مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى از ديدگاه امام على (ع) قسمت دوم
بسم رب المهدی
اشهد ان
مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله
قاتلیک یا فاطمه الزهرا
سلام الله علیها
مبانى فلسفى نظام اقتصاد اسلامى از
ديدگاه امام على (ع)
قسمت دوم
مالكيت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
امام على (عليهالسلام) جهان و همه موجودات آن را ملك طلق خداى متعال مىداند. هستى انسان و تمام قوا و نيروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضين و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمانها و زمين است ملك خداوند متعال مىباشد.
شايان ذكر است كه مالكيت خدا از سنخ ماليكت اعتبارى، همانند مالكيت انسان بر اشيا نيست، بلكه مالكيت تكوينى است. چنين مالكى انسان را خلق كرد و او را به عنوان بهترين مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤوليت اطاعت و فرمانبردارى اختيارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (عليهالسلام) در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه در مورد آفرينش انسان مىفرمايد :
هنگامى كه خداى متعال زمينش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (عليهالسلام) را از ميان آفريدگان خود برگزيد و او نختسين آدميان بود. در بهشت خود جايش داد و عيش او مهيا گردانيد و به او آموخت كه از چه كارهايى پرهيز كند و گفتنش كه اگر چنان كارهايى از او سر زند مرتكب معصيت شده است و مقام و منزلتش به خطر مىافتد. ولى آدم به كارى كه خداوند از آن نهيبش كرده بود، مبادرت ورزيد، زيرا علم خدا از پيش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى كه آدم توبه نمود خداوند او را به زمين فرستاد تا زمينش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)
در اين گفتار حضرت (عليهالسلام) هم به مقام والاى او كه از ميان همه آفريدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مىكند و هم به وظايف سنگين آدم و فرزندانش نسبت به مسئووليت اطاعت خداى متعال. اين جايگاه و مسئووليت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بيان قرآن ناطق على (عليهالسلام) چنين آمده است: «هوالذى جعلكم خلائف الارض.»؛ اوست خدايى كه شما را جانشين خود در زمين قرار داد.
هم تمام چيزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشين خدا در زمين و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارايى، و در فكر و انديشه پرسش نمايد و براى هر نوع تصرفى به او كيفر يا پاداش دهد. يعنى اين دو ويژگى: مالكيت خدا بر جهان و انسان، و خليفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتيجه ذيل را به دنبال خواهد داشت:
.1 انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فكرى خود، محدود به حدودى است كه خداى متعال تعيين كرده است.
.2 چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراين اگر از حدود الهى تجاوز كند، مؤاخذه خواهد شد.
اين ديدگاى امام على (عليهالسلام) با ديدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسيار متفاوت است. چنان كه پيش از اين بيان شد، مكتب ليبواليسم، انسان را مالك مطلق مال و قواى فكرى و جسمى خود مىداند و در پىگيرى منافع فردى خود و روش پىگيرى آن هيچگونه مسؤوليتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همين ديدگاه به عنوان يكى از مبانى ايدئولوژيك آزادى فعاليت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالكيت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمايهدارى ليبرال مىباشد. اما با پذيرش ديدگاه امام على (عليهالسلام) در مورد انسان، نفى امور سهگانه فوق، امرى مسلم شمرده مىشود چرا كه چنان آزادى در صحنه فعاليتهاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلكه آزادى در كادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالكيت مختلط از امورى است كه يك انسان مسلمان در فعاليتهاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)
جامعهشناسى
يكى از مسائل در باب جامعهشناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. انديشهمندان مكتب ليبراليسم مدافع نظريه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى ديگر از جامعه شناسان از نظريه اصالت جامعه دفاع مىكنند.
بر اساس نظريه اصالت فرد، در عالم خارج، حقيقتا چيزى جز افراد، كه در هويت و اثر، مستقل از يكديگر هستند، وجود ندارد. جامعه يك امر اعتبارى است و وجود حقيقى ندارد، آنچه وجود حقيقى و اصيل دارد، افراد انسان هستند كه به نحو مستقل اهداف و ارزشها را انتخاب نموده، راههاى دستيابى به آنها را بر مىگزيند و هويت و شخصيت خود را مىسازد. همين هويتهاى مستقل افراد، هويت اعتبارى جامعه را مىسازد.
پس اين انسان در همه كوششهايش مصالح فردى را مدنظر قرار مىدهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمىكند و بر اساس ديدگاه ليبراليستى همه سعى افراد بايد جهت برآوردن اميال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پىگيرى منافع و مصالح امر اصيل افراد تامين خواهد شد. مفاهيم اجتماعى را بايد با توجه به مفاهيم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعريف نمود. همچنين نظمهاى اجتماعى بايد بر اساس انگيزه، اعتقاد و قابليتهاى فرد صورت پذيرد.
به نظر مىآيد بسيارى از الگوهاى اقتصاد سرمايهدارى ليبراليستى متأثر از اين ديدگاه باشد. يكى از محققان اقتصاد اسلامى مىنويسد:
به نظر مىرسد در اقتصاد سرمايهدارى در بخش كلان اقتصادى اين شيوه يكى از روشهاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف كل و پسانداز كل و سرمايهگذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا، تقاضاى و عرضه كل در بازار كار و بازار پول از همين روش ساخته مىشود. يعنى ابتدا الگويى كه توضيحدهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مىشود، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد و متغيرهاى خرد، مانند قيمت يا مقدار يك كالا كه در الگوهاى فردى به كار رفته بود، به متغيرهاى كلان، مانند نرخ تورم و توليد كل، در الگوى فراتر تبديل مىشود. (106)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، هويت و روح جمعى غيبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مىگيرند، در پرتو آن، روح جمعى حاكم بر جامعه هويت شخصى پيدا مىكند و احساسات، عواطف، تمايلات و انديشههاى آنها شكل مىگيرد. (107)
جامعهشناسى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ديدگاه امام على (عليهالسلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مىكنيم:
الف ـ فرد و جامعه از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
ب ـ سنت الهى حاكم بر جوامع انسانى
با مراجعه به كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مشخص مىشود كه حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى ديگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مىدهد. جامعه را در صورتى كه هماهنگ با هم، اهداف مشتركى را دنبال نمايند مجراى فيض الهى بر مىشمارد: «ان يدالله علىالحجاعة (108) »؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است.
«دست خدا» به كنايه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراين اجتماع اسلامى و مورد رضايت الهى كانون نزول بركات فيض خداى متعال مىباشد. كما اين كه حضرت (عليهالسلام) در خطبه ديگر مىفرمايد: «عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اجتماع عزير و پيروزند». (109) در برخى بيانات امام على (عليهالسلام)، جامعه از چنان خاصيت و ويژگىهاى برخوردار است كه: «كسى كه از اعمال جامعهاى خشنود باشد، گويى خود داخل كارهاى آنها بوده است. بر هر كس كه همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، يكى گناه آن كار كه مرتكب شد، و ديگرى گناه خشنودى او به آن كار.» (110)
جامعه از چنان جايگاه و اصالتى برخورار است كه اگر كسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گويا يكى از آنها خواهد بود. البته، از ديدگاه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در طرف خير و نيكى نيز چنين است. در گفتگوى آن حضرت؛ يكى از يارانش آمده است:
چون خداوند در جنگ جمل پيروزيش گردانيد، يكى از ياران گفتش: اى كاش بردارم، فلان مىبود و مىديد كه چسان خداوند تو را برد دشمنانت پيروز ساخته است. على (عليهالسلام) از او پرسيد: آيا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (عليهالسلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در اين سپاه خود مردمى را ديديم كه هنوز در صلب مردان و رحمها زنان هستند. (111)
وقتى مراجعه به آيات قرآن شود، «نظريه اصالت جامعه» از ديدگاه اسلام بيشتر مورد تائيد قرار مىگيرد. آياتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قيامت هر امتى را مىبينى [كه از شدت ترس] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مىشود.» (112) يا تعابيرى همانند: «زينا لكل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زينت داريم، «لكل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد يعنى است، دلالت بر نظريه فوق دارند.
اما به رغم اين مطالب نظريه اصالت فرد نيز در منابع اسلامى و در بيانات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز مورد تائيد قرار گرفته است: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان سودش نكند .» (115) شخصيت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشكيل مىدهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دين و ... در حقيقت و ماهيت او تغييرى ايجاد نمىكند. اين ديدگاه در واقع اعلام مىكند كه شخصيت هر كسى در گرو اعمال خود فرد است: «كل نفس بما كسبت رهينه»؛ (116) هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.» بنابراين هويت هر انسانى با اعمال خودش آشكار خواهد شد از روى وابستگى به ديگران: «كل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مىآيد كه كلام ذيل از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) نيز بر اين نظريه دلالت كند:
اى مردم! خوشا به حال كسى كه پرداختن به عيب خود او را از عيب ديگر مردم بازمىدارد و خوشا به حال كسى كه در خانهاش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگريد. چنين كسى، هم به كار خود پرداخته و هم مردم از او آسودهاند . (118)
هر چند مهمترين پيام حضرت (عليهالسلام) در اين بيان، توجه انسان به كانون وجود خويش وعدم پرداختن به عيب و آزار ديگران است، ولى به تبع اين امر از اين گفتار نيز فهميده مىشود كه اگر مىخواهى سعادتمند گردى و واجد شخصيت برجسته گردى بايد بدانى كه هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائدهاى براى تو ندارد. همين مقصود در روايت كوتاه ديگرى از معصوم (عليهالسلام) چنين بيان شده است؛ «كن فىالناس و لا تكن معهم.» (119) در ميان مردم زندگى كن، اما به نحوى كه با آنها همراه نباش.
مىتوان دلالت گفتار على (عليهالسلام) را در باب نظريه اصالت فرد با آيه ديگرى از قرآن مچيد مورد تأييد قرار داد: «هر كس هدايت يابد براى خود هدايت شده و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه مىشود و من مأمور [به اجبار] شما نيستم.» (120)
بنابراين از ديدگاه امام على (عليهالسلام) هم افراد داراى هويت حقيقى و فردى هستند و هم هويت جامعه كه از قدر مشترك و وجه غالب هويت افراد جامعه انتزاع مىشود. يعنى مىتوان گفت كه على (عليهالسلام) نظريه اصالت فرد و جامعه را ارائه مىدهد: افراد در جامعه داراى شخصيت مستقل هستند، اما در عين حال از يكديگر اثر مىپذيرند. به سبب همين تأثير و تأثر بيشتر افراد از انديشهها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترك برخوردار مىشوند و زمينه انتزاع روح جمعى يا هويت جامعه فراهم مىآيد؛ زيرا هويت جامعه از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مىشود. بنابراين، هويت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقيقى مستقل از هويت افراد، بلكه امرى انتزاعى است؛ يعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقيقى است.
هر چند اين روح جمعى از قدر مشترك هويت افراد انتزاع مىشود؛ ولى در عين حال، بر هويت افراد نيز تأثير مىنهد و آنان را به موافقت با خود مىخواند. طولى نمىكشد كه فرد احساس مىكند روح جمعى حاكم بر جامعه بخشى از شخصيت او شده است؛ مانند بيشتر افراد جامعه مىانديشد، احساس مىكند و واكنش نشان مىدهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند كه مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذارند و انديشهها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند. (121)
پىآمدهاى ديدگاه على (عليهالسلام)
بر اساس نظريه اصالت فرد، بايد منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زيرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقيقت دارد. بنابراين اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسير شد كه با منافع فرد منافات داشت، بايد در تفسير منافع جامعه تجديد نظر كرد و منافع فرد را كه اصيل است، محافظت نمود. اما بر اساس ديدگاه امام على (عليهالسلام) منافع جامعه چيزى جز منافع اكثريت قاطع افراد جامعه نيست و طبيعى است كه وقتى منافع فرد يا افرادى با منافع اكثريت قاطع جامعه تعارض كرد، بايد منافع جامعه مقدم شود.
مسأله حائز اهميت، نوع تفسير است كه منافع فرد و جامعه ارائه مىشود در ديدگاه ليبراليستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است كه خواستهها و تمايلات نفسانى، آن را تعيين مىكند؛ اما در نگرش امام على (عليهالسلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى كه همانا رسيدن به قله رفيع عبوديت است، تعيين مىشود. و در جامعه اسلامى با صرفنظر كردن افراد از منافع مادى به جهت رسيدن به منافع معنوى عالىتر، امكان تعارض بين منافع افراد و جامعه كمتر اتفاق مىافتد و اگر در مواردى چنين اتفاقاتى بيفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سياستهايى اين مشكل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .
ب. سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى از ديدگاه امام على (عليهالسلام)
مقصود از سنتهاى الهى يك سلسله قضايايى شرطى است كه در صورت وجود شرط يا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. اين قضاياى شرطى از طبيعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پيرامونش استخراج مىگردد.
به طور كلى بازگشت سنتهاى الهى به يك اصل كلى است كه هر گاه جامعه و افراد آن، امكانات و توانايىهاى خود رادر مسيرى كه از جانب خدا و به وسيله پيامبران تعيين شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى كه خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بين خود و اراده الهى رابطه ايجابى برقرار كند و مسؤوليت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مىكند و قابليت بقا مىيابد. در مقابل، اگر جامعهاى يا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امكانات خود را در راه رسيدن به تكامل انسانى مصرف نكند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با كشف اين سنتها و رعايت آنها انسان مىتواند خود را اصلاح كرده، سرنوشت پسنديدهاى براى خود و جامعهاش رقم زند.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در برخى نامهها، خطبهها و كلمات حكمتآميز خود، سنتهاى الهى را كه حاكم بر تاريخ است يادآور مىشود و از مردم مىخواهد كه از سرنوشت امتهاى گذشته عبرت بگيرند و پند بياموزند، زيرا كه همان سنتها و قوانين و نواميسى كه بر پيشينيان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جريان خواهد داشت. هر چند جريانهاى تاريخى قضاياى منحصر به فرد هستند و قابليت بازيابى مجدد ندارند، اما قوانين منتزع از آنها هميشه و همهجا حاكميت دارد و غفلت از آنها خسارت عظيمى به بار مىآورد. (122) امام على (عليهالسلام) مىفرمايد:
اى بندگان خدا روزگار بر باقيماندگان چنان گذرد كه بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. كردارش در پايان، همان است كه در آغاز بود. حوادثش، بر يكديگر پيشى گرفته، در مىرسند و نشانههاى آن همراه يكديگرند . (123)
امام على (عليهالسلام) در اين گفتار و مشابه آن، يك حقيقت مهم را به همه انسانها خاطرنشان مىسازد كه آنچه در تمام جريانهاى اجتماعى و سقوط و يا اوجگيرى تمدنهاى بشرى حاكميت مطلق دارد. اراده الهى است كه در قالب سنتها بروز پيدا مىكند. به بيان قرآن اين سنتها ثابت و غيرقابل تغيير مىباشند: «فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنةالله تحويلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبديل نمىيابى [يك سنت خدا به سنت ديگر تبديل نمىشود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمىيابى.
حضرت (عليهالسلام) علاوه بر بيان سنتها به نحو كلى و عام، موارد و نمونههاى فراوانى از آن را برمىشمارد تا مردم و جوامع بشرى با درك درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بيابند؛ همچنين بدانند كه سنتهاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نيستند و منافاتى با اختيار و آزادى انسانها ندارد؛ بكله بشر مىتوند با شناخت سنتهاى الهى، به آينده بهترى نسبت به وضعيت فعلى خود، اميدوار باشد و نيز خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از اين سنتهاى الهى كه در كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) وجود دارد و ممكن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه يا دولت و سياستهاى اقتصاديش مؤثر باشد، اشاره مىكنيم: (125)
تقوا و ايمان
جامعهاى كه به زيور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غيبى پيدا مىكند، سختىها از او دور مىشوند و موجب نزول بركات مىشود.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) مىفرمايد:
هر كسى كه تقوا پيشه كند سختىهايى كه به او نزديك شدهاند، دور مىگردند. تلخىها شيرين و مواج متراكم گرفتاريها برطرف شده و مشكلات پياپى و خستهكننده آسان مىگردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمىآيد. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجديد مىشود و نعمتهاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمىآيند و بركات تقليليافته فزونى يابند. (126)
همچنين در كلام الهى به صراحت آمده است:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض.» (127)
اگر مردم شهرها و آبادىها ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، به يقين بركاتى از آسمان و زمين بر آنها نازل مىكرديم.
در تفسير نور در مورد «بركات» در آيه فوق چنين آمده است:
بركات، جمع بركت، به موهبتهاى ثابت و پايدار گفته مىشود، در مقابل چيزهاى گذرا، در معناى بركت، كثرت، خير و افزايش وجود دارد. بركات شامل بركتهاى مادى و معنوى مىشود . از اين آيه استفاده مىشود كه بايد اكثريت جامعه اهل ايمان و تقوا باشند (أهلالقرى) تا مشمول الطاف و بركات شوند ونيز مىتوان استفاده كرد كه سرمايهگذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)
گفتار فوق ناظر به امدادهاى غيبى به عنوان كليدى در گشايش درهاى خزائن غيب را يكى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مىكند. اما شايد بتوان گفت كه اين آيه علاوه بر پيامدهاى ذكر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نيز اشاره دارد: «ايمان و تقوا يعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارىتعالى در همه امور اجتماع. حاصل اين ايمان و تقوا عبارت است از اخلاق كارى صحيح، معاملات درست، توليد مفيد و كارآ، پرهيز از اسراف و تبذير، عدالت در فعاليتهاى اقتصادى كه به دنبال آن، اقتصادى پويا و بالنده به وجود مىآيد و بىثباتى درونى اقتصاد از بين خواهد رفت.» (129)
عدل و داد
اجراى عدالت، ضرورىترين نياز هر جامعه است. اساس عالم آفرينش بر عدل و حق پايدار است .
در عرصه مسائل اقتصادى نيز همين نقش را براى عدالت بيان كردهاند. امام على (عليهالسلام) در كلماتشان به نقش عدل اشاره مىفرمايند: «بالعدل تتضاعف البركات.» (130) به وسيله برقرارى عدالت، بركات و نعمتهاى خداى متعال فزونى مىيابد. همچنين در بيان ذيل به نقش اجراى عدالت در گشايش و آسايش جامعه تصريح دارند:
درباره زمينهايى كه عثمان در زمان خلافت خود به اين و آن داده بود، امام (عليهالسلام) آنها را به مسلمانان بازگردانيد و فرمود:
به خدا سوگند. اگر چيزى را كه عثمان بخشيده، نزد كسى بيابم، آن را به صاحبش باز مىگردانم، هر چند، آن را كابين زنان كرده باشند يا بهاى كنيزكان. در عدالت گشايش است و آن كه از دادگرى به تنگ آيد از ستمى كه بر او مىرود، بيشتر به تنگ مىآيد. (131)
يارى خدا
در قرآن، روايات معصومين (عليهالسلام) از جمله در كلمات امام على (عليهالسلام) فراوان آمده است كه اگر كسى خداى متعال را يارى دهد، در مقابل، خدا نيز او را يارى خواهد رساند . ترديدى نيست كه يارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصههاى فردى و اجتماعى نيست. خداى متعال در قرآن بر يارى كسى كه او را يارى رساند تاكيد دارد: «و لينصرن الله من ينصره». (132) به خداوند قطعا كسى را كه او را يارى كند، يارى خواهد نمود. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) به يكى از زمينههايى كه كمك به خدا موجب يارى اقتصادى خداى متعال مىشود، مىفرمايد :
خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مىكند و پايداريتان خواهد بخشيد . (133) و نيز گويد: كيست كه خدا را قرضالحسنه دهد تا براى او دو چندانش كند و او را پاداشى نيكو باشد. (134) اگر خدا از شما يارى مىخواهد نه از روى خوار مايگى است و اگر از شما وام مىخواهد نه به سبب بينوايى است. از شما يارى خواسