءصحاب محمدصلى الله عليه و آله فما اءرى اءحدا يشبههم منكم ! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا، و قد باتوا سجدا و قياما، يراو حون بين جباههم و خدودهم و يقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم ! كاءن بين اءعينهم ركب المعزى من طول سجودهم ! ادا ذكر الله هملت اءعينم حتى تبل جيوبهم ، و مادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف
من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را ديدم و يكى از شما را نمى بينم كه مانند ايشان باشيد؛ زيرا آنان صبح ، ژوليده مو و غبارآلوده بودند و شب را بيدار به سجده و قيام مى گذراندند. ميان پيشانى ها و رخسارهاشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پيشانى و گاه رخسار روى خاك مى نهادند) و از ياد بازگشت مانند اخگر و آتشپاره سوزان مى ايستادند. گويا پيشانى هايشان بر اثر طول سجده مانند زانوهاى بزها (پينه بسته ) بود، هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مى آمد، از ترس عذاب و كيفر و اميد به پاداش ، اشك چشمانشان مى ريخت ، به طورى كه گريبان هاشان تر مى گشت و مى لرزيدند، چنان كه درخت در روز وزيدن تندباد مى لرزد. (598)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش اول - وقت نماز

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
 بخش اول : نماز
4. وقت نماز 
595. نماز در وقت خواندن
صل الصلاة لوقتها الموقت لها، و لا تعجل وقتها لفراغ ، و لا تؤ خرها عن وقتها لاشتغال و اعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك
نماز را در وقت مقرر آن به جاى آور و به علت فراغت از كار وقت آن را پيش ‍ ميانداز و به علت اشتغال آن به تاءخير ميافكن و بدان كه هر كار تو وابسته به نماز است . (589)

596. بر پا داشتن نماز

يقول الله سبحانه : رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اءقام الصلاة و اءيتاء الزكاة . و كان رسول الله صلى الله عليه و آله نصبا بالصلاةُ بعد التبشير له بالجنة
خداى سبحان مى فرمايد: مردانى هستند كه بازرگانى و خريد و فروش ‍ آن ها
را زا ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد. و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با وجود اين كه به بهشت مژده داده شده بود براى نماز خود را به رنج مى افكند. (590)

597. مراقبت از نماز

الله الله فى الصلاة ، فاءنها عمود دينكم
خدا را، خدا را، مراقب باشيد در مورد نماز؛ زيرا كه نماز، ستون دين شماست . (591)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش اول - احكام نماز فرادى و جماعت

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
 بخش اول : نماز


3. احكام نماز فرادى و جماعت  

590. نماز جماعت را طولانى نكنيد
صلوا بهم صلاة اءضعفهم و لا تكونوا فتانين
با مردم همانند ضعيف ترين آن ها نماز بگزاريد؛ و سبب فتنه و فساد نباشيد.(584)

591. رعايت حال ماءمومين

من كتابه للاشتر -: و اءذا قمت فى صلاتك للناس ، فلا تكونن منفرا و لا مضيعا، فاءن فى الناس من به العلُة و له الحاجة و قد سالت رسول الله صلى الله عليه و آله حين وجهنى اءلى اليمن كيف اءصلى بهم !؟فقال : (صل بهم كصلاة اءضعفهم ، و كن بالمؤ منين رحيما)
در نامه خود به اشتر مى فرمايد: آن گاه كه به نماز مى ايستى و مردم پشت سر تو ايستاده اند نماز را طورى انجام بده كه نه (بر اثر طول كشيدن ) موجب رنجش و نفرت مردم گردد و نه بر اثر خواندن موجب ضايع شدن حق بيمار شود؛ زيرا در ميان نمازگزاران كسانى هستند كه بيمارند يا كار ضرورى دارند (و بايد رعايت هر دو طرف بشود) من از رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه به يمن اعزام شدم پرسيدم : موقعى كه پيشنماز آنان شدم ، نمازم را چگونه انجام دهم ؟
حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: نماز خود را در ميان آنان همانند نماز ضعيف ترين مردم بخوان و با مؤ منان مهربان باش ! (585)

592. واجبات و مستحبات

لا قربة بالنوافل اءذا اءضرت بالفرائض .
مستحبات چنانچه به واجبات زيان رساند، موجب قرب به خدا نشود. (586)

594. ترك مستحب در صورت زيان به واجب

اءذا اءضرت النوافل بالفرائض فارفضوها
هر گاه امور مستحب به واجبات زيان رسانند، آن ها را ترك كنيد. (587)

594. اهميت نماز جمعه

لا تسافر فى يوم جمعة حتى تشهد الصلاة الا فاصلا فى سيل الله اءو فى اءمر تعذربه . و اءطع الله فى جميع اءمورك ، فاءن طاعُة الله فاضلة على ما سواها
در روز جمعه مسافرت مكن تا بتوانى در نماز جمعه شركت كنى ، مگر آن كه سفر تو در راه خدا باشد يا به خاطر كارى باشد كه در آن معذور باشى . در همه كارها مطيع خدا باش ، كه اطاعت خداوند بر همه چيز برترى دارد. (588)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش اول - اهتمام و توصيه به نماز

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
 بخش اول : نماز
2. اهتمام و توصيه به نماز
584 .سابقين در نماز
اللهم اءنى اءول من اءناب ، و سمع و اءجاب ، لم يسبقنى الا رسول الله صلى الله عليه و آله بالصلاة
بار پروردگار! من نخستين كسى هستم كه به حق رسيده و آن را شنيده و پذيرفته است ، هيچ كس بر من به نماز پيشى نگرفت مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله . (578)

585. واجبات را به جاى آوريد!

الفرائض الفرائض ، اءدوها اءلى الله تؤ د كم اءلى الجنة
واجبات را به جاى آوريد؛ آن ها را براى خدا به جا آوريد تا شما را به بهشت برساند. (579)

586. توصيه پيامبر به نماز

... كان ياءمر اءهله و يصبر عليها نفسه .
رسول خدا صلى الله عليه و آله هم اهل خود را به نماز فرمان مى داد و هم خود شخصا با شكيبايى آن را به انجام مى رسانيد. (580)

587. قدر نهادن به نماز

قد عرف حقها رجال من المومنين الذين لا تشغلهم عنها زينة متاع و لا قرة عين من ولد و لا مال . يقول الله سبحانه : (رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اءقام الصلاة و اءيتاء الزكاُة )
قدر و اهميت نماز را مردانى از مؤ منين مى دانند كه زينت كالاى دنيا و فرزندى كه نور چشم انسان است و مال و دارايى آن ها را به خود مشغول نمى دارد، چنانكه خداى سبحان مى فرمايد: مردانى هستند كه تجارت و داد و ستد دنيا، آن ها را از ياد خدا و اقامه نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد. (581)

588. از نماز گزاران باشيد!

اءلا تسمعون اءلى جواب اءهل النار حين سئلوا: ما سلككم فى سقر؟قالوا: لم نك من المصلين
آيا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمى دهيد كه وقتى از آن ها سؤ ال مى شود، چه چيز شما را گرفتار دوزخ ساخت ؟گويند: ما از نماز گزاران نبوديم . (582)

589. نماز را مراعات كنيد!

تعاهدوا اءر الصلاة ، و حافظوا عليها، و استكثروا منها، و تقربوا بها، فاءنها كانت على المومنين كتابا موقوتا
امر نماز را مراعات كنيد و آن را محافظت نماييد و بسيار به جايى آوريد و با آن به خدا تقرب جوييد؛ زيرا نماز (بر مومنين فريضه اى است نوشته شده و وقت آن تعيين گرديده ). (583)

نهج البلاغه موضوعى - فصل دوم - بخش اول - فلسفه نماز

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل دوم : فروع دين 
 بخش اول : نماز
1. فلسفه نماز
574. نشانه اصلى دين
...اءقام الصلاة فاءنها الملة .
برپا داشتن نماز نشانه اصلى دين است . (568)

575. اسباب تشكر از خدا

اءن قوما عبدوا الله رغبُة فتلك عبادة التجار، و اءن قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد، و اءن قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار
گروهى خدا را به انگيزه ثواب و پاداش مى پرستند، اين عبادت تاجران و بازرگانان است و گروهى خدا را از روى ترس مى پرستند، اين عبادت غلامان و برده صفتان است و گروهى خدا را از روى سپاسگزارى مى پرستند، اين عبادت آزادگان است . (569)

576. تقرب متقين

الصلاة قربان كل تقى ، و الحج جهاد كل ضعيف
نماز موجب تقرب هر پرهيزگار و حج هر ناتوان است . (570)

577. نماز چونان چشمه آبگرم

فى وصيته بالصلاة -: اءنها لتحت الذنوب حت الورق ، و تطلقها اءطلاق الربق ، و شبهها رسول الله صلى الله عليه و آله بالحمة تكون على باب الرجل ، فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات ، فما عسى اءن يبقى عليه من الدرن ؟
درباره نماز چنين سفارش مى كند: گناهان را از گردن ها باز مى كند، همان گونه كه مهارها از گردن حيوانات باز مى شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز را به چشمه آب گرم تشبيه فرموده است كه مقابل در خانه مردى در جريان باشد و آن مرد در هر روز و شب پنج مرتبه در آن شست و شو نمايد (با اين شست و شوى مكرر چه كثافت و چركى در بدن او باقى خواهد ماند؟) (571)

578. پاك كننده ذنوب

ما اءهمنى ذنب اءمهلت بعده حتى اءصلى ركعتين و اءسال الله العافية
گناهى كه مرا بعد از آن مهلت خواندن دو ركعت نماز و درخواست عافيت از خدا داشته باشم برايم مهم نيست . (572)

579. پاك شدن از تكبر

... الصلاة تنزيها عن الكبر.
خداى بزرگ نماز را واجب فرمود تا انسان را از تكبر و گردنكشى پاك (573) گرداند.

580. تواضع در برابر حق سبحانه

.. لما فى ذلك من تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا، و التصاق كرائم الجوارح بالارض تصاغرا
بندگان مؤ من هنگامى كه نماز مى خوانند ساييدن گونه ها به خاك نشانه تواضع و گزاردن اعضاى شريف بر زمين ، دليل كوچكى و اظهار حقارت است . (574)

581. اعمال تابع نمازند!

اءعلم اءن كل شى ء من عملك تبع لصلاتك
بدان كه هر عملى از اعمال تو تابع نمازت مى باشد. (575)

582. مصونيت به وسيله نماز

.. عن ذلك ما حرس الله عباده المؤ منين بالصلوات ... تسكينا لاطرافهم ، و تخشيعا لابصارهم ، و تذليلا لنفوسهم ، و تخفيضا لقلوبهم ، و اءذهابا للخيلاء عنهم
خداوند متعال بندگان مؤ من خود را به وسيله نمازها... براى آرامش دست و پا و اندام ديگرشان و خشوع ديدگانش ، فروتنى جان هايشان ، و خضوع دل هايشان ، و دور كردن كبر و غرور از وجودشان ؛ از تباهكارى ها و ستمگرى و تكبر و گردنكش حفظ مى كند. (576)

583. از بين برنده گناهان

اءنها لتحت الذنوب حت لورق
نماز، گناهان را مانند ريزش برگ درختان فرو مى ريزد. (577)

نهج البلاغه موضوعى - فصل اول - بخش پنجم - قيامت

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل اول : اصول دين 
بخش پنجم : معاد
2. قيامت
 
