بسم رب المهدی
اشهد ان مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى ‏از ديدگاه امام على (ع)
قسمت دوم

مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان

امام على (عليه‏السلام) جهان و همه موجودات آن را ملك طلق خداى متعال مى‏داند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمان‏ها و زمين است ملك خداوند متعال مى‏باشد.

شايان ذكر است كه مالكيت خدا از سنخ ماليكت اعتبارى، همانند مالكيت انسان بر اشيا نيست، بلكه مالكيت تكوينى است. چنين مالكى انسان را خلق كرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليه‏السلام) در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در مورد آفرينش انسان مى‏فرمايد :

هنگامى كه خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليه‏السلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت كه از چه كارهايى پرهيز كند و گفتنش كه اگر چنان كارهايى از او سر زند مرتكب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مى‏افتد. ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيبش كرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)

در اين گفتار حضرت (عليه‏السلام) هم به مقام والاى او كه از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مى‏كند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليه‏السلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلكم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى كه شما را جانشين خود در زمين قرار داد.

هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فكر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او كيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالكيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:

.1 انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فكرى خود، محدود به حدودى است كه خداى متعال تعيين كرده است.

.2 چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز كند، مؤاخذه خواهد شد.

اين ديدگاى امام على (عليه‏السلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان كه پيش از اين بيان شد، مكتب ليبواليسم، انسان را مالك مطلق مال و قواى فكرى و جسمى خود مى‏داند و در پى‏گيرى منافع فردى خود و روش پى‏گيرى آن هيچ‏گونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يكى از مبانى ايدئولوژيك آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالكيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال مى‏باشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در مورد انسان، نفى امور سه‏گانه فوق، امرى مسلم شمرده مى‏شود چرا كه چنان آزادى در صحنه فعاليت‏هاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلكه آزادى در كادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالكيت مختلط از امورى است كه يك انسان مسلمان در فعاليت‏هاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)

جامعه‏شناسى

يكى از مسائل در باب جامعه‏شناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشه‏مندان مكتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مى‏كنند.

بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، كه در هويت و اثر، مستقل از يكديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يك امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند كه به نحو مستقل اهداف و ارزش‏ها را انتخاب نموده، راههاى دست‏يابى به آنها را بر مى‏گزيند و هويت و شخصيت خود را مى‏سازد. همين هويت‏هاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازد.

پس اين انسان در همه كوشش‏هايش مصالح فردى را مدنظر قرار مى‏دهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمى‏كند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پى‏گيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظم‏هاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليت‏هاى فرد صورت پذيرد.

به نظر مى‏آيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يكى از محققان اقتصاد اسلامى مى‏نويسد:

به نظر مى‏رسد در اقتصاد سرمايه‏دارى در بخش كلان اقتصادى اين شيوه يكى از روش‏هاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف كل و پس‏انداز كل و سرمايه‏گذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا، تقاضاى و عرضه كل در بازار كار و بازار پول از همين روش ساخته مى‏شود. يعنى ابتدا الگويى كه توضيح‏دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مى‏شود، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يك كالا كه در الگوهاى فردى به كار رفته بود، به متغيرهاى كلان، مانند نرخ تورم و توليد كل، در الگوى فراتر تبديل مى‏شود. (106)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مى‏گيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاكم بر جامعه هويت شخصى پيدا مى‏كند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشه‏هاى آنها شكل مى‏گيرد. (107)

جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ديدگاه امام على (عليه‏السلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مى‏كنيم:

الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

ب ـ سنت الهى حاكم بر جوامع انسانى

با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مشخص مى‏شود كه حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مى‏دهد. جامعه را در صورتى كه هماهنگ با هم، اهداف مشتركى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مى‏شمارد: «ان يدالله على‏الحجاعة (108) »؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است.

«دست خدا» به كنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى كانون نزول بركات فيض خداى متعال مى‏باشد. كما اين كه حضرت (عليه‏السلام) در خطبه ديگر مى‏فرمايد: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليه‏السلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگى‏هاى برخوردار است كه: «كسى كه از اعمال جامعه‏اى خشنود باشد، گويى خود داخل كارهاى آنها بوده است. بر هر كس كه همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يكى گناه آن كار كه مرتكب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن كار.» (110)

جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است كه اگر كسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يكى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در طرف خير و نيكى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يكى از يارانش آمده است:

چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يكى از ياران گفتش: اى كاش بردارم، فلان مى‏بود و مى‏ديد كه چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليه‏السلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليه‏السلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم كه هنوز در صلب مردان و رحم‏ها زنان هستند. (111)

وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيش‏تر مورد تائيد قرار مى‏گيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مى‏بينى [كه از شدت ترس‏] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى‏شود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لكل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لكل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.

اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان سودش نكند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشكيل مى‏دهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمى‏كند. اين ديدگاه در واقع اعلام مى‏كند كه شخصيت هر كسى در گرو اعمال خود فرد است: «كل نفس بما كسبت رهينه»؛ (116) هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشكار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «كل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مى‏آيد كه كلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) نيز بر اين نظريه دلالت كند:

اى مردم! خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمى‏دارد و خوشا به حال كسى كه در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين كسى، هم به كار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند . (118)

هر چند مهم‏ترين پيام حضرت (عليه‏السلام) در اين بيان، توجه انسان به كانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مى‏شود كه اگر مى‏خواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى كه هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائده‏اى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت كوتاه ديگرى از معصوم (عليه‏السلام) چنين بيان شده است؛ «كن فى‏الناس و لا تكن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى كن، اما به نحوى كه با آنها همراه نباش.

مى‏توان دلالت گفتار على (عليه‏السلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر كس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه مى‏شود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)

بنابراين از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه كه از قدر مشترك و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مى‏شود. يعنى مى‏توان گفت كه على (عليه‏السلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مى‏دهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يكديگر اثر مى‏پذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشه‏ها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترك برخوردار مى‏شوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مى‏آيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مى‏شود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلكه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.

هر چند اين روح جمعى از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مى‏شود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مى‏نهد و آنان را به موافقت با خود مى‏خواند. طولى نمى‏كشد كه فرد احساس مى‏كند روح جمعى حاكم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيش‏تر افراد جامعه مى‏انديشد، احساس مى‏كند و واكنش نشان مى‏دهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند كه مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشه‏ها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند. (121)

پى‏آمدهاى ديدگاه على (عليه‏السلام)

بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد كه با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر كرد و منافع فرد را كه اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليه‏السلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اكثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است كه وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اكثريت قاطع جامعه تعارض كرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.

مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است كه منافع فرد و جامعه ارائه مى‏شود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است كه خواسته‏ها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مى‏كند؛ اما در نگرش امام على (عليه‏السلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى كه همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مى‏شود. و در جامعه اسلامى با صرف‏نظر كردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالى‏تر، امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياست‏هايى اين مشكل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .

ب. سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليه‏السلام)

مقصود از سنت‏هاى الهى يك سلسله قضايايى شرطى است كه در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مى‏گردد.

به طور كلى بازگشت سنت‏هاى الهى به يك اصل كلى است كه هر گاه جامعه و افراد آن، امكانات و توانايى‏هاى خود رادر مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مى‏كند و قابليت بقا مى‏يابد. در مقابل، اگر جامعه‏اى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امكانات خود را در راه رسيدن به تكامل انسانى مصرف نكند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با كشف اين سنت‏ها و رعايت آنها انسان مى‏تواند خود را اصلاح كرده، سرنوشت پسنديده‏اى براى خود و جامعه‏اش رقم زند.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در برخى نامه‏ها، خطبه‏ها و كلمات حكمت‏آميز خود، سنت‏هاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است يادآور مى‏شود و از مردم مى‏خواهد كه از سرنوشت امت‏هاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا كه همان سنت‏ها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريان‏هاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همه‏جا حاكميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مى‏آورد. (122) امام على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد كه بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. كردارش در پايان، همان است كه در آغاز بود. حوادثش، بر يكديگر پيشى گرفته، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه يكديگرند . (123)

امام على (عليه‏السلام) در اين گفتار و مشابه آن، يك حقيقت مهم را به همه انسان‏ها خاطرنشان مى‏سازد كه آنچه در تمام جريان‏هاى اجتماعى و سقوط و يا اوج‏گيرى تمدن‏هاى بشرى حاكميت مطلق دارد. اراده الهى است كه در قالب سنت‏ها بروز پيدا مى‏كند. به بيان قرآن اين سنت‏ها ثابت و غيرقابل تغيير مى‏باشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمى‏يابى [يك سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمى‏شود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمى‏يابى.

حضرت (عليه‏السلام) علاوه بر بيان سنت‏ها به نحو كلى و عام، موارد و نمونه‏هاى فراوانى از آن را برمى‏شمارد تا مردم و جوامع بشرى با درك درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند كه سنت‏هاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسان‏ها ندارد؛ بكله بشر مى‏توند با شناخت سنت‏هاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنت‏هاى الهى كه در كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) وجود دارد و ممكن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياست‏هاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مى‏كنيم: (125)

تقوا و ايمان

جامعه‏اى كه به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مى‏كند، سختى‏ها از او دور مى‏شوند و موجب نزول بركات مى‏شود.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

هر كسى كه تقوا پيشه كند سختى‏هايى كه به او نزديك شده‏اند، دور مى‏گردند. تلخى‏ها شيرين و مواج متراكم گرفتاريها برطرف شده و مشكلات پياپى و خسته‏كننده آسان مى‏گردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمى‏آيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مى‏شود و نعمت‏هاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمى‏آيند و بركات تقليل‏يافته فزونى يابند. (126)

همچنين در كلام الهى به صراحت آمده است:

«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض.» (127)

اگر مردم شهرها و آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند، به يقين بركاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مى‏كرديم.

در تفسير نور در مورد «بركات» در آيه فوق چنين آمده است:

بركات، جمع بركت، به موهبت‏هاى ثابت و پايدار گفته مى‏شود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى بركت، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات شامل بركت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود . از اين آيه استفاده مى‏شود كه بايد اكثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهل‏القرى) تا مشمول الطاف و بركات شوند ونيز مى‏توان استفاده كرد كه سرمايه‏گذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)

گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان كليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يكى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مى‏كند. اما شايد بتوان گفت كه اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذكر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارى‏تعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق كارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و كارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليت‏هاى اقتصادى كه به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مى‏آيد و بى‏ثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)

عدل و داد

اجراى عدالت، ضرورى‏ترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .

در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان كرده‏اند. امام على (عليه‏السلام) در كلماتشان به نقش عدل اشاره مى‏فرمايند: «بالعدل تتضاعف البركات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، بركات و نعمت‏هاى خداى متعال فزونى مى‏يابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:

درباره زمين‏هايى كه عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليه‏السلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:

به خدا سوگند. اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مى‏گردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان. در عدالت گشايش است و آن كه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مى‏رود، بيشتر به تنگ مى‏آيد. (131)

يارى خدا

در قرآن، روايات معصومين (عليه‏السلام) از جمله در كلمات امام على (عليه‏السلام) فراوان آمده است كه اگر كسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست كه يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى كسى كه او را يارى رساند تاكيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) به يكى از زمينه‏هايى كه كمك به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مى‏شود، مى‏فرمايد :

خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى‏كند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: كيست كه خدا را قرض‏الحسنه دهد تا براى او دو چندانش كند و او را پاداشى نيكو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مى‏خواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مى‏خواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن كه، خزاين آسمان‏ها و زمين از آن اوست و بى‏نياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مى‏خواهد ارزانيش مى‏دارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مى‏گويم آنچه مى‏شنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مى‏خواهم. او مرا بسنده است كه بهترين كارگزار است. (136)

گفته آمد كه نصرت خداى بى‏نياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست كه اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مى‏شمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر كسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مى‏آورد .

شكر خداى متعال

رابطه شكر با نعمت‏هاى الهى در روايات به ويژه در كلمات امام على (عليه‏السلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اكثر اين كلمات اشاره به فزونى نعمت‏ها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مى‏گردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصه‏اى از كلمات على (عليه‏السلام) در برخى روابط بين شكر و ناسپاسى، و نعمت‏هاى الهى ارائه بدهيم، مى‏توان گفت: «شكر خداى متعال بر نعمت‏هايش، سبب پايدارى و دوام نعمت‏ها مى‏شود (138) ، نعمت‏هاى الهى را فزونى مى‏دهد (139) ، دژ و حصار نعمت‏هاست» (140) ، كمى شكر موجب كاهش نعمت مى‏شود (141) ، ناسپاسى و عدم شكر بر نعمت‏هاى الهى باعث زوال آن مى‏شود. (142)

يكى از راههاى شكر، شكر عملى است، بدين معنا كه از نعمت‏هاى الهى، صحيح و آن نحوى كه خداى متعال خواسته، بهره‏بردارى كنيم، مال يكى از نعمت‏هاى برجسته خداوند است كه اگر شكر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده كنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى كه خداى متعال خواسته است بكار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مى‏شود: «لئن شكرتم لازيدنكم و لأن كفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاس‏گذار نعمت‏هاى الهى باشيد، آن نعمت‏ها را مى‏افزائيم و اگر ناسپاسى كنيد، البته عذاب من شديد است.

توبه

توبه يكى از اسباب و وسايل معنوى است كه آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مى‏شود.

با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مى‏شود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مى‏گردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليه‏السلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مى‏شود:

ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوه‏هاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مى‏آزمايد. تا توبه‏كنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد.

خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، كه فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است و بكرات خويش را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد و شما را به اموال و فرزندان مدد كند.) (144) پس خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد. (145)

استدراج

مراد از استدراج آن است كه هر كس نعمت‏هاى فراوان به او مى‏رسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلكه به جهت مهلت دادن به بنده گناهكار است و هر چه گناه مى‏كند به او نعمت بيشترى مى‏دهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم كند و برگردد.

خدا او را به حال خود وامى‏گذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليه‏السلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد كه به يك نمونه آن اشاره مى‏شود:

اذا رأيت‏الله سبحانه يتابع عليك النعم مع‏المعاصى فهو استدراج لك (147)

هنگامى كه خداى سبحان با وجود گناهانت نعمت‏هايش را پى در پى بر تو مى‏فرستد، پس آن براى تو استدراج است.

همچنين تعبيرهايى نظير اين كه: «چه بسا احسان ممكن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمت‏هايى كه همراه با گناه به تو مى‏رسد، (149) در كلمات حضرت (عليه‏السلام) آمده است.

سنت‏هاى الهى در كلمات اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يك از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اكتفا مى‏گردد و به برخى ديگر كه به نحو قضاياى شرطى در كلمات امام على (عليه‏السلام) آمده است و در عرصه كاركردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا كلان، مؤثر است اشاره مى‏گردد:

دعا

بدان، خداوندى كه خزاين آسمان‏ها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه ازاو بخواهى تا عطايت كند. (150)

خلق نيكو

خلق نيكو موجب فراوانى نعمت‏هاى الهى مى‏شود؛ (151) روزى را سرازير مى‏نمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مى‏كند، (153) هر كس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)

زكات مال

زكات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مى‏شود. (156)

بخشش نعمت

هر كس نعمت‏هاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مى‏كند و در صورتى كه ديگران را از آن منع كند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مى‏دهد. (157)

صله رحم (پيوند خويشاوندى)

«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمت‏هاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمت‏ها (161) خواهد شد.

صدقه

صدقه‏دادن رزق و روزى را فرود مى‏آورد (162) و بركت مال را زياد مى‏كند. (163)

همچنين در كلمات امام على (عليه‏السلام) امور ذيل آمده است:

هر كس اعمال خود را براى خدا خالص كند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر كه براى دينش تلاش كند خداى متعالى دنياى او را كفايت مى‏كند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مى‏شود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مى‏گردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمت‏ها را فانى مى‏كند.

شايان توجه است كه ما در اين نوشتار در پى بررسى كامل سنت‏هاى الهى نيستيم، بلكه جهت نشان دادن ويژگى‏هاى يك بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان كنونى (سرمايه‏دارى ليبرال) به مواردى از سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامه‏ريزى‏هاى كلان تأثير قابل‏توجهى خواهد داشت.

خلاصه و جمع‏بندى

در پايان به نحو اختصار به كليات مبانى فلسفى اقتصاد و برخى پيامدهاى آن از ديدگاه امام على (عليه‏السلام) اشاره مى‏كنيم و با بيان تفاوت‏هاى آن با مبانى فلسفى اقتصاد سرمايه‏دارى ليبرال و پى‏آمدهاى آن بحث را به پايان مى‏بريم.

كتابنامه

51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشورات‏الرضى، قم.

51584 ـ الاحتجاج: ابى‏منصور احمد بن على ابن ابى‏طالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .

51585 ـ الارشاد فى معرفة حجج‏الله على‏العباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آل‏البيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .

51586 ـ الاصول من‏الكافى: ابى‏جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: على‏اكبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.

51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الكفعمى.

51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن‏الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51589 ـ الدروع‏الواقية: السيد رضى‏الدين على بن طاووس‏الحسنى، تحقيق: جواد بن محمد على‏القيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .

51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الكوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلال‏الدين حسينى ارموى.

51591 ـ المصباح فى‏الادعية والصلوات والزيارات: تقى‏الدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الكفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسين‏الاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.

51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: على‏اكبر غفارى، المكتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.

51593 ـ بينش تاريخى نهج‏البلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.

51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه كريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.

51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.

51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالكريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.

51597 ـ تحف‏العقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : على‏اكبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.

51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.

51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد .4

51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقب‏الامام على بن ابى‏طالب (عليه‏السلام): شمس‏الدين ابى‏البركات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.

51601 ـ حليةالاولياء و طبقات‏الأصفياء: الحافظ ابى‏نعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالكتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.

51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / .1368

51603 ـ شرح نهج‏البلاغه: ابن ابى‏الحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالكتب العربية.

51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سره‏الشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول، 1376 ش.

51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشورات‏الاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.

51607 ـ عيون‏الحكم والمواعظ: الشيخ كافى‏الدين ابن‏الحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.

51608 ـ غررالحكم و دررالكلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمال‏الدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلال‏الدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.

51609 ـ فلسفه روشن‏گرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، چاپ اول، انتشارات فكر روز، 1375 ش.

51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريك كاپلستون، ترجمه امير جلال‏الدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، .1375

51611 ـ قرآن كريم.

51612 ـ كتاب‏الخصال: ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: على‏اكبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزةالعلمية قم‏المقدسة، الطبعةالرابعة.

51613 ـ كفايةالاثر فى‏النص على‏الائمة الاثنى عشر: ابى‏القاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الكوه كمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .

51614 ـ كنزل‏العمال فى سنن‏الاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسام‏الدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مكتبةالتراث‏الاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.

51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.

51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.

51617 ـ مصباح‏المتهجد و سلاح‏المتعبد: ابى‏جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيل‏الانصارى الزنجانى.

51618 ـ معانى‏الاخبار: الشيخ‏الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح على‏اكبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.

51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانكدارى ايران.

51620 ـ مقايسه سيستم‏هاى اقتصادى: حسن توانايان‏فرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .

51621 ـ من لايحضره‏الفقيه: الشيخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: على‏اكبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فى‏الحوزة العلميه فى قم‏المقدسة.

51622 ـ مهج‏الدعوات و منهج‏العبادات: رضى‏الدين ابى‏القاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.

51623 ـ ميزان‏الحكمة: محمد رى‏شهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.

51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، كانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.

51625 ـ نظام‏هاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاع‏الدين ضيائيان، دانشگاه تهران.

51626 ـ نظريه سيستم‏ها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مركز مديريت دولتى، 1369 ش.

51627 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.

51628 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.

51629 ـ نهج‏الحق و كشف‏الصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عين‏الله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.

51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مكتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.

51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ .7791 , cnI lliH

جامعه‏شناسى (170)

در بحث جامعه‏شناسى دو مطلب از اهميت ويژه‏اى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد كه عبارتند از: الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنت‏هاى الهى حاكم بر جوامع و انسان‏ها.

مباحث مربوط به اين كه آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند كه پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مى‏طلبد. همچنين آيا مى‏توان از كلمات امام على(ع) يكى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد كرد و يا با استناد به كلمات آن حضرت آيا مى‏توان به ديدگاه سومى دست پيدا كرد، كارى مشكل‏تر از اصل بحث مى‏باشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يك اشاره‏اى مختصر مى‏نمائيم و آن‏گاه به جست‏وجو در كلمات اميرالمؤمنين على (ع) مى‏پردازيم.

جامعه

اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دسته‏جمعى داشته باشند، جامعه را تشكيل مى‏دهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مى‏نويسند:

جامعه عبارت است از مجموعه‏اى از انسان‏ها كه در جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيده‏ها و ايده‏ها و آرمان‏ها در يكديگر ادغام شده و در يك زندگى مشترك غوطه‏ورند . (171)

چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعه‏اى وجود دارد كه تركيبى از افراد مى‏باشد.

نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن

نظريه اصالت فرد يكى از اساسى‏ترين نظريه‏هاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند كه در هويت و اثر مستقل از يكديگر مى‏باشند .

وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد كه افراد آن، اهداف و راه‏هاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين كرده و شخصيت خود را مى‏سازند و همين هويت‏هاى مستقل افراد هستند كه هويت اعتبارى جامعه را مى‏سازند.

نتيجه چنين ديدگاهى آن است كه هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مى‏باشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلكه بايد گفت بين يك امر اصيل و حقيقى و يك امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچ‏گاه تعارضى به وقوع نمى‏پيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمى‏باشند و دنبال كردن منافع فردى، تضمين‏كننده منافع افراد اجتماع مى‏باشد. همچنين در بعد معرفت‏شناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مى‏رسند كه پديده‏هاى اجتماعى چيزى جز مجموعه‏اى از افراد كه با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف كل، پس‏انداز و سرمايه‏گذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا و خدمات و همچنين در بازار كار و ... از همين روش ساخته مى‏شود؛ يعنى ابتدا الگويى كه توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايه‏گذارى و ... فرد نمونه است به دست مى‏آيد، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آيد.

نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن

شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مى‏نويسند:

جامعه مركب حقيق ى‏است ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مى‏باشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسان‏ها قطع‏نظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مى‏باشند كه تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفكر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساس‏ها، تمايلات، گرايش‏ها، انديشه‏ها، عواطف كه به انسانيت مربوط مى‏شود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود و اين روح جمعى است كه اين ظرف خالى را پر مى‏كند و اين شخص را به صورت شخصيت درمى‏آورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعال‏هاى روحى و فرهنگى افراد در يكديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مى‏شود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعه‏شناسى انسان مقدم بر روان‏شناسى اوست. (172)

بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسك به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مى‏شود و تبيين پديده‏هاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاكم بر آنها ممكن مى‏داند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مى‏توان حكم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .

نظريه اصالت فرد و جامعه (173)

بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مى‏باشند. افراد انسان هر يك با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اكتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مى‏شوند و از نظر روحى در يكديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى كه از آن به «روح جمعى» تعبير مى‏شود، حاصل مى‏گردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مى‏شود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مى‏تواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، كما اين كه برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند كه مى‏توانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشه‏ها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند.

آن‏گاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مى‏دارند كه اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مى‏دهد: «قرآن براى امت‏ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است كه «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اين‏ها دليل است كه قرآن به نوحى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آن‏گاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسك مى‏كنند كه جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لكل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعه‏اى) مدت و پايانى دارد. «كل امة تدعى الى كتابها»؛ هر امت و جامعه‏اى به سوى «كتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مى‏شود . «زينا لكل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)

شايان توجه است كه اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مى‏كند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مى‏باشد.

شهيد مطهرى (ره) از نهج‏البلاغه كلامى را از امام على(ع) نقل مى‏كند و از آن استفاده مى‏كند كه كلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يك نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آن‏ها دارد:

انما يجمع‏الناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما كان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسكة المحاة فى‏الارض الخوارة. (177)

اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى‏باشند، چنان كه شتر ماده ثمود را يك نفر، پى كرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداخته‏اى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.

در اين بيان عمل پى كردن شتر صالح را كه يك فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مى‏دهد، همه قوم را به عنوان مرتكب جرم مى‏شمارد، همچنان كه همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مى‏داند. اين امر بدان خاطر است كه اين مردم داراى يك تفكر اجتماعى و به اصطلاح داراى يك روح جمعى مى‏باشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مى‏نويسند:

اينجا نكته‏اى است كه خوب است يادآورى شود و آن اين كه خشنودى به گناهى، مادام كه صرفا خشنودى مى‏باشد و عملا شركت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمى‏شود؛ مثلا فردى گناه مى‏كند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مى‏شود و از آن خشنود مى‏گردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمى‏شود، مثل اين‏كه خود فرد تصميم به يك گناه مى‏گيرد، ولى عملا به انجام نمى‏رسد. خشنودى آن‏گاه گناه تلقى مى‏شود كه نوعى شركت در تصميم گناه يك فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مى‏گردد و آهنگ آن گناه را مى‏نمايد و يك فرد از افراد اجتماع كه خشنودى‏اش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتكب آن گناه مى‏شود، و در اينجاست كه گناه فرد گناه جمع است. سخن نهج‏البلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض كه به هيچ وجه شركت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)

از تحليل‏هاى پيشين مى‏توان چنين بهره جست كه در كلماتى كه امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مى‏دهد كه گويى مخاطبش يا مدلول كلامش يك «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مى‏توان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط كرد كه يك نمونه آن گذشت و به نمونه‏هاى ديگر اشاره مى‏گردد: «ان يدالله مع‏الجماعة» (180) ؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، كانون نزول بركات الهى است. كما اين كه حضرت در گفتار ديگرى مى‏فرمايند: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)

حضرت به اندك بودن افراد عرب تصريح مى‏فرمايند، اما در همين كلام به كثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين كثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلكه همان «روح و هويت جمعى» كه حقيقتى انكارناپذير است، مى‏باشد. اين كثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمى‏دهد، بلكه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مى‏دهد.

هر چند تأكيد كلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حركت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاكم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر كه مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يك مورد آن اشاره مى‏گردد: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان، سودش نكند». (182) اين سخن دلالت دارد كه هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مى‏باشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروه‏ها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمى‏كند: «كل نفس بما كسبت رهينه» (183) ؛ هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.

بنا بر آنچه گفته آمد مى‏توان اظهار داشت كه امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو كه تفسير كرديم، مى‏پذيرند، بلكه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مى‏باشد.


برای دیدن ادامه مطلب لطفا کلیک کنید