- توصيف آخرت
491. حال طالب دنيا و آخرت
من طلب الدنيا طلبه الموت ، حتى يخرجه عنها، و من طلب الاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها
هر كه به دنبال دنيا رود، مرگ به دنبالش باشد تا او را از دنيا بيرون برد و هر كه دنبال آخرت رود، دنيا به دنبالش باشد ته همه روزى او را به وى بپردازد.(485)
492. جويايى پاداش آخرت
عزم لله لنا على الذب عن حوزته ، و الرمى من وراء حرمته . مؤ مننا يبغى بذلك الاجر، و كافرنا يحامى عن الاصل
خداوند خواست تا ما پاسدار شريعتش باشيم و نگهدار حرمتش . مؤ من ما از اين كار در پى پاداش بود و كافر ما از تبار خويش حمايت مى كرد. (486)
493. مشتاق آخرت
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة
خوشا به حال پرهيزگاران در دنيا و مشتاقان در آخرت . (487)
494. عظمت آخرت
ما المغرور الذى ظفر من الدنيا باءعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخرة باءدنى سهمته
فريفته اى كه از دنيا به بالاترين مقصود خود رسيده چونان كسى نيست كه از آخرت به كم ترين نصيب دست بافته باشد. (488)
495. هراس از صراط
اعملوا! اءن مجازكم على الصراط و مزالق دحضه ، و اءهاويل زلله ، و تارات اءهواله
بدانيد كه گذر شما از صراط است و گام هايتان بر آن لرزان است و دچار ترس ‍ و هراس خواهيد شد. (489)
496. عظمت دنياى ديگر
كل شى ء من الدنيا سماعه اءعظم من عيانه . و كل شى ء من الاخره عيانه اءعظم من سماعه . فليكفكم من العيان السماع ،و من الغيب الخبر
هر چيز دنيا، شنيدن آن بزرگ تر از ديدن آن است ، و هر چيز آخرت ، ديدن آن بزرگ تر از شنيدن آن است . پس به جاى ديدن آخرت و مشاهده آنچه كه از ديدگان شما پنهان و در پس پرده غيب است ، به همان شنيدن و خبر يافتن (توسط پيامبران ) اكتفا كنيد. (490)
- توشه آخرت
497. آه از كمى توشه !
آه من قلة الزاد، و طول الطريق ، و بعد السفر، و عظيم المورد
آه و افسوس از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت محل ورود (يعنى قيامت و حساب ). (491)
498. وجودش را غنيمت دان !
اذا وجدت من اءهل الفاقُة من يحمل لك زادك اءلى يوم القيامة ، فيوافيك به غدا حيث تحتاج اءليه فاغتنمه و حمله اءياه
امام على عليه السلام در ضمن وصايايش به امام حسن عليه السلام فرمودند: هر گاه از نيازمندان كسى را يافتى كه با خود توشه تو را به روز قيامت برد و فردا كه به آن توشه نيازدارى آن را به تو رساند، وجود او را غنيمت شمار و آن بار توشه را بر دوش او نه . (492)
499. آخرت و تلاش
قال عليه السلام لرجل ساءله اءن يعظه -: لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل
امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد فرمود: از آنانى مباش ‍ كه بدون كار و تلاش ، اميد آخرت نيك دارند. (493)
500. مغتنم شمار!
اغتنم من استقرضك فى حال غناك ليجعل قضاءه لك فى يوم عسرتك
وجود كسى را كه در روزگار توانگرى ات از تو وام خواهد، غنيمت شمار تا در روز سختى و تنگدستى ات روز قيامت آن وام را به تو پس دهد. (494)
501. شادمانى و اندوه براى آخرت
فاءن المرء قد يسره درك ما لم يكن ليفوته ، و يسوءه فوت ما لم يكن ليدركه ، فليكن سرورك بما نلت من آخرتك ، و ليكن اءسفك على ما فاتك منها
گاه انسان ار دست يافتن به چيزى كه بايد به دستش برسد، شاد مى شود و ناراحتش مى سازد از دست دادن چيزى كه نبايد به آن دست يابد، و بايد شادمانى تو از چيزى باشد كه در راه آخرتت است كه آن را به دست آورده اى و تاءسف و اندوهت بر چيزى باشد كه مربوط به آخرتت هست و از دست داده اى . (495)
502. شادمانى و تاءسف براى ...
و ليكن سرورك بما قدمت ، و اءسف على ما خلفت ، و همك فيما بعد الموت
شادمانى تو بايد براى چيزى باشد كه پيش از مرگ فرستاده اى ، و تاءسف تو براى چيزى كه به جاى مى گذارى و همتت براى آنچه كه بعد از مرگت مى گذارى . (496)
503. بر شما باد توشه بردن
عليكم بالجد و الاجتهاد، و التاءهب و الاستعداد، و التزود فى منزل الزاد
ملتزم شويد به كوشش و تلاش و آمادگى و مهيا شدن و توشه گيرى در منزل توشه و ذخيره سازى . (497)
504 . ماءموريت انسان در دنيا
فترودوا فى اءيام الفناء لايام البقاء. قد دللتم عى الزاد، و اءمرتم بالظعن ، و خثثتم على المسير
در اين روزگاران كه رو به زوال مى رود، براى روزهاى ابديت توشه بگيريد، شما انسان ها به ذخيره سازى توشه و به كوچ از اين ديار فانى ماءمور هستيد. (498)
505. كشت دنيا و آخرت
اءن المال و البنين حرث الدنيا، و العمل الصالح حرث الاخرة
ثروت و فرزندان ، كشته هاى اين جهان اند، و عمل صالح ، كشت آخرت است . (499)
506. وسيله اى براى آخرت
بالدنيا تحرز الاخرة .
آخرت با دنيا به دست مى آيد. (500)
507. آخرت سراى باقى
اءيها الناس ! اءنما الدنيادار مجاز، و الاخرة دار قرار، فخدوا من ممركم لمقركم ، و لا تهتكوا اءستاركم عند من يعلم اءسرار كم
اى مردم ! دنيا سراى گذر است و آخرت خانه قرار و ابدى . پس از گذرگاه خويش براى سر منزل ابدى ، توشه بگيرد و پرده خويش را پيش كسى كه به اسرارتان آگاه است ، ندريد. (501)
508. بهشت و عمل شايسته
اعملوا للجتة عملها: فاءن الدنيا لم تخلق لكم دار مقام ، بل خلقت لكم مجازا لتزودوا منها الاعمال اءلى دار القرار
براى رسيدن به بهشت عمل شايسته آن را انجام دهيد؛ زيرا دنيا براى سكونت دائمى شما خلق نشده ، بلكه آن را در گذرگاه شما ساخته اند تا اعمال صالحى را به عنوان زاد و توشه براى سراى دائمى فراهم سازيد. (502)
509. اصلاج دنيا و آخرت
من اءصلح ما بينه و بين الله اءصلح الله ما بينه و بين الناس ، و من اءصلح اءمر آخرته اءصلح الله له اءمر دنياه
كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و آن كه كار آخرتش را اصلاح نمايد، خداوند دنيايش را اصلاح خواهد كرد. (503)
510. آخرت شيرين
مرارة الدنيا حلاوة الاخرة ، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة
سخنى دنيا، شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا، تلخى و عذاب آخرت است . (504)
511. احوال نادان و دانا در دنيا
اءنما الدنيا منتهى بصر الاعمى ، لا يبصر مما وراءها شيئا، و البصير ينفذها بصره ، و يعلم اءن الدار وراءها. فالبصير منها شاخص ... و الاعمى لها متزود
بدانيد كه دنيا از نظر كوردلان آخرين مرز آفرينش است كه فراسوى آن چيزى نمى بينند و اما شخص بينا ديدگانش را به درستى در دنيا باز مى كند و آن را مى بيند و مى داند كه در پس اين سرا چه جهان ديگرى است . پس ‍ شخص بينا و آگاه از آن دورى مى جويد و شخص نابينا به سوى آن مى آيد و همه توجهش به سوى آن است شخص بينا از آن توشه بر مى دارد و شخص ‍ نابينا براى آن توشه فراهم مى كند. (505)
512. غنيمت شمردن دنيا
رحم الله مراء... اغتنم المهل ، و بادر الاجل ، و تزود من العمل
خدا رحمت كند كسى را كه مهلتى كه در دنيا بود غنيمت شمارد. بر مرگ پيش دستى كرد و از عمل صالح توشه اى براى آخرت فراهم نمود. (پيش از آن كه از دنيا برود، با انجام اعمال نيك ، توشه آخرت را آماده ساخت ). (506)
513. توشه نجات بخش
فترودوا فى الدنيا من الدنيا ما تحرزون به اءنفسكم غدا
از دنيا توشه اى بگيريد كه فردا خود را به وسيله آن (از هلاكت ابدى ) نگاه داريد. (507)
514. طالب آخرت
من طلب آلاخرة طلبته الدنيا، حتى يستوفى رزقه منها
كسى كه در پى آخرت باشد، دنيا در طلب او مى آيد تا بهره خود را از آن برگيرد. (508)
515. كفايت امر دنيا
من عمل لدينه كفاه الله اءمر دنياه
هر كه براى دين خود كار كند، خداوند امر دنيا او را كفايت فرمايد. (509)
516. سراى عبرت
اءن الدنيا دار صدق لمن صدقها، ودار عافية لمن فهم عنها، ودار غنى لمن تزود منها
دنيا براى درستكاران و راستاى سراى راستى است و براى آن كس كه گفتارش را دريابد، سراى عافيت و سر منزل سعادت است و براى آن كه توشه آن جهان را از دنيا برگيرد، ديار توانگرى است . (510)
- نشانه هاى قيامت
517. حوادث قيامت
ينفخ فى الصور، فتزهق كل مهجُة و تبكم كل لهجُة ، و تذل الشم الشوامخ ، و الصم الرواسخ ، فيصير صلدها سرابا رقرقا، و معهدها قاعا سملقا
در صور دميده مى شود و آن گاه هر جانى از بدن به در مى رود و هر زبانى لال مى شود و كوه هاى برافراشته و سنگ هاى محكم و استوار خرد و درهم ريخته مى شوند و سنگ هاى سخت چون سرابى درخشان در نظر آيد و جاى آن ها هموار و صاف گردد. (511)
518. روز قيامت
كاءنكم بالساعُة تحدوكم حدو الزاجر بشوله
گويا شما در روز قيامت حاضريد و شما را همانند شتران كه شيرشان خشك شد است به سرعت مى راند. (512)
519. محل مسابقه
القيامة حلبته .
محل اجتماع مسابقه دهندگان اسلام قيامت است . (513)
520. بازگشت مخلوقات به سوى خدا
اءذا تصرمت الامور، و تقضت الدهور، و اءزف النشور، اءخرجهم من ضرائح القبور، و اءو كار الطيور، و اءوجرة السباع ، و مطارح المهالك ، سراعا اءلى اءمره ، مهطعين اءلى معاده
آن گاه كه امور خلايق از هم بگسلد و روزگار سپرى گردد و رستاخيز نزديك شود و آن ها را از ميان گورها و آشيانه پرندگان و كنام درندگان و ميدان هاى جنگ ، برانگيزاند و محشورشان كند، در حالى كه به سوى فرمان او به جانب معادش مى شتابند. (514)
521. دو دستگى خلايق در قيامت
اذا بلغ الكتاب اءجله ، و اءلامر مقاديره ، و الحق آخر الخلق باءوله ، و جاء من اءمر الله ما يريده من تجديد خلقه اءماد السماء و فطها، و اءرج الارض و اءرجفها، و قلع جبالها و نسفها. و دك بعضها بعضا من هيبة جلالته و مخوف سطوته ، و اءخرج من فيها فجددهم بعد اءخلاقهم . و جمعهم بعد تفرقهم . ثم ميزهم لما يريده من مساءلتهم عن خفايا الاعمال و خبايا الافعال ، و جعلهم فريقين : اءنعم على هولاء و انتقم من هولاء
آن گاه كه زمان نوشته به سرآيد و مقدرات جهان به پايان رسد و آخرين خلايق به اولى آن ها پيونداند و فرمان حق براى تجديد آفرينش خلقش در رسد، آسمان را به حركت در آورد و آن را بشكافد و زمين را به شدت بجنباند و تكانش دهد و كوه ها را از جا بركند و متلاشى سازد و از هيبت جلال حق و ترس از سطوت و شكوه او كوه ها برهم كوفته شوند و هر كس را كه در زير زمين مدفون است بيرون آورد و پيكرهاى كهنه و پوسيده آن ها را نو كن و اجزاى پراكنده شان را گرد آورد، آن گاه آنان را به دو دسته تقسيم كند؛ به دسته اى نعمت ارزانى دارد و از دسته ديگر انتقام گيرد. (515)
522. روز قيامت
عباد الله ! احذروا بوما تفحص فيه الاعمال ، و يكثر فيه الزلزال ، و تشيب فيه الاطفال
اى بندگان خدا! از روزى كه در آن روز به اعمال رسيدگى مى شود و نگرانى شدت مى گيرد و كودكان پير مى شوند، بترسيد! (516)
523. سخن على عليه السلام در مورد قيامت
اءن الغاية اءمامكم و اءن وراء كم الساعةُ تحدوكم ؛ تخففوا تلحقوا فاءنما ينتظر باءولكم آخركم
هدف ، فرا پيش شماست و قيامت از پشت سر شما را مى راند. سبكبار شويد تا برسيد؛ زيرا كه اولين شما چشم به راه آخرت شماست . (517)
524. قيامت نزديك است !
الله الله عباد! فاءن الدنيا ماضية بكم على سنن ، و اءنتم والساعُة فى قرن ، وكاءنها قد جائت باءشراطها، و اءزفت باءفراطها
از خدا بترسيد، اى بندگان خدا! زيرا كه دنيا همه شما را از يك راه مى برد (و با نيز شما همان مى كند كه با گذشتگان كرد) و شما و زمان قيامت به يك ريسمان بسته هستيد و گويا قيامت نشانه هاى خويش را آشكار ساخته و پرچم هايش را نزديك كرده است . (518)
- يوم الحساب
525. وقت حسابرسى
اءن اليوم عمل و لا حساب ، و غدا حساب و لا عمل
همانا كه امروز هنگام عمل است نه حساب ، و فردا (آخرت ) وقت حساب است نه عمل . (519)
526. محاسبه از اندام بدن
اءن الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامة
به درستى كه خداوند سبحان براى اعضاى تو تكاليفى را مقرر فرموده و در روز قيامت به وسيله آن ها بر تو احتجاج مى كند. (520)
527. اعمال در برابر چشمان
اءعمال العباد فى عاجلهم ، نصب اءعينهم فى آجالهم
اعمال بندگان خدا در ديگر سرا برابر چشمانشان خواهد بود. (521)
528. كار مقدر
من الفساد اءضاعُة الزاد، و مفسدة المعاد. و لكل اءمر عاقبة ، سوف ياءتيك ما قدر لك
ضايع نمودن زاد و توشه و تباه كردن معاد از موارد فساد است ، هر كارى سرانجامى دارد و به زودى آنچه برايت مقدر شده به تو خواهد رسيد. (522)
529. بترسيد از قيامت !
احذروا يوما تفحص فيه الاعمال و يكثر فيه الزلزال ، و تشيب فيه الاطفال
بترسيد از روزى كه در آن اعمال وارسى مى شود و لرزش آن روز بسيار است و كودكان در آن روز پير مى شوند. (523)
530. بوته آزمايش
اءلا اءن الله تعالى قد كشف الخلق كشفُة ، لا اءنه جهل ما اءخفوه من مصون اءسرارهم و مكنون ضمائرهم ؛ و لكن (ليبلوهم اءيهم اءحسن عملا) فيكون الثواب جزاء، و العقاب بواء
بدانيد كه خداى بزرگ خلايق را در بوته آزمايش نهاد، نه اين كه آن چه را در درون و ضماير خود نهفته داشتند، نمى دانست ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه عمل كدام يك بهتر است ، تا ثواب پاداش كار نيك آن ها باشد و عقاب و كيفر سزاى كار بدشان . (524)
531. عرضه اعمال بر خداوند
الغنى و الفقر بعد العرض على الله
آن گاه كه كارها به پيشگاه خداوند (در قيامت ) عرضه گردد، معلوم مى شود كه توانگر كيست و تهيدست چه كسى . (525)
532. آشكار شدن درون ها
الاقاويل محفوظُة و السرائر مبلوة ، و كل نفس بما كسبت رهينُة ، و الناس ‍ منقوصون مدخولون الا من عصم الله
گفته ها نگهدارى مى شود و نهفته ها و درون ها آشكار مى گردد و هر كس ‍ گروگان كارى است كه مى كند و خردها مردمان ، ناقص و بسيار است ، مگر كسى كه خدايش نگاه دارد. (526)
533. سختى حساب خداوند
اعلم ! اءن حساب الله اءعظم من حساب الناس
بدان كه حساب خدا بزرگ تر از حساب مردم است . (527)
534. تجسم اعمال در آخرت
اءعمال العباد فى عاجلهم ، نصب اءعينهم فى آجلهم
بندگان اعمالى كه در دنيا كنند، در آخرت مقابل ديدگان آنهاست . (528)
535. روز حساب بد و نيك همه
ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و آلاخرين لنقاش الحساب و جزاء الاعمال ، خضوعا، و قياما، قد اءلجمهم العرق ، و رجفت بهم الارض ، فاءحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا، و لنفسه متسعا
روز قيام ، روزى است كه خداوند همگان را، از اولين نفر تا آخرين نفر، براى رسيدگى به حسابشان و جزاى اعمالشان گرد مى آورد، در حالى كه به فروتنى ايستاده اند و عرق از سر و رويشان مى ريزد و زمين آن ها را مى لرزاند. (در آن روز) نيكو حال ترين مردم كسى است كه جايگاهى بيابد و براى خود جايى پيدا كند! (529)
536. بزرگ ترين حسرت ها در قيامت
اءن اءعظم الحسرات يوم القيامه حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله ، فورثه رجل فاءنفقه فى طاعة الله سبحانه ، فدخل به الجنة ، و دخل الاول به النار
بزرگ ترين افسوسها در روز قيامت ، افسوس كسى است كه ثروتى از غير طاعت خدا به دست آورده و مردى آن را به ارث برده و آن را در راه خدا صرف نموده و به خاطر آن بهشت رفته و آن شخص اولى به جهنم رفته است . (530)
537. درماندگى كفار در قيامت
فلا شفيع يشفع ، و لا حميم ينفع ، و لا معذرُة تدفع
(در قيامت ) نه شفاعت كننده اى (براى كافران ) است و نه دوستى كه سودى بخشد و نه عذر موجهى كه كيفر را دفع كند. (531)
538. يوم تبلى السرائر
اعملوا ليوم تذخرله الذخائر، و تبلى فيه السرائر
براى روزى كار كنيد كه اندوخته ها براى آن ذخيره و باطن ها در آن آشكار مى شود. (532)
539. تفاوت ميان دو كردار
شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب مؤ ونته و يبقى اءجره
چه تفاوت بسيارى است ميان دو كردار: كردارى كه لذت و خوشى آن برود و پيامد كيفر آن برجاى ماند و كردارى كه رنج آن بگذرد و پاداشش بماند. (533)
540. پاداش استقامت
من استقام فالى الجنة ، و من زل فاءلى النار
هر كس در جاده الهى حركت كرد، مسيرش رو به بهشت است و هر كس از آن جاده بلغزد، مسيرش رو به آتش است . (534)
541. فلسفه پاداش و كيفر اهلى
اءن الله سبحانه وضع الثواب على طاعته ، و العقاب على معصيته ، ذيادة لعباده عن نقمته و حياشُة لهم اءلى جنته
خداى سبحان براى اطاعت از خود پاداش در نظر گرفت و براى نافرمانى خود كيفر، تا بندگانش را از خشم و عذاب خويش باز دارد و به سوى بهشت خو براند. (535)
542. عواقبى تلخ و شيرين
لك امرى عاقبة حلوة اءو مرُة
براى هر كسى سرانجامى است شيرين يا تلخ . (536)
543. احكامى كه خداوند به سبب آن پاداش و كيفر مى دهد.
اءن من عزائم الله فى الذكر الحكيم ، التى عليها يثيب و يعاقب ، و لها يرضى و يسخط، اءنه لاينفع عبدا - و اءن اجهد نفسه و اءخلص فعله - اءن يخرج من الدنيا، لاقيا ربه بخصلة من هذه الخصال لم يتب منها: اءن يشرك بالله فيما افترض عليه من عبادته ، اءو يشفى غيظه بهلاك نفس ، اءو يعر باءمر فعله غيره ، اءو يستنجح حاجة الى الناس باظهار بدعُة فى دينه ، اءو يلقى الناس بوجهين ، اءو يمشى فيهم بلسانين اعقل ذلك فاءن المثل دليل على شبهه
از جمله احكام و فرايض خداوند در قرآن حكيم كه بر اساس آن ها پاداش و كيفر مى دهد و به سبب آن ها خرسند و ناخرسند مى شود، اين است كه بنده - هر چند خودش را خسته كند و عملش را خالص گرداند - چنانچه با اين خصلت ها از دنيا به ملاقات پروردگارش رود و از آن ها توبه نكرده باشد بى فايده است : در عبادت خداوند كه بر او فرض و واجب فرموده است ، شريك قرار دهد، يا خشم خود را با كشتن كسى فرو نشانده ، يا به واسطه كارى كه خود كرده ديگرى را سرزنش كند (گناه خود را به گردن ديگر بياندازد)، يا براى آن كه در ميان مدرم به نوايى برسد، در دين خويش ‍ بدعتى پديد آورد، يا با مردم دورو يا دو زبان باشد، در اين باره بيانديش ، زيرا هر مثالى دليل و نشانگر مشابه آن است . (537)
544. بدتر از بدى ، خوب تر از خوبى
اءنه ليس شى ء بشر من الشر الا عقابه ، و ليس شى ء بخير من الخير الا ثوابه
چيزى بدتر از بدى نيست ، مگر كيفر بدى و چيزى خوب تر از خوبى نيست مگر پاداش خوبى . (538)
- بهشت
545. شرط اشتياق به بهشت .
من اشتاق اءلى الجنه سلا عن الشهوات
كسى كه مشتاق بهشت است ، از شهوات و تمايلات نفسانى خارج شود. (539)
546. نزديك تر به بهشت
احذروا عبادالله الموت و قربه ، و اءعدوا له عدته ، فاءنه ياءتى باءمر عظيم ، و خطب جليل ، بخير لا يكون معه شر اءبدا. اءو شر لا يكون معه خير ابدا. فمن اءقرب اءلى الجنة من عاملها! و من اءقرب اءلى النار من عاملها!
اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودن : حذر كنيد و آنچه آماده كردم آن ، هنگام مرگ ضرورت دارد، از قبيل اطاعت از اوامر الهى و انجام اعمال نيك و ترك منهيات الهى ) تهيه نماييد كه به راستى مرگ امرى عظيم و كارى بزرگ با خود براى انسان مى آورد، اگر با خير و خوشى فرا رسد، چنان خيرى است كه هرگز شرى با آن نخواهد بود و اگر با شر و ناخوشى ، فراز آيد، شرى است كه هيچ گاه خيرى با آن همراه نمى گردد. بنابراين چه كسى نزديك تر است به بهشت ، از آن كس كه براى رسيدن به آن به عمل مى پردازد؟و چه كسى نزديك تر است به دوزخ از آن كس كه براى رفتن به طرف آن عمل مى كند؟(540)
547. جايگاه فردوس
الجنة تحت اءطراف العوالى !
بهشت در سايه نيزه هاست . (541)
548. اعمال شايسته بهشت
اعملوا للجنة عملها
عملى را كه شايسته ورود به بهشت است انجام بدهيد. (542)
549. جانبهاى انسان
اءلا حر يدع هذه اللماظة لا هلها؟اءنه ليس لا نفسكم ثمن اءلا الجنُة ، فلا تبيعوها الا بها
آيا آزاد مردى نيست كه اين خرده غذايى لا به لاى دندان ها را براى اهلش ‍ واگذارد، بدانيد كه جان بهاى شما جز بهشت نيست ، پس آن را جز به بهشت مفروشيد. (543)
550. صدق نيت و بهشت
اءن الله سبحانه يدخل بصدق النية و السريرة الصالحة من يشاء من عباده الجنة
خداوند سبحان هر يك از بندگانش را كه بخواهد به خاطر صدق نيت و باطن پاكش داخل بهشت مى كند. (544)
551. ديده دلى به سوى بهشت
فلو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها لعزفت نفسك عن بدائع ما اءخرج اءلى الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها، و لذهلت بالفكر فى اصطفاق اءشجار غيبت عروقها فى كثبان المسك على سواحل اءنهارها... فلو شغلت قلبك اءيها المستمع بالوصول اءلى ما يهجم عليك من تلك المناظر المونقة ، لزهقت نفسك شوقا اءليها، و لتحملت من مجلسى هذا اءلى مجاروة اءهل القبور استعجالا بها
اگر ديده دلت را به سويى آنچه از بهشت براى تو وصف مى شود بيافكنى ، هر آينه نفس تو از خواهش ها و خوشى ها و زيب و زيورهاى مناظر دنيا دورى كند و با انديشيدن در جنبش شاخه هاى درختانى كه بركنار جوى هاى بهشت ريشه هاى آن ها در تپه هاى مشك پنهان است حيران و سرگشته شود... اى شنونده ! اگر دل خود را براى رسيدن به اين منظره هاى دل انگيز مشغول دارى ، جانت از شوق آن برآيد و براى رسيدن هر چه زودتر به آن ها از همين مجلس من به همسايگى خفتگان در گورها روى . (545)
552. كار و ياد براى معاد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله
خوشا به حال كسى كه به ياد معاد است و براى روز حساب قيامت كار كند و به مقدار معيشت قناعت نمايد و از خدا راضى و خشنود باشد. (546)
553. وصف بهشت
درجات متفاضلات ، و منازل متفاوتات ، لا ينقطع نعيمها، و لا يظعن مقيمها، و لا يهرم خالدها
بهشت در درجاتى است ، يكى برتر از ديگرى و منزل هايى است يكى متفاوت با ديگرى ، نعمت هايش پايان نمى پذيرد و اقامت كننده در آن كوچ نمى كند و جاويدان در آن پير نمى شود و ساكن در آن بينوا نمى گردد. (547)
554. جايگاه حق
لا و من اءكله الحق فالى الجنته و من اءكله الباطل فالى النار
آگاه باشيد، كسى كه بر حق است جايگاهش بهشت و كسى كه به راه باطل مى رود به جانب آتش رهسپار است . (548)
555. بدترين خوبى و بهترين بدى
ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة
آن خوبى كه در پى آن آتش باشد، خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش ‍ بهشت باشد، بد نيست . (549)
556. سرنوشت خيرين و مفرطين
الجنة غاية السابقين جويان
(بر خيرات ) است و آتش سرنوشت تفريط گران (در خطا و انحراف ). (550)
557. حقارت هر نعمتى در برابر نعمات بهشت
كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كلى بلاء دون النار عافية
هر نعمتى در برابر بهشت حقير و ناچيز است و هر بلايى در برابر دوزخ عافيت و آسايش است . (551)
558. پيرامون بهشت و دوزخ ‌
اءن الجنته حفت بالمكاره و اءن النار حفت بالشهوات
پيرامون بهشت را ناگوارى ها و پيرامون آتش را شهوات فرا گرفته است . (552)
559. جايگاه بهشت
الجنة تحت اءطراف العوالى !
بهشت زير سايه نيزه ها است . (553)
560. اطاعت از اوامر الهى
هيهات ! لا يخدع الله عن جنته ، و لا تنال مرضاته الا بطاعته
هيهات ! خداوند درباره بهشت جاويدش فريب داده نمى شود و به خشنودى او رسيده نمى شود مگر از طريق اطاعتش . (554)
O دوزخ ‌
561. كافى ترين پاداش و مناسب ترين كيفر
كى بالجنة ثوابا و نوالا، و كفى بالنار عقابا و وبالا!
بهشت برين براى پاداش نيكوكاران كافى است و دوزخ ، مناسب ترين كيفر و سختى بدكاران است . (555)
562. بهترين نعمت هاى و بدترين بلاها
ما خير بخير بعده النار، و ما شر بشر بعده الجنة و كل نعيم دون الجنة فهو محقور، و كل بلاء دون النار عافية
آن خوبى كه جهنم به دنبال دارد (در واقع ) خوبى نيست و آن بدى كه بهشت در پى آن باشد، بدى نيست و هر نعمتى در برابر بهشت كوچك و هر بلايى در برابر جهنم عافيت و آسايش است . (556)
563. حذر از عذاب الهى
(عباد الله ) فاحذروا نارا قعرها بعيد، و حرها شديد، و عذابها جديد.دار ليس فيها رحمة و لا تسمع فيها دعوة ، و لا تفرج فيها كربة
اى بندگان خدا از آتشى كه ژرفايش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است ، بر حذر باشيد! آن جا سرايى است كه رحمت الهى در آن نيست و به درخواست كسى گوش داده نمى شود و هيچ اندوهى در آن بر طرف نمى گردد. (557)
564. از عذاب الهى ايمن مباش !
لا تاءمنن على خير هذه الامة عذاب الله لقولك تعالى : فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون
بر بهترين فرد اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ زيرا خداى بزرگ مى فرمايد: از مكر و كيفر خدا جز مردم زيانكار خود را ايمن نپندارند. (558)
565. جهنم ، آتش غضب الهى
يا عقيل ! اءتئن من حديدة اءحماها اءنسانها للعبه ، و تجرنى اءلى نار سجرها جبارها لغضبه ! اءتئن من الاذى و لا اءئن من لظى ؟!
اى عقيل ! از آهنى كه انسانى آن را به بازيچه سرخ كرده است مى نالى و مرا به سوى آتشى كه خداى جبار به خشم خود افروخته است مى كشانى !؟تو از اين رنج مى نالى و من از عذاب ننالم ؟! (559)
566. آتش جهنم
ماءخسر المشقة وراءها العقاب ، اءربح الدعُة معها الامان من النار
چه زيانبار است مشقتى كه به دنبال آن عذاب است و چه سودمند آسايشى كه قرين امان از جهنم است . (560)
567. عظمت و سختى كيفر
فو الله لو حننتم حنين الوله العجال ، و دعوتم بهديل الحمام ، و جاءرتم جؤ آر متبتلى الرهبان ، و خرجتم اءلى الله من الاموال و الاولاد، التماس القربةُ اليه - فى ارتفاع درجة عنده ، اءو غفران سيئة اءحصتها كتبه و حفظتها رسله - لكان قليلا فيما اءرجو لكم من ثوابه ، و اءخاف عليكم من عقابه
به خدا سوگند، اگر مانند شترهاى بچه مرده فرياد كنيد و مانند كبوتران ناله زنيد و همانند دير نشينان زارى كنيد و مال دنيا و اولادش را بگذاريد و برويد كه به خدا نزديك تر گرديد و درجه شما افزايش يابد و يا گناهى كه در نامه عمل شما ثبت گرديد و نگهبانان خدا آن را حفظ كرده اند، بخشيده شود، نسبت به آنچه من براى شما به آن اميدوارم كم است و از عقاب و كيفر آن براى شما مى ترسم . (561)
568. طالب و گريزان خواب
اءلا و اءنى لم اءر كالجنة نام طالبها، و لا كالنار نام هاربها
هان ! من چيزى مانند بهشت نديده ام كه جوينده اش خواب باشد و نه مانند دوزخ كه گريزان از آن در خواب باشد.
569. غافل نبودن از كيفر (562)
فى صفة الله سبحانه -: لا يشغله عضب عن رحمة ، و لا تولهه رحمة عن عقاب
در وصف خداى سبحان مى فرمايد: هيچ خشمى او را از مهرى باز نمى دارد و هيچ مهرى او را از كيفر غافل نمى سازد. (563)
570. خير دوزخى
ما خير بخير بعده النار
خيرى كه دوزخ به دنبالش است خير نيست . (564)
571. دورى از آتش اخروى
اعلموا اءنه ليس لهذا الجلد الرقيق صبر على النار، فارحموا نفوسكم فاءنكم قد جربتموها فى مصائب الدنيا، اءفراءيتم جزع اءحدكم من الشوكة تصيبه ، و العثرة تدميه ، و الرمضاء تحرقه ؟ فكيف اءذا كان بين طابقين من نار، ضجيع حجر، و قرين شيطان ؟
بدانيد كه اين پوست نازك را ياراى آتش نيست ، پس به خود رحم كنيد! شما در مصيبت ها و گرفتارى هاى دنيا آتش را آزموده ايد. آيا ديده ايد كه وقتى خارى به بدن يكى از شما مى خلد، يا به زمين مى خورد و خونى مى شود و يا شن هاى داغ پايش را مى سوزاند چگونه بى تابى مى كند؟! پس چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد و همبسترش سنگ و همدمش ‍ شيطان باشد؟! (565)
572. جايگاه بد معصيتكاران
اءما اءهل المعصية فاءنزلهم شردار، و غل الايدى اءلى الاعناق ، و قرن النواصى بالاقدام ، و اءلبشهم سرابيل القطران ، و مقطعات النيران . فى عذاب قد اشتد حر0...
در خطبه اى كه وصف قيمامت فرمود:
و اما معصيتكاران خداوند آنان را به بدترين جايگاه فرود آورده و دست هاى آنان را به گردنشان بسته و پيشانى آنان را ته پاهايشان نزديك مى نمايد و پيراهن هاى قطران و لباس هايى از آتشش به آنها بپوشاند، در عذابى كه حرارتش بسيار سخت است . (566)
573. دل مردگان جهنمى
من كثر كلامه كثر خطؤ ه ، و من كثر خطوة قل حياؤ ه ، و من قل حياؤ ه قل ورعه ، و من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار
كسى كه پر گويد بسيار به خطا رود و كسى كه زياد خطا كرد، شرم و حيايش ‍ كم شود و كسى كه حيايش اندك شد، پارسايى اش كم گردد و كسى كه پارسايى اش كم شد، دل مرده شود و كسى كه دل مرده شد داخل جهنم شود. (567)

نهج البلاغه موضوعى - فصل اول - بخش پنجم - مرگ

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل اول : اصول دين 
بخش پنجم : معاد
1. مرگ
- توصيف مرگ

411. زمان عمر معين
خلق الاجال فاءطالها و قصرها، و قدمها و اءخرها، و وصل بالموت اءسبابها، و جعله خالجا لاشطانها، و قاطعا لمرائر اءقرآنها
مدت عمر هر كس را بيافريد و مقدر و معين كرد، پس آن را طولانى و كوتاه و مقدم و مؤ خر قرار داد. براى مرگ هر موجودى سبب ها و علت هاى همراه نمود، و مرگ را كشنده ريسمان هاى طولانى و قطع كننده بندهاى بسيار محكم زندگى قرار داد. (406)

412. حافظ انسان

كفى بالاجل حارسا.
اجل براى حفاظت انسان كافى است . (407)

413. از بين برنده خوشى ها

اءن الموت هادم لذاتكم ، و مكدر شهواتكم ، و مباعد طياتكم ، زائر غير محبوب ، و قرن غير مغلوب ، و واتر غير مطلوب . قد اءعلقتكم حبائله و تكنفتكم غوائله ، و اءقصدتكم معابله و عظمت فيكم سطوته و تتابعت عليكم عدوته ، و قلت عنكم نبوته . فيوشك اءن تغشا كم دواجى ظلله و احتدام علله
مرگ لذت ها و خوشى هاى شما را از ميان مى برد و آرزوهاى شما را تيره و تار مى سازد و ميان شما و هدف هايتان فاصله مى اندازد، ديدار كننده اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى است كه هرگز شكست نمى خورد و جنايتكارى است كه هرگز بازخواست نمى شود. هم اكنون بندهاى دام خويش را (به دست و پاى ) شما انداخته . نزديك است كه تاريكى سايه هاى مرگ و شدت دردهاى آن شما را فرا گيرد. (408)

414. مرگ ميعادگاه نهايى

واءى على نفسه اءن لا يضطربق شبح مما اءولج فيه الروح ، الا و جعل الحمام موعده ، و الفناء غايته
و وعده نموده خداوند متعال كه هيچ موجودى را كه روح در آن دميده است (از وضع مقرر خود) دگرگونى نباشد، جز اين كه مرگ را وعده گاه نهايى و فنا را پايان كار او قرار داده است . (409)

415. بيچاره فرزند آدم !

مسكين ابن آدم ! مكتوم الاجل ، مكنون العلل ، محفوظ العمل ، تؤ لمه البقة و تقتله الشرقة ، و تنتنه العرقة
بيچاره فرزند آدم ! زمان مرگش نامعلوم ، علل بيمارى اش ناپيدا، عملش ‍ محفوظ، پشه اى او را مى آزارد و تابش آفتاب او را مى كشد، و عرق بدنش ‍ بدبويش مى سازد. (410)

416. سپرى نگاهدارنده

اءن مع كل انسان ملكين يحفظانه ، فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه ، و اءن الاجل جنة حصينة
همراه هر انسانى دو فرشته است كه او را محافظت مى كنند، پس هنگامى كه تقدير فرا رسد از او جدا شوند و اجل ، سپرى است نگاه دارند0 (411)

417. بى اعتبارى دنيا

لو اءن اءحدا يد اءلى البقاء سلما او لدفع الموت سبيلا، لكان ذلك سليمان بن داود عليه السلام الذى سخر له ملك الجن و الانس مع النبوة و عظيم الزلفُة . فلما استوفى طعمته ، و استكمل مدته ، رمته قسى الفناء بنبال الموت ، و اءصبحت الديار منه خالية "، و المساكن معطلة "، و ورثها قوم آخرون
اگر كسى مى توانست نردبانى براى جاودانگى پيدا كند، يا براى دفع مرگ راهى پيش گيرد، قطعا اين شخص سليمان بن داوود عليه السلام بود كه ملك جن و انس براى او مسخر بود، با منصب پيامبرى و تقرب بزرگ به خدا. او هنگامى كه روزى خود را تمم كرد و مدت عمرش را به پايان رساند، كمان هاى فنان تيرهاى مرگ را به طرف او نشانه گرفت . شهر از وى خالى گشت و مساكن از وجود او تهى شد و از كار افتاد و گروهى ديگر آن ميراث ها را به ارث بردند. (412)

418. فاصله بهشت و جهنم

ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به . و اءن غاية " تنقصها اللحظُة ، و تدمها الساعة ، لجديرة بقصر المدُة . و اءن غائبا يحدوه الجديدان : الليل و النهار، لحرى بسرعة الاوبة . و اءن قادما يقدم بالفوز اءو اشقوُة لمستحق لافضل العدُة
فاصله شما با بهشت يا جهنم بيش از فرا رسيدن مرگ نيست ، زندگانى كه گذشت لحظات از آن مى كاهد و مرگ آن را نابود مى كند، حتما كوتاه خواهد بود، و سزاوار است كه كوتاه باشد. زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى برد و به زودى به پايان خواهد رسيد و مسافرى كه سعادت و يا شقاوت را به همراه دارد بايد بهترين زاد و توشه را با خود بردارد. (413)

419. سپرى در برابر مرگ

اءن على من الله جنة " حصينة "، فادا جاء يومى انفرجت عنى و اءسلمتنى ؛ فحينئذا لا يطيش السهم ، و لا يبراء الكم
خداوند براى من سپرى محكم قرار داده است . چون روز مرگ من فرا رسد، آن سپر از من جدا شده و مرا به دست مرگ مى سپرد. در آن هنگام ، نه تير به خطا رود و نه زخم بهبود يابد. (414)

420. روزى و اجل مقدر

اءلى عبدالله بن العباس فانك لست بسابق اءجلك ، و لامرزوق ما ليس لك
خطاب به ابن عباس فرمود: نه بر مرگ پيشى مى گيرى و نه از آن چه روزى تو نيست خواهى خورد. (415)

421. همه چيز فانى است

ماينجو من الموت من خافه ، و لا يعطى البقاء من اءحبه
هر كس از مرگ بترسد از آن رهايى نيابد و هر آن كس كه زندگانى را دوست داشته باشد هميشه زنده نماند. (416)

422. عظمت سختى هاى مرگ

اءن للموت لغمرات هى اءفظع من اءن تستغرق بصفة ، اءو تعتدل على عقول اءهل الدنيا
همانا مرگ سختى هايى دارد كه دشوارتر از آن است كه به وصف آيد، يا خرده هاى مردم جهان بتواند آن را درك كند. (417)

423. پايان زندگى دنيوى

بالعم يرهب الموت ، و بالموت تختم الدنيا
با دانش و آگاهى ، هراس از مرگ حاصل مى شود و با مرگ دنيا به پايان مى رسد. (418)

424. نداى فرشته

اءن لله ملكا ينادى فى كل يوم : لدوا للموت واجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب
همانا خداوند متعال فرشته اى دارد كه هر روز بانگ مى زند: بزاييد براى مردن ، گرد آوريد براى نيست شدن ، بسازيد براى ويران شدن ! (419)

425. پنهان زديده ها

اءن اءجله (الانسان ) مستور عنه ، و اءمله خادع له
همانا مرگ از نظر انسان پنهان و آرزوهايش فريبنده اوست . (420)

426. اجل معين

لك اءجل وقتا لا يعدوه ، و سببا لا يتجاوزه
هر اجلى مدتى ، و وقت معينى دارد كه از آن نمى گذرد و سببى كه از آن تجاوز نمى كند. (421)

427. كوتاهى در اعمال

اءلا و اءنكم فى اءيام اءمل من ورائه اءجل ؛ فمن عمل فى اءيام اءمله قبل حضر اءجله فقد نفعه عمله ، و لم يضرره اءجله . و من قصر فى اءيام اءمله قبل حضور اءجله ، فقد خسر عمله ، و ضره اءجله
آگاه باشيد! همه در دوران آرزويى به سر مى برند كه اجل در پى آن است ، بنابراين هر كس پيش از رسيدن اجلش در همان دوران آرزوها به عمل پردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن مرگش به او زيانى نمى رساند و كسى كه در اين ايام آرزو و پيش از رسيدن مرگ در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرارسيدن مرگش براى او زيان خواهد داشت . (422)

- استقبال از مرگ


428. گروگان عمل
فارعوا عباد الله ما بر عايته يفوز فائزكم و باضاعته يخسر مبطلكم ، و بادروا آججالكم باءعمالكم ؛ فانكم مرتهنون بما اءسلفتم ، و مدينون بما قدمتم
اى بندگان خدا! رعايت كنيد آنچه را كه به سبب رعايتش رستگار شما سود مى برد و با فرو گذاشتنش تبهكار شما زيان مى بيند و پيش از فرا رسيدن اجل هايتان كار كنيد، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيشاپيش ‍ فرستاده ايد و در قبال آنچه كرده ايد، جزا داده مى شويد. (423)

429. از مرگ پيشى بگيريد!

بادروا الموت الذى اءن هربتم منه اءدرككم ، و اءن اءقمتم اءخذ كم ، و اءن نسيتموه ذكر كم
بر مرگ پيشى گيريد، زيرا كه اگر بگريزيد شما را دريابد و اگر برجا بمانيد، شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را به ياد آورد. (424)

430. رسيدن به مرگ

و الله ما فجانى من الموت وارد كرهته ، ولا طالع اءنكرته ، و ما كنت الا كقارب ورد، وطالب وجد
قسم به خدا، هيچ چيز از مرگ نيست كه ناگهان به من برسد و من از آن كراهت داشته باشم و چيزى از آن بر من آشكار نمى گردد كه آن را نشناخته و از آن امتناع داشته باشم . من در رسيدن به مرگ ، مانند كسى هستم كه هنگام شب تشنگى بر او چيره شده و اكنون به آب رسيده كه در آرزوى چيزى است و اينك مطلوب خود را يافته است . (425)

431. مهياى مرگ باشيد!

بادروا الموت و غمراته ، و امهدوا له قبل حلوله ، و اءعدوا له قبل نزوله
براى استقبال مرگ و سختى هاى آن ، پيش از آن كه پيك اجل بر سر شما تاختن بياورد آماده شويد، پيش از فرود آمدن آن ، براى پذيرشش مهيا شويد. (426)

432. آمادگى براى مرگ

استعدوا للموت فقد اءظلكم ، و كونا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا... و ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار الا الموت اءن ينزل به ... نساءل الله سبحانه اءن يجعلنا و اءياكم ممن لا تبطره نعمة ، و لا تقصر به عن طاعُة ربه غاية ، و لا تحل به بعد الموت ندامة و لا كابة
براى مرگ آماده باشيد كه سايه اش بر شما گسترده است و همچون گروهى باشيد كه چون بر آنان بانگ زدند زود بيدار شدند و ميان هيچ يك از شما و بهشت و دوزخ جز مرگى كه بر او فرود آيد فاصله اى نيست . از خداى بزرگ مى خواهيم كه ما و شما را از گروهى قرار دهد كه نعمت دنيا آنان را سرمست و مغرور نمى سازد و هيچ هدفى آن ها را از بندگى حق باز نمى دارد و پس از مرگ پشيمان و اندوهگينى نمى شوند. (427)

433. امر فراگير

بادروا اءمر العامة و خاصة اءحدكم و هو الموت ، فان الناس اءمامكم ، اءن اساعُة تحدوكم من خلفكم تخففوا تلحقوا، فانما ينتظر باءولكم آخركم
پيشدستى كنيد براى آمادگى به استقبال امرى كه فراگير همه و در برگيرنده هر يك از شما با كيفيت مخصوص به شما است ، اين امر همان مرگ است ، مردم را با سرنوشت حتمى مرگ پيش چشمانتان مى بينيد و قيامت شما را از پشت به سوى خوى مى راند، سبك شويد! برسيد! جز اين نيست كه گذشتگان در انتظار آيندگان اند. (428)

434. فرا رسيدن مرگ

فبادروا العمل ، و خافوا بغتة الاجل فانه لا يرجى من رجعة العمر ما يرجى من رجعة الرزق
به سوى عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا آن اميد كه به بازگشت روزى هست به بازگشت عمر نيست . (429)

435. براى سفر خويش آماده شو!

خذ ما يبقى لك مما لا تبقى له ، و تيسر لسفرك : و شم برق النجاة و ارحل مطايا التشمير
بگير آنچه را كه براى تو جاودانى است از آنچه كه براى آن نخواهى ماند و براى سفر خود آماده باش و بيدار و ببين كه برق نجات از كجا درخشيدن مى گيرد و با آماده كردن موكب سفر، آماده كوچ از اين دنيا باش ! (430)

436. بهترين مرگ ها

اءن اءكرم الموت القتل ! و الذى نفس ابن اءبى طالب بيده ، لالف ضربة بالسيف اءهون على من ميتة على الفراش فى غير طاعة الله !
همانا بهترين مرگ ها كشته شدن در راه خدا است ، به خدايى كه جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، كه هزار ضربه شمشير بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگارم . (431)

437. زيانكارترين مردم دنيا

اءن اخسر الناس صفقة " و اءخيبهم سعيا رجل اءخلق بدنه فى طلب ماله ، و لم تساعده المقادير على اراده ، فخرج من الدنيا بحسرته ، و قدم على الاخرة بتبعته
زيانكارترين مردم در داد و ستد و ناكام ترين شان در سعى و تلاش ، مردى است كه تن خويش در طلب مال بفرسايد و مقدرات با خواست او مساعدت نكند و آن گاه با دريغ و حسرت از دنيا رود و با وبال آن به آخرت روى نهد. (432)

438. وصيت آخر امام (ع )

فى ختام وصيته لابنه الحسن عليه السلام -: استودع الله دينك و دنياك . و اساءله خير القضاء لك فى العاجلة و الاجلة ، و الدنيا و آلاخرة ، و السلام
در آخر وصيتش به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمودند: پسرم ! دين و دينانت را به خدا مى سپارم و بهترين فرمان و قضاى الهى را امروز و فردا و در دنيا و آخرت از او، براى تو مساءلت دارم ، والسلام (433)

- ياد مرگ


439. نتايج ياد مرگ
من اءكثر من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير
هر كه زياد ياد مرگ كند، به اندكى از دنيا خشنود گردد. (434)

440. نتيجه ياد آخرت

من تذكر بعد السفر استعد.
كسى كه دورى سفر آخرت را به ياد داشته باشد، خود را آماده خواهد ساخت . (435)

441. ياد معاد

طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله
خوشا به حال كسى كه در ياد معاد است و براى حساب روز قيامت كار كند و به كفاف معيشت قناعت دارد و از خدا راضى و خشنود است . (436)

442. عجله به سوى خوبى ها

من ارتقب الموت سارع الى الخيرات
كسى كه مراقب مرگ باشد به سوى خوبى ها شتاب كند. (437)

443. به ياد مرگ باش !

اءكثر ذكر الموت و ما بعد الموت ، و لا تتمن الموت الا بشرط وقيق
بيش از همه از مرگ و دنياى پس از مرگ ياد كن و آن را جز به شرط محكم و استوار آرزو مكن ! (438)

444. از مرگ بترسيد

بادروا العمله ، و خافوا بغتة الاجل
به كارهاى شايسته بپردازيد و از فرا رسيدن مرگ بترسيد! (439)

445. علت دنيا طلبى

قد غاب عن قلوبكم ذكر الاجال ، و حضرتكم كواذب الامال ، فصارت الدنيا اءملك بكم من الاخرة !
ياد مرگ ها از دل هاى شما رخت بربسته است و آرزوهاى دروغين شما را فرا گرفته است و اين رود، دنيا بيش از آخرت بر شما تسلط يافته است . (440)

446. ارتهان الانسان

اذكروا تيك التى آباؤ كم و اخوانكم بها مرتهنون ، و عيها محاسبون
و به ياد آوريد آنچه را كه پدران و برادران شما در گرو آن هستند و براى آن حسابرسى مى شوند. (441)

447. هدف تيرهاى مرگ

اءيها الناس ! اءنما اءنته فى هذه الدنيا غرض تنتضل
اى مردم ! شما در اين جهان هدف تيرهاى مرگيد. (442)

448. فراموشى آخرت

فى ذكر عمرو بن العاص -: اءما و الله اءنى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و اءنه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخرة
درباره عمرو بن عاص فرمود: به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى دارد و فراموشى آخرت او را از گفتن حق باز مى دارد. (443)

449. زياد به ياد مرگ باش

يا بنى ! اءكثر من ذكر الموت ، و ذكر ما تهجم عليه ، و تقضى بعد الموت اءليه ، حتى ياءتيك و قد اءخذت منه حذرك ، و شددت له اءزرك ، و لا ياءتيك بغتُة " فيبهرك
فرزندم ! مرگ را بسيار به ياد آور و هجوم ناگهانى آن را ياد كن تا هنگامى كه فرا مى رسيد با همه نيرو آماده باش و بايد كمر بسته و آماده منتظر او باشى ، نه اين كه ناگهان فرا رسد و بر تو چيره شود. (444)

450. دنيا سراى گذر است !

اءلا و اءن هذه الدنيا التى اءصبحتم تتمنونها و ترغبون فيها، و اءصبحت تغضبكم و ترضيكم ليست بداركم ، و لا منزلكم الذى خلقتم له و لا الذى دعيتم اءليه ... فدعوا غرورها لتحذيرها، و اءطماعها لتخويفها. و سابقوا فيها اءلى الدار التى دعيتم اءليها
بدانيد كه اين دنيا كه پيوسته آرزومند آن هستيد و به آن مشتاقيد، و گاهى شما را خشمگين كرده و زمانى شما را خشنود مى سازد، سراى هميشگى شما نيست و جايى نيست كه براى آن آفريده و يا به آن فرا خوانده شده باشيد. پس فريب هايش را به خاطر برحذر داشتنش ، و به طمع آوردنش را به خاطر ترساندنش و به طمع آوردنش را به خاطر ترسانيدنش رها كنيد و در آن براى رسيدن به سرايى كه بدان فرا خوانده شده ايد از يكديگر پيشى بگيريد. (445)

451. وصيت به ياد مرگ

اءوصيكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه و كيف غفلتكم عما ليس يغلكم و طمعكم فيمن ليس يمهلكم
شما را به يادآورى مرگ و كمى غفلت از آن سفارش مى كنم و چگونه از چيزى غفلت مى كنيد كه از شما غافل نيست و چگونه از كسى كه شما را مهلت نمى دهد مهلت مى خواهيد. (446)

452. ياد آخرت

فى وصيته للحسن عليه السلام : و اعلم يا بنى ! اءنك اءنما خلقت للاخرة للدنيا، و للفناء لا للبقاء، و للموت لا للحياة
از وصيت امام عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام : اى پسرم ! بدان كه تو براى آخرت آفريده شدى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا و ماندن ، براى مرگ نه براى زندگى در اين جهان آفريده شده اى . (447)

453. وابسته نبودن به دنيا

اءن الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اءهلها، ليعلم اءيهم اءحسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها اءمرنا
همانا خداى سبحان دنيا را براى پس از آن آفريده و اهل دنيا را در آن مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى نيك كردارتر است ، ما براى دنيا آفريده نشده ايم و به كوشش در آن براى به دست آوردن حطام دنيوى ماءمور نگشته ايم . (448)

454. موعظه مرگ

اءن الغاية القيامة . و كفى بذلك واعظا لمن عقل پايان كار قيامت است و براى خردمند مرگ پند دهنده اى است كافى . (449)

- غفلت از مرگ

455. غافلگيران مرگ
فى صفة الماءخوذين على الغرةُ عند الموت -: ثم از داد الموت فيهم ولوجا فحيل بن اءحدهم و بنى منطقه ، و اءنه لبين اءهل ينظر ببصره و يسمع باذنه ، على صحة من عقله و بقاء من لبه ، يفكر فيم اءفنى عمره ، و فيم اءذهب دهره !
در وصف كسانى كه غافلگير مرگ مى شوند، مى فرمايد: آن گاه مرگ بيشتر به پير آنان نفوذ مى كند و شخص را از سخن گفتن مى اندازد، در حالى كه ميان اعضاى خانواده خويش است و با چشمانش آنان را مى بيند و با گوشش ‍ مى شنود و خودش سالم و عقلش به جاست . به اين مى انديشد كه عمرش ‍ را در چه راهى صرف كرده و روزگارش را چگونه به سر برده است ! (450)

456. فراموش كردن مرگ

عجبت لمن نسى الموت ، و هو يرى الموتى
در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مردگان را به چشم مى بيند. (451)

457. مرگ حقيقى است انكارناپذير

و الله الجد لا اللعب ، و الحق لا الكذب ، و ما هو اءلا الموت اءسمع من نفسك
سوگند به خدا، كه اين جدى است نه شوخى و راست است نه دروغ . منظورم چيزى جز مرگ نيست كه دعوت كننده اش نداى خود را به گوش ‍ همگان رسانيد. (452)

458. نتايج ترس از خدا

فاتقى عبد ربه ... فاءن اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشيطان مؤ كل به ، يزيرين له المعصية ليركبها، و يمنيه التوبة ليسوفها، اذا هجمت منيته عليه اءغفل ما يكون عنها
پس بنده اى از پروردگارش ترسيد...؛ زيرا روز مرگش را نمى داند و آرزوهايش او را مى فريبد و شيطان موكل اوست ، معصيت را برايش ‍ مى آرايد تا مرتكب آن شود و به تو به اميد وارش مى كند تا در كار آن امروز و فردا كند، تا آن كه مرگ بر او هجوم آورد، در حالى كه در غفلت و بى خبرى محض از آن به سر مى برد. (453)

459. دشمن غرور

لو راءى العبد الاجل و مصيره لا بغض الامل و غروره
اگر انسان عاقبت كارش را مى ديد، بى گمان با آرزو و غرورش دشمن مى شد.(454)

460. تحذير از فريب دنيا
لا يغرنك سواد الناس من نفسك ، و قد راءيت من كان قبلك ممن جمع المال و حذر الاقللال ، و اءمن العواقب - طول اءمل و استبعاد اءجل - كيف نزل به الموت فاءزعجه عن وطنه ... اءما راءيتم الذين ياءملون بعيدا، و يبنون مشيدا، و يجمعون كثيرا! كيف اءصبحت بيوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت اءموالهم للوارثين و و اءزواجهم لقوم آخرين
انبوه مردم كه پيرامون تو را بگيرند فريبت ندهد. در حالى كه پيش از خود ديه اى آن كسى را كه مال و منال دنيا را اندوخت و از كم شدن آن ترسيد و به جهت آرزوى دراز و بعيد شمردن مرگ از عواقب امور خود را در امان ديد، چگونه مرگ بر او فرود آمد و او را از وطنش بر گرفت .
آيا نديديد كسانى را كه آرزو دور و دراز در سر داشتند و كاخ ‌هاى محكم مى ساختند و اموال كثير جمع مى كردند، چگونه خانه هاى آنان مبدل به گورها گشت و اندوخته هايشان نابود شد. اموالشان به وارثانشان منتقل گشت . و زن هايشان را اقوام ديگر گرفتند. (455)

- نزديكى مرگ به آدمى


461. روزگار رنج و زحمت

الدهر يخلق الابدان ، و يجدد آلامال ، و يقرب المنية و يباعد الامنية من ظفر به نصب ، و من فاته تعب
روزگار بدن ها را كهنه و آرزوها را زنده و مرگ را نزديك و خواسته ها را دور مى سازد. كسى كه به روزگار برسد خسته مى شود و هر كه آن را از دست بدهد به زحمت و رنج مى افتد. (456)

462. شكارچى مرگ

من وصاياه لابنه الحسن عليه السلام -: و اعلم يا بنى ! اءنك اءنما خلقت للآخره لا للدنيا، و للفناء و للموت لا للحياة ، و اءنك فى منزل قلعُة ودار بلغة ، و طريق اءلى الاخره و اءنك طريد الموت الذى لا ينجو منه هاربه ، و لا يفوته طالبه ، و لا بد اءنه مدركه ، فكن منه على حذر اءن يدركك و اءنت على حال سيئة قد كنت تحدث نفسك منها بالتوبة فيحول بينك و بين ذلك ، فاذا اءنت قد اءهلكت نفسك
امام على عليه السلام

463. پشت به زندگى و رو به مرگ
اذا كنت فى اءدبار، و الموت فى اقبال ، فما اءسرع الملتقى
چون تو پشت به زندگى دارى و مرگ رو به تو دارد، چه زود به يكديگر برخورد خواهيد كرد. (457)

464. گامى به سوى مرگ

نفس المرء خطاه الى اءجله
هر نفس انسان گامى است به سوى مرگ ! (458)

465. لغزيدن توسط مرگ

من جرى فى عنان اءمله عثر باءجله
هر كس به دنبال آرزوى خويش بشتابد و زمام آن را رها كند، مرگ او را بلغزاند. (459)

466. جوينده اى شتابناك

اءن الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم ، و لا يعجزه الهارب
همانا مرگ جوينده اى است شتابناك ، نه كسى كه در محل خود اقامت دارد از نظر آن محو مى شود و نه از يافتن آن كس كه گريزان است ناتوان مى گردد.(460)

4677. نزديكى كوچ
الرحيل و شيك .
كوچ به دنياى ديگر نزديك است . (461)

468. چه نزديك است مرگ !
بادروا المعاد و سابقوا الاجال . فاءن الناس يوشك اءن ينقطع بهم الامل ، و يرهقهم الاجل و يسد عنهم باب التوبة
به سوى قيامت روز معاد مبادرت ورزيد و قبل از فرا رسيدن مرگ كار كنيد، چرا كه نزديك است رشته آرزوى مردم قطع گردد و مرگشان فرا رسد و در توبه به رويشان بسته شود. (462)

469. نزديك تر از سايه
احذروا عبادلله الموت و قربه ! و اءعدواله عدته ...و اءنتم طرداء الموت ، اءن اءقمم له اءخذ كم ، و اءن فرزتم منه اءدر ككم ، و هو اءلزم لكم من ظلكم . الموت معقود بنواصيكم ؛ و الدنيا تطوى من خلفكم
اى بندگان خدا! از مرگ و زود فرارسيدنش بترسيد و زاد و توشه راه را فراهم سازيد.. و شما رانده شدگان مرگيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر بگريزيد به شما مى رسد، مرگ از سايه شما به شما وابسته تر است و در پيشانى شما مهر مرگ زده شده و دنيا طومار عمرتان را در مى نوردد. (463)

470. حقانيت مرگ
اءنه و الله الجد لا اللعب ، و الحق لا الكذب ، و ما هو الا الموت اءسمع داعيه ، و اءعجل حاديه . فلا يغرنك سواد الناس من نفسك
به خدا سوگند آن جدى است نه شوخى ، حقيقت است نه دروغ . مرگ را مى گويم كه صداى ود را به گوش همه زندگان رسانده و همگان را به سرعت مى راند، پس انبوه مردمان (زنده ) تو را نفريبد. (464)

471. امرى حتمى و قريب
الامر قريب و الاصطحاب قليل
امر يعنى مرگ نزديك و مدت همراه بودن با دنيا اندك است . (465)

472. از مرگ نگريز!
اءن الفار لغير مزيد فى عمره ، و لا محجوز (محجوب ) بينه و بين يومه
كسى كه از مرگ بگريزد نه بر عمرش افزوده مى شود و نه گريختن مانع فرا رسيدن روز مرگش مى شود. (466)

473. فاصله دوزخ و بهشت
ما بين اءحدكم و بين الجنة اءو النار اءلا الموت اءن ينزل به
ميان هيچ يك از شما با بهشتت و يا جهنم فاصله اى نيست مگر مرگى كه بر شما وارد مى شود. (467)

474. مردگان چه ها مى بينند؟!
اءنكم لو قد عاينتم ما قد عاين من مات منكم لجز عتم و وهلتم و سمعتم و اءطعتم و لكن محجوب عنكم ما قد عاينوا، و قريب ما يطرح الحجاب !
پس به راستى اگر شما آنچه را كه مردگان شما آشكارا ديده اند به همان نحو مى ديديد هر آينه بى تابيى مى كرديد و مى ترسيديد. و در نتيجه آن سخن حق را شنيده و فرمان برده بوديد؛ ليكن چيزهايى كه آن ها ديده اند از شما پوشيده گرديده ، طولى نخواهيد كشيد كه اين پرده برداشته مى شود. (468)

475. آداب تشييع
تبع جنازة " فسمع رجلا يضحك ، فقال : كاءن الموت فيها على غيرنا كتب ، و كان الحق فيها على غيرنا وجب ، و كاءن الذى نرى من الاموت سفر عما قليل الينا راجعون ! نبودئهم اءجداثهم ، و ناءكل تراثهم ، كاءنا مخلدون بعدهم ، ثم قد نسينا كل واعظ و اعظة ، و رمينا بكل جائحة !!
امام على عليه السلام در تشييع جنازه اى شركت فرموده بود شنيد كه مردى مى خندد، پس فرمود: گويا مرگ براى ديگران نه براى ما مقرر شده است و گويا حق در آن نه براى ما بلكه براى جز ما ثابت شده است و گويا اين مردگان كه رو به خاك نهاده اند مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما برمى گردند، بدن هاى آنان را زير خاك مى پوشانيم و آنچه را كه ارث گذاشته اند مى خوريم ، گويى ما بعد از رفتن آنان جاويدان خواهيم ماند، سپس هر گونه پند دهنده را فراموش مى كنيم و نشانه هر بلا و مصيبتى مى شويم . (469)

476. گروگان هاى كوى مردگان
قد غودر فى محلة الاموات رهينا، و فى ضيق المضجع وحيدا... و صارت الاجساد شحبة " بعد بضتها، و العظام نخزة بعد بضتها، و العظام نخزة بعد قوتها، و الارواح مرتهنة بثقل اءعبائها، موقنة بغيب اءنبائها
در كوى مردگان گروگان است و در تنگناى گور تنها... بدن هاى تازه و لطيف دگرگون گشته و استخوان هاى محكم و نيرومند پوسيده اند و جان ها در گرود بارهاى سنگين (گناهان ) خود هستند و به خبرهاى عالم غيب يقين يافته اند. (470)

477. گفتگو با مردگان
لما اءشرف عليه السلام على القبور و هو يرجع من صفين -: يا اءهل الديار الموحشة ، و المجال المقفرة ، و القبور المظلمة ، يا اءهل التربة ! يا اءهل الغربة ! يا اهل الواحدُة ! يا اءهل الوحشُة ! اءنتم لنا فرط سابق ، و نحن لكم تبع لا حق . اءما الدور فقد سكنت ، و اءما الازواج فقد نكحت ، و اءما الاموال فقد قسمت . هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم ؟ثم التفت اءلى اءصحابه فقال -: اءما لو اءذن لهم فى الكلام لاخبروكم اءن خير الزاد التقوى
اميرالمؤ منين عليه السلام در حالى كه از جنگ صفين برگشته ، و بر گورهاى بيرون كوفه مشرف و متوجه شده بود، فرمود: اى ساكنان سراهايى وحشتناك و محل هاى بى آب و گياه و (خفتگان در) گورهاى تاريك ! اى در خاك رفتگان ! اى دور از وطنان ! اى تنها ماندگان ! اى وحشت زدگان ! شما براى ما پيش افتادگانيد و ما به دنبال شما آيندگانيم و به شما ملحق شوندگانيم ؛ اما بدانيد كه در سراهاى شما، ديگران ساكن شدند. زنانتان با مردان ديگرى ازدواج كردند و اما اموالتان پس به تحقيق قسمت شد، اين خبرى بود كه ما از آن آگاه بوديم و شما براى ما چه خبرى داريد؟(آن گاه حضرت رو به اصحاب خود كرد و فرمود:) اما اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده مى شد، هر آينه به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه براى سفر آخرت ، تقوا است . (471)

478. ديدن مرگ
عجبت لمن نسب الموت ، و هو يرى الموتى
در شگفتم از كسى كه مرگ را ديده و مردگان را فراموش مى كند! (472)

479. قبر را آماده ورود كن !
و اعلم اءن اءمامك عقبة كوودا، المخف فيها اءحسن حالا من المثقل ، و المبطبى عليها اءقبح حالا من المسر(ع ). فارتد لنفسك قبل نزولك و وطى ء المنزل قبل حلولك
و بدان كه در جلو روى تو گردنه اى است كه بالا رفتن از آن دشوار است و در آن راه ، حالت آن كه سبك بار مى باشد از كسى كه بار سنگين بر دوش دارد بهتر است و حال آن كس كه به كندى راه مى پيمايد از آن كه شتابان ره مى سپرده بدتر است . بنابراين پيش از فرود آمدن قاصدى بفرست تا محلى مناسب برايت آماده سازد و باز پيش از آن كه فرود آيى محل فرود را، نرم و هموار كن تا با آسودگى در آن زيست نمايى . (473)

480. تنهايى آدمى با عملش
فى صفة الماخوذ على الغرة عند الموت -: ثم حملوه اءلى مخط فى الارض ، فاءسلموه فيه اءلى عمله
امام على عليه السلام در وصف غافلگير شدگان در هنگام مرگ مى فرمايد: سپس او را تا منزلى در دل زمين مى برند و در آن جا او را به عملش ‍ مى سپارند. (474)

481. به كار گرفتن همت

وليكن همك فيما بعد الموت
بايد همت خود را در راه چيزى صرف كنى كه پس از مرگ تو را به كار آيد. (475)

482. آمادگى برا جايگاه قبر

فليقبل امرء كرامة بقبولها، وليحذر قارعة قبل حلولها، ولينظر امرو فى قصير اءيامه ، و قليل مقامه ، فى منزل حتى يستبدل به منزلا، فليصنع لمتحوله ، و معارف منتقله
هر انسانى بايد كرامت و خير را با پذيرش آن استقبال كند و از هر حادثه كوبنده پيش از آن كه وارد شود بر حذر باشد و هر كسى بايد بنگرد در كوتاهى روزها و اقامت اندك در منزلگاهى كه (با سرعت ) آن را به منزلگاه ديگر تبديل خواهد كدر، پس عمل كند به منظور آمادگى براى جايگاهى كه رو به آن دارد و حقايق روشنى كه به سرنوشت نهايى اش در آن جا خواهد رسيد. (476)

483. ورود به گور

يسلمك اءلى قبرك خالصا.
به زودى ملك الموت تو را از همه چيز جدا كرده و به دامن گور مى سپارد. (477)

484. ياد آخرين منزل

ضع فخرك ، و احطط كبرك ، و اذكر قبرك فاءن عليه ممرك
فخر و مباهات را بگذار و كبرت را ساقط نما! گورى را (كه آخرين منزلگه حيات طبيعى تو است ) به ياد بياور؛ زيرا كه بالاخره گذارت به همان خاك تيره خواهد افتاد. (478)

485. تنهايى در گور

حتى اذا انصرف المشيع ، و رجع المتفجع ، و اءقعد فى حفرته نجيا البهتة السؤ ال ، و عثرة الامتحان
آن گاه كه تشييع كنندگانش برگشتند و آنان كه در فراقش اندوه و ناله سر داده بودند دنبال كار خود را گرفتند (در همان شب كه زير خاك تيره دفن گشته است ) براى پاسخ از سوال بحث انگيز و گوياى راز و آشكار ساختن لغزش هاى او. (479)

486. نهى از شيون

لحرب بن شر حبيل الشبامى لما سمع بكاء النساء على قتلى صفين -: اءتغلبكم نساؤ كم على ما اءسمع ؟اءلا تنهونهن عن هذا الرنين
هنگامى كه امام على عليه السلام شيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد، به حرب بن شرحبيل شبامى فرمود: آيا زنان شما آن طور كه مى شنوم بر شما غلبه مى كنند! آيا آنان را از اين ناله ها نهى نمى كنيد. (480)

487. امانتگاه گور

كاءن قد صرتم اءلى ما صاروا اءليه ، و ارتهنكم ذلك المضجع ، و ضمكم ذلك المستودع
گويى شما نيز رهسپار همان جا شده ايد كه آنان شده اند و آن آرامگاه ، شما را گروگان گرفته و آن امانتگاه شما را در آغوش كشيده است . (481)

488. خيمه بر گوز زدن

كونوا كالسابقين قبلكم ، و الماضين اءمامكم . قوضوا من الدنيا تقويض ‍ الراحل و طووها طى المنازل
همچون كسانى باشيد كه پيش از شما رفتند و كسانى كه پيش روى شما مردند، همچون مسافرانى كه خيمه خويش بر مى كنند خيمه خود را از دنيا بركندند و همچنان كه منزل ها (ى سفر) پيموده مى شود آن را پيمودند و رفتند. (482)

489. قبرها را آباد كنيد!

سابقوا - رحمكم الله - اءلى منازكم التى اءمرتم اءن تعمروها، و التى رغبتم فيها، و دعيتم اءليها
رحمت خدا بر شما! پيشى گيريد به سوى منازلى كه دستور داريد آن ها را آباد كنيد و به آن ها ترغيب گشته ايد و به سويشان فرا خوانده شده ايد. (483)

490. زيارت كنندگان غافل

من كلام له عليه السلام بعد تلاوته (اءلهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر) -: يا له مراما ما اءبعده ! و زورا ما اءغفله ! و خطرا ما اءفظعه !
امام على عليه السلام بعد از تلاوت آيه (فخر فروشى بر يكديگر شما را به خود مشغول ساخت . چندان كه به زيارت گورها رفتيد). فرمود: چه مقصد بسيار دورى ! و چه زيارت كنندگان غافلى ! و چه افتخار كردن زشت و وحشتناكى ! (484)

نهج البلاغه موضوعى - فصل اول - بخش چهارم - عصمت

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل اول : اصول دين 
بخش چهارم : امامت

6. عصمت  

406. حفظ در پناه خدا

اءنما الناس مع الملوك و الدنيا، الا من عصم الله
مردم در حقيقت با شهرياران و دنيايند مگر آن كسى كه خدا او را حفظ كند. (401)

407. نوعى از عصمت

من العصمة تعذر المعاصى
ناتوانى بر گناه خود نوعى عصمت است . (402)

408. شايسته اهل عصمت

ينبغى لاهل العصة و المصنوع اليهم فى السلامة اءن يرحموا اءهل الذنوب و المعصية
شايسته است كه اهل عصمت و پاكى و كسانى كه نعمت رستن از گناهان به آنان داده شده است ، براى گناهكاران و نافرمانان دلسوزى كنند. (403)

409. لغزش مردم

الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله ، شائلهم متعنت و مجيبهم متكلف ، يكاد اءفضلهم راءيا يرده عن فصل راءيه الرضا و السخط، و يكاد اءصلبهم عودا تنكوه اللحظة ، و تستحيله الكمة الواحدة !
خرد مردم دستخوش خلل و كاستى است جز آن كسى كه خداوند مصونش ‍ بدارد، پرسش كننده آنان لجوج و مجادله گر است و پاسخ دهنده شان فضل فروش است ؛ آن كه در ميان آنان انديشه اش برتر و خوش فكر تر است ، بسا كه به علت خشم و خشنودى از نظر درست خود باز مى گردد و خلاف حقيقت را اظهار مى كند و پابرجاترينشان با نگاهى از جا در مى رود و يك كلمه تهديد يا تطميع او را عوض مى كند. (404)

410. موجبات عصمت

اءن فى سلطان الله عصمة لامركم . فاعطوة طاعتكم غير ملومة و لا مستكره بها
در حاكميت خدا و رهبرى حق نگاهدارى كهر شما وجود دارد. پس از آن فرمان بريد، در حالى كه سرزنش شده و مجبور نباشيد. (405)

نهج البلاغه موضوعى - فصل اول - بخش چهارم - حكومت و فرمانروايان و صفات فرمانروا

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل اول : اصول دين 
بخش چهارم : امامت

5 - حكومت و فرمانروايان و صفات فرمانروا 

378. اسرا حكومتدارى
من كتابه للاشتر -: ثم انظر فى حال كتابك ، فول على اءمورك خيرهم ، و اخصص رسائلك التى تدخل فيها مكائدك و اءسرارك باءجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الكرامة ، فيجترى بها عليك فى خلاف لك بحضرة ملا، و لا تقصر به الغفلة عن ايراد مكاتبات عمالك عليك ، و اصدار جواباتها على الصوب عنك
امام على عليه السلام در نامه به مالك اشتر فرمودند: به وضع ماءمورين خود رسيدگى كن و كارهاى خود را به دست نيكان آنان بسپار! نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست كسى بسپار! نامه هايى را كه نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست كسى بسپار كه در فضايل اخلاقى از همه شايسته تر باشد. كسى باشد كه احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور ديگران گستاخ نگردد. كسى باشد كه غفلت تو موجب نشود كه گزارش فرمانداران و نمايندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شايسته كه مناسب توست براى آنان صادر نكند. (374)

379. بدترين مردم نزد خدا

اءن شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به
بدترين مردم نزد خدا، پيشواى منحرفى است كه خود گمراه است و موجب گمراهى (ديگران مى شود. (375)

380. عبرت از سرگذشت زمامداران

الواجب عليك اءن تتذكر ما مضى لمن تقدمك من حكومة عادلة ، اءوسنة فاضلة ، اءو اءثر عن نبينا صلى الله عليه و آله اءو فريضة فى كتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فيها، و تجتهد لنفسك فى اتباع ما عهدت اءليك فى عهدى هذا
بر تو واجب است كه سرگذشت و رفتار زمامدارانى را كه پيش از تو از اين خاكدان گذشته اند به ياد بياورى ، زمامدارانى كه حكومت دادگرنه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پيامبر صلى الله عليه و آله تبعيت نمودند و واجبات وارده در كتاب الهى را پيروى كردند، پس تبعيت كن از آن اعمالى كه ما انجام داديم و تو خود آن را مشاهده كردى و واجب است كه از ذات خود در پيروى از اين عهدنامه كه براى تو نوشتم . (376)

381. كيفر قتل عمد

يا مالك ! فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام ، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه ، بل يزيله و ينقله ، و لا عذر لك عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لاءن فيه قود البدن
اى مالك ! حكومت خود را با ريختن خون ناحق تقويت مكن ، چرا كه اين كار حكومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلكه بنيان آن را مى كند و به ديگران منتقل مى نمايد و بدان هيچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذيرفته نيست ، زيرا كيفر آن قصاص و مرگ است . (377)

382. سنت پيشوايان را نقض مكن !

لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذه الامة و اجتمعت بها الالفُة ، و صلحت عليها الرعية
هرگز سنت شايسته اى را كه پيشوايان اين امت به آن عمل كرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گرديده است نقص ‍ مكن !

383. كارمندانى چنين انتخاب كن !

يا مالك توخ منهم اءهل التجرية و الحياء، من اءهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة ، فاءنهم اءكرم اخلاقا، و اءصح اءعراضا، و اءقل فى المطامع اشراقا، و اءغلب فى عواقب الامور نظرا
اى مالك ! كارمندانى را كه اهل تجربه و شرم و حيا و از خانواده هاى صالح كه در اسلام پيشگام ترند انتخاب كن ؛ زيرا اخلاق آنها كريم تر و خانواده شان پاك تر و كم طمع تر و در سنجش عواقب امور بيناترند. (378)

384. موقعيت خطرناك

صاحب السلطان كراكب الاسد: يغبط بموقعه ، و هو اءعلم بموضعه
ملازم و نديم سلطان ، همچون كسى است كه بر شير سوار باشد؛ مردم به موقعيت او غبطه مى خورند، در حالى كه خودش بهتر مى داند در چه وضعيتى (خطرناك ) قرار دارد. (379)

385. رابطه اميران

الصق بذوى المرؤ ات و الاحساب و اءهل البيوتات الصالحة و السوابق الحسنة ثم اءهل النجدةُ و الشجاعة و السخاء و السماخة ، فاءنهم جماع من الكرم ، و شعب من العرف
به مالك اشتر نوشت : روابط خود را با افراد باشخصيت و اصيل ، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار كن ، و پس از آن مردمانى كه داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز كه آن ها كانون كرم و شعبه هايى از خوبى هستند. (380)

386. شرايط حاكم

لا ينبغى اءن يكون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحكام ، و اءمامة المسلمين الخيل ... و لا المعطل للسنة فيهلك الامة
شايسته نيست كسى كه حاكم بر ناموس و خون و غنايم و احكام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخيل باشد و يا كسى كه به سنت (پيامبر) عمل نكند و در نتيجه ، امت را به نابودى كشاند. (381)

387. ميدان آزمايش مردان

الولايات مضامير الرجال
زمامدارى ها، ميدان مسابقه و آزمايش مردان است . (382)

388. نهى از گماشتن حاجت

من كتابة الى قتم بن العباس ، و هو عامله على مكة -: و لا يكن لك اءلى الناس سفير الالسانك ، و لا حاجب اءلا وجهك . و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائك بها، فاءنها اءن ذيدت عن ابوابك فى اءول وردها لم تحمد فيما بعد على قضائها
در نامه خود به قثم بن عباس كارگزارش در مكه : و از طرف تو براى مردم سفيرى جز زبانت نباشد و ما بين تو و مردم فاصله و پرده اى جز صور قرار مده و هيچ نيازمندى را از ديدارى رويت محروم مكن ؛ زيرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن كه حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت . (383)

389. حالات زمامداران

اءن من اءسخف حالات الولاة عند صالح الناس اءن يظن بهم حب الفخر، و يوضع اءمرهم على الكبر
از سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردان صالح ، زمانى است كه به آنها گمان برده شود كه دوستدار تفاخرند و امورشان را بر كبر و خود پسندى قرار مى دهند. (384)

390. پاسداران احكام خدا

السلطان وزعة الله فى اءرضه
فرمانروايان ، پاسداران احكام خدا در زمين اويند. (385)

391. روزگار پس از على عليه السلام

اءنه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ، و لا اءكثر من الكذب على الله و رسوله
قطعى است كه پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد كه چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود. (386)

392. سامان يافتن كار

اءن فى سلطان الله عصمة لامركم . فاعطوة طاعتكم غير ملومة و لا مستكرده بها. و الله لتفعلن اءو لينقلن الله عنكم سلطان لاسلام ، ثم لا ينقله اءليكم اءبدا حتى ياءرز الامر اءلى غير كم
همانا سلطان خدا (حكومت و رهبرى دين حق ) مايه نگهدارى و سامان يافتن كار شماست ؛ پس بى درنگ و با ميل و اختيار او را اطاعت كنيد. سوگند به خدا كه يا اين كار را مى كنيد يا خداوند سلطان اسلام (حكومت حقه اسلامى ) را از شما مى گيرد و ديگر هرگز آن را به شما منتقل نمى كند، تا به دست ديگرى سپرده شود. (387)

393. وظيفه پيشوا

من نصب نفسه للناس اءماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، وليكن تاديبه بسيرته قبل تاءديبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم
كسى كه خود را در مقام امامت و پيشوايى مدرم قرار دهد، بايد پيش از تعليم به ديگران ، خود را تعليم دهد و قبل از تربيت به زبان با عملش تربيت كند و كسى كه آموزگار و مربى نفس خويش است ، به احترام و اكرام سزاوارتر است از آن كه معلم و مربى ديگران باشد. (388)

394. زمامدارى و تصرف در كار

ليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة ، و لا تصلح الولاة الا با ستقامة الرعيةُ، فاذا اءدت الرعية الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءليها حقها عز الحق بينهم ، و قامت مناهج الدين ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلك الزمان ، و طمع فى بقاء الدولة و يئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعية و اليها، اءو اءجحف الوالى برعيته ، اختلفت هنالك الكلمة ، و ظهرت معالم الجور، و كثر الادغال فى الدين ، و تركت محاج السنن ، فعمل بالهوى ، و عطلت الاحكام ، و كثرت علل النفوس
كار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با رو به راه بودن كار ملت اصلاح نمى شود، بنابراين وقتى مردم حقوق حكومت را دادند و زمامدار حق مردم را ادا كرد، آن گاه حق در ميان همه طبقات قوى و امور دينى استوار و نشانه هاى عدالت و اعتدال ، و راه و رسم هاى درست در مجراى خود به كار مى افتد، در چنين روزگارى مردم اصلاح شوند و به بقاى حكومت اميدوار بايد بود و دشمنان هم ماءيوس مى گردند. اما اگر ملت بر زمامدار مسلط شد و با آن كه زمامدار به مردم ستم كرد، وحدت و نظام جامعه دچار اختلاف و نشانه هاى ظلم آشكار گردد، بدعت در دين فراوان و آداب دينى متروك شود، در چنين روزگار است كه به هواى نفس عمل شود و احكام خدا تعطيل و بيمارى هاى اخلاقى فراوان گردد. (389)

395. وظيفه امام

ليس على الامام الا ما حمل من اءمر ربه ، الا بلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصيحة ، و الاحياء للسنة ، و اقامة الحدود على مستحقيها
بر امام نيست نگر آن كه دستور خدا را اجرا كند: با پند و اندرز، فرمان خدا را ابلاغ نمايد، براى خير خواهى مردم كوشش نموده ، سنت الهى را زنده و حدود خدا را درباره منحرفان به اجرا در آورد. (390)

396. وصف داوران ناشايسته

فس صفة من يتصدى للحكم بين الامة و ليس لذلك باءهل -:... رجل قمش جهلا موضع فى جهال الامُة ، عاد فى اءغباش الفتنة ، عم بما فى عقد الهدنُة قد سماة اشباة الناس عالما و ليس به
در توصيف كسى است كه در ميان امت بدون شايستگى متصدى منصب قضاوت مى گردد: كسى است كه انبوهى از نادانى ها را در خود جمع كرده در ميان نادانان امت براى فريفتن مردم به همه سو مى شتابد (اين صنف كور دل ظلمت جو) در تاريكى آشوب ها و تشويش ها مى تازد و به آنچه كه در پيمان صلح است نابينا است ، انسان نماها عالمش مى خوانند با اين كه از علم بهره اى نبرده است . (391)

397. رعايت توده مردم

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءشعر قلبك الرحمة للرعية ، و المحبة لهم ، و اللطف بهم ، و لا تكو عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم ، فانهم صنفان : اءما اءخ لك فى الدين ، اءو نظير لك فى الدين ، اءو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤ تى على اءيديهم فى العمد و الخطاء فاءعطهم من عفوك وصفحك مثل الذى تحب اءن يعطيك الله من عفوة و صفحه ، فانك فوقهم ، و والى الامر عليك فوقك ، و الله فوق من ولاك !
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: رحمت و محبت و لطف بر مردم جامه را به قلبت بفهمان (به طورى كه آن را دريافت كند، نه اين كه در حد يك تصور ذهنى بماند) و براى آنان درنده اى خونخوار مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشمارى ؛ زيرا مردم بر دو صنف اند: يا برادر دينى تو هستند، يا نظير تو در خلقت (همنوع تو مى باشند) لغزش ها از آنان سر مى زند و خطاها بر آنان روى مى آورد و از روى عمد يا خطا دچار تجاوز مى گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشى هاى خود آن چنان بهره ور ساز كه دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرمايد؛ زيرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست . (392)

398. توجه نكردن به روابط

من كتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءن للوالى خاصة و بطانة " فيهم استئثار و تطاول و قلة اءنصاف فى معاملة ، فاحسم مادة اءولئك بقطع اءسباب تلك الاحوال
براى زمامدار خواص و نزديكانى است كه دارى صفت خودخواهى و مقدم شمردن خود بر ديگران ، و دست درازى ، و كم انصافى در معاملات مى باشند. ماده و ريشه اين گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع (393) كن .

399. شرايط استخدام كار گزاران

فيما كتب للاشتر لما ولاه مصر -: اءنظر فى اءمور عمالك فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباة و اءثرة ، فاءنهم جماع من شعب الجور و الخيانة . و توخ منهم اءهل التجربة و الحياء، من اءهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام المتقدمة
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر:
سپس در امور كارگزارانت نظر كن :
1. آنان را با آزمايش (و تحقيق و كشف صلاحيت ) به كار بگمار، نه از روى بخشش بى علت و استبداد، زيرا آنان مجموعه اى از شعبه هاى ظلم و خيانت اند.
2. از ميان مردم كسانى را براى كارگزارى انتخاب كن كه تجربه و حيا دارند از خاندان هاى صالح و صاحب قدم هاى مفيد در اسلام اند. (394)

400. دگرگونى زمانه

اءذا تغير السطان تغير الزمان
هرگاه سلطان (حكومت ) دگرگون شود، زمانه نيز دگرگون شود. (395)

401. غرور والى ، ذلت مؤ من

لما ورد الكوفة قادما من صفين ...اءقبل حرب يمش معه ، و هو عليه السلام راكب ، فقال عليه السلام : ارجع فاءن مشى مثلك مع مثلى فتنة للوالى و مذلة للمؤ من
آن حضرت عليه السلام در موقع برگشت از صفين ، حرب پياده در ركاب آن حضرت حركت كرد، حضرت فرمود: برگرد؛ زيرا پياده رفتن مثل تويى با مثل من موجب غرور والى و ذلت براى مؤ من مى باشد. (396)

402. برترين وزراء

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءن شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا، و من شر كهم فى الاثام ، فلا يكونن لك بطانة ؛ فاءنهم اءعوان الاثمة ، و آخوان الظلمة ، و اءنت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، وليس عليه مثل آصارهم و اءوزار هم ممن لم يعاون ظالما على ظلمه و لا آثما على اءثمه ، اءولئك اءخف عليك مؤ ونة ، و اءحسن لك معونة ، و اءحنى عليك عطفا، و اءقل لغيرك اءلفا، فاتخذ اءولئك خاصة لخلواتك و حفلاتك . ثم ليكن آثرهم عندك اءقولهم بمر الحق لك و اءقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لا وليائه ، واقعا ذلك من هواك حيث وقع
فرمان امام على عليه السلام به مالك اشتر وقتى كه او را والى مصر و اطراف آن ساخت : بدترين وزراى تو كسى است كه پيش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شريك آنان بوده است ، هرگز او را از خواص خود قرار مده ؛ زيرا آنان ياران گنهكاران اند، و برادران ستمكاران ، و تو مى توانى جانشينانى بهتر از آنان پيدا كنى كه نظرياتى مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نيز دارا هستند و در عين حال از وزر و بال گناهان آنان به دورند. كسانى كه هيچ ستمكارى را در ستم ورزى و هيچ گنهكارى را در ارتكاب گناه كمك نكرده اند. زحمت آنان بر تو سبك تر، و يارى آنان براى تو نيكوتر است و از نظر عطوفت به تو مايل تر، و با اشخاص جز تو كم انس تر مى باشند، پس اين گون انسان هاى ممتاز را خاص مجالس سرى و علنى خود قرار بده ، سپس ‍ مقدم ترين خواص در نزد تو گوياترين آنان باشد، درباره حق اگر چه تلخ باشد و كسى باشد كه در مواردى كه خداوند براى اوليايش اكراه دارد هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواى تو باشد - كم ترين يارى را به تو نمايد. (397)

403. لزوم رسيدگى به ماليات

من كتابه للاشرت لما ولاه مصر -: تفقد اءمر الخراج بما يصلح اءهله ، فاءن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان السان كلهم عيال على الخراج و اءهله . وليكن نظرك فى عمارة الارض اءبلغ من نظرك فى استجلاب الخراج لان ذلك لا يدرك الا بالعمارة . و من طلب الخراج بغير عمارة اءخرب البلاد و اءهلك العباد، و لم يستقم اءمره الا قليلا
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر: امر ماليات را به گونه اى تحت نظر بگير كه حال پرداخت كنندگان آن را اصلاح نمايد؛ زيرا اصلاح حال ديگر مردم در اصلاح اصلاح ماليات و پرداخت كنندگان آن است و براى ديگر مردم مصلحتى نيست جر با اصلاح حال پرداخت كنندگان ماليات ؛ زيرا همه مردم تحت كفايت ماليات و پرداخت كنندگان آن مى باشند. نظرت در آباد كردن زمين بيشتر و رساتر از توجه به گرفتن ماليات باشد، زيرا ماليات بدون آبادى قابل دريافت نيست و هر كسى بدون آباد كردن زمين ، ماليات مطالبه كند، شهرها را خراب كرده و بندگان خدا را به هلاكت رسانده و روزگار زمامدارى او به طول نمى انجامد، مگر اندكى . (398)

404. توصيف حكومت بنى اميه

فى ذكر فتنة بنى مية -: كان اءهل ذلك الزمان ذئابا و سلاطينه سباعا و اءوساطه اءكالا، و فقراوه اءمواتا
امام على عليه السلام در بيان فتنه بنى اميه فرمودند: مردم آن زمان گرگ هايى مى گردند و سلاطينشان درندگان و مردم متوسط طعمه هايى براى آن درندگان و فقرا آنان مردگانى مى شوند. (399)

405. نابودى دنيا و دين

فى كتابه الى مصقلة عامله على اءردشير خرة -: بلغنى عنك اءمر اءن كنت فعلته فقد اءسخطت اءلهك ، و عصيت اءمامك : اءنك تقسم فى ء المسلمين الذى حازته رماحهم و خيولهم ، و اءريقت عليه دماوهم ، فيمن اعتامك من اءعراب قومك . و لا تصلح دنياك بمحق دينك فتكون من الاخسرين اءعمالا
در نامه خود به مصقله ، كارگزار اردشير خره ، نوشت : درباره تو گزارش به من رسيده است كه به راستى اگر آن گونه عمل كرده باشى ، خدايت را به خشم آورده اى و امام خود را نافرمانى كرده اى ، تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسب هاى آنان فراهم آورده و خونشان براى آن ريخته شده است ، ميان عرب هاى قوم خود كه تو را برگزيده اند تقسيم كرده اى . دنياى خويش را با نابود كردن دينت آباد مگردان ، كه در اين صورت از زيانكارترين مردمان خواهى بود. (400)

نهج البلاغه موضوعى - فصل اول - بخش چهارم - مذمت اهل بصره و پيشگويى حوادث

بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

نهج البلاغه موضوعى

فصل اول : اصول دين 
بخش چهارم : امامت

4 - مذمت اهل بصره و پيشگويى حوادث 
366. ارتداد
عنه عليه السلام - من كلام له عليه السلام كلم به الخوارج -: فاءو بوا شر مآب ، و ارجعوا على اءثر الاعقاب
خطاب به خوارج فرمودن (با اين ضلالت و ظلم و جورى كه در پيش ‍ گرفته ايد از خدا مى خواهم كه ) به بدترين عاقبت بازگشت نماييد و به عقب برگرديد. (362)

367. بپرسيد قبل از فوت وقت

فاساءلونى قبل اءن تفقدونى ، فوالذى نفسى بيده لا تساءلونى عن شى ء فيما بينكم و بين الساعُة ، و لا عن فئة تهدى مائةُ و تضل مائُة الا اءنباءتكم بناعقها و قائدها، و سائقهما، و مناخ ركابها، و محط رحالها، و من يقتل من اءهلها قتلا و من يموت منهم موتا، و لو قد فقد تمونى و نزلت بكم كرائه الامور، و حوازب الخطوب لاطرق كثير من السائلين ، و فشل كثير من المسؤ ولين
بپرسيد از من پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، از هم اكنون تا روز رستاخيز درباره هيچ چيز و هيچ گروهى كه صد نفر را گمراه مى كند و گروهى كه صد نفر را به راه راست مى برد سؤ ال نكنيد مگر آن كه شما را آگاه كنم كه چه كسى نداى دعوت به آن ها را سر مى دهد و چه كسى رهبريشان مى كند و چه كسانى آنان را مى راند و كجا به استراحت مى پردازند و كجا اتراق مى كنند و بار مى گشايند، كدامين آن ها كشته مى شوند و كدامشان (به مرگ طبيعى ) مى ميرند، اگر مرا از دست دهيد و پيشامده هاى ناگوار و كارهاى دشوار برايتان رخ دهد، هر آينه بسيارى از پرسش كنندگان خاموش شوند و بسيارى از پاسخ دهندگان در جواب بمانند. (363)

368. پشتوانه دين

من كتابه عليه السلام للاشتر -: اءنما عماد الدين و جماع المسلمين و العدة للا عداء: العامة من الامة ، فليكن صغوك لهم ، و ميلك معهم
امام على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر فرمودند: همانا توده مدرم پشتوانه دين اند و جماعت مسلمانان و تجهيزات و ساز و برگ در برابر دشمنان ، پس ، بايد توجه و گرايش تو به آنان باشد. (364)

369. علم على عليه السلام علم غيب نيست !

لما قال له بعض اءصحابه و كان كلبيا: لقد اءعطيت يا اءميرالمومنين عليم الغيب ، فضحك عليه السلام و قال : يا اءخا كلب ! ليس هو بعلم غيب ، و اءنما هو تعلم من ذى علم . و انما علم الغيب علم الساعة ، و ما عدده الله سبحانه بقوله ، (ان الله عنده علمى الساعة و ينزل الغيب ، و يعلم ما فى الارحام ، و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا، و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت ...) الايد فيعلم الله سبحانه ما فى الارحام من ذكر اءو اءنثى ، و قبيح آؤ جميل ، و سخى او بخيل ، و شقى اءو سعيد و من يكون فى النار حطبا، اءو فى الجنان للنبيين مرافقا. فهذا علم الغيب الذى لا يعلمه اءحد اءلا الله ،، و ما سوى ذلك فعلم علمه الله نبيه فعلمنيه ، و دعا لى باءن يعيه صدرى ، و تضطلم عليه جوانحى
يكى از ياران اميرالمؤ منين عليه السلام كه از قبيله كلب بود به آن حضرت عرض كرد: اى اميرالمؤ منين ! علم غيب به تو داده شده است ؟
حضرت خنديد و فرمود: اى مرد كلبى ! اين علم غيب نيست ، بلكه بر اثر فراگرفتن از صاحب علمى است . علم غيب . علم داشتن زمان قيامت است و آنچه كه خداى سبحان آنها را بر شمرده و فرموده است : همانا علم قيامت نزد خداست و باران فرو مى فرستد و آنچه را كه در زهدان هاست ، مى داند) پس خداوند سبحان مى داند كه جنينى كه در زهدان ها (مادران ) است آيا پسر است يا دختر است ، زشت است يا زيبا، بخشنده است يا بخيل ، بدبخت است يا خوشبخت و مى داند كه چه كسى هيزم آتش جهنم است ، يا در بهشت يار و همراه پيامبران . اينهاست علم غيبى كه هيچ كس جز خداوند آنها را نمى داند. سواى اينها دانش است كه خداوند سبحان مى داند به پيامبرش آموخت و او هم آن ها را به من ياد داد و برايم دعا كرد كه سينه ام آن را نگه دارد و پهلوهايم آن را در ميان گيرد. (365)

370. پيمودن راه حق

اءنى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم . سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و مناز النهار
من از جمله مردمانى هستم كه در راه خدا سرزنشگرى در آنان كارگر نمى افتد، چهره شان چهرء صديقان است ، و گفتارشان گفتار ابرار، آباد كننده شب هايند و روشنى بخش روزها. (366)

371. اصلاح با مدارا

عنه عليه السلام -: من كلام له يوبخ فيه اءصحابه -: كم ادار يكم كما تدارى البكار العمدة و الثياب المتداعيُة كلما حيصت من جانب تهتكت من آخر،... و اءنى لعالم بما يصلحكم ، و يقيم اءود كم ، و لكنى لا اءرى اصلا حكم بافساد نفسى
از سخنان آن حضرت عليه السلام در سرزنش اصحابش -: تا چند با شما مانند شتران جوان زخمين پشت و جامه هاى پوسيده مدارا كنم ! جامه هايى
كه چه چيز شما را اصلاح مى كند و كجى و انحراف شما را راست مى گرداند، اما من اصلاح شما را با تباه كردن خودم روا نمى دانم . (367)

372. تحذير از سبكسرى

عنه عليه السلام - فى ذم اهل البصرة بعد وقعة الجمل -: اءرضكم قريبة من الماء بعيده من السما، خفت عقولكم ، و سفهت حلومكم
در نكوهش بصيريان بعد از جنگ جمل : سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است ، عقل هايتان سبك و بردبارى هايتان (يا ادراك و شعورتان ) به نادانى و پستى گراييده است . (368)

373. گروگان گناه خويش

عنه - فى ذم اءهل البصرة بعد وقعة الجمل -: كنتم جند المرا....و المقيم بين اظهر كم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنكم متدارك برحمة من ربه

در نكوهش بصريان پس از جنگ جمل مى فرمايد شما سپاه زن (يا سپاه آن زنان ) آن كس كه در ميان شما زيست مى كند در گرو گناه خود مى باشد و كسى كه از ميان شما بيرون رود در عوض مشمول رحمت پروردگار خود مى گردد. (369)


374. جواب دشنام
روى اءنه (عليا) عليه السلام كان جالسا فى اءصحابه ، فمرت بهم اءمراءة جميلة ، فرمقها القوم باءبصارهم ، فقال عليه السلام : اءن اءبصار هذه الفحول طوامح ، و اءن ذلك سبب هبابها، فاذا نظر اءحد كم الى امراءة تعجبه فليلامس ‍ اءهله ، فانما هى امراة كامراءة .
فقال رجل من الخوارج : قاتله الله كافرا ما اءفقهه ! فوثب القوم ليقتلوة فقال عليه السلام : رويدا اءنما هو سب بسب ، اءو عفو عن ذنب !

روايت شده كه امام عليه السلام با اصحاب خود نشسته بود كه زنى زيبا روى از كنارشان گذشت ، چشم هاى همه به او خيره گشت ، حضرت فرمود: چشم هاى اين نرينگان آزمندانه مى نگرد و اين نگريستن مايه تحريك آنان است . هرگاه يكى از شما زنى را ديد و از او خوشش آمد، با زن خود همبستر شود؛ زيرا كه او نيز زنى همانند زن خود اوست .
يكى از خوارج گفت (خدا اين كافر را بكشد! چه قدر مى فهمد.)
اصحاب حضرت از جا پريدند كه او را بكشند، امام فرمود: آرام باشيد، سزاى دشنام ، دشنام است يا چشم پوشى از گناه و خطا.(370)

375. ذكر فضايل

يذكر فضائله عليه السلام بعد وقعة النهروان -: فقمت بالامر حين فشلوا، و تطلعت حين تقبعوا و نطقت حين تعتعوا، و مضيت بنور الله حين وقفوا
در اين سخن فضايل خود را پس از حادثه نهروان بيان مى دارد: من قيام به وظيفه نمودم در آن هنگام كه ديگران ناتوان شدند و شكست خوردند و از افق بالاترى نگريستم در ان هنگام كه ديگران سر در لاك خود فرو برده بودند و سخن با صراحت گفتم ، در آن هنگام كه آنان را كد گشته و متوقف بودند. (371)

376. تاسف بر نادان مخور!

من كتابه اءلى سهل بن حنيف و هو عامله على المدينه ، فى قوم من اءهلها لحقوا بمعاوية -:
فكفى لهم غيا و لك منهم شافيا، فرار هم من الهدى و الحق ، و ايضاعهم اءلى العمى و الجهل

نامه اى است از آن حضرت به (سهل بن حنيف انصارى ) و او حاكم مدينه بود: براى از دست دادن كمك و يارى آنان تاءسفى به خود راه مده بس است براى اثبات گمراهى آنان و شفاى دل تو از آزادى كه به تو مى دادند گريختنشان از هدايت و حق و شتافتن آنان به كورى و نادانى . (372)

377. اداى فضيلت

من كتاب له اءلى اءهلا البصرة : مع اءنى عارف ... و لذى النصيحة حقه
نامه اى از آن حضرت ره اهل بصره : من فضيلت هر كسى از شما را كه خير خوه و خير انديش است ادا مى كنم . (373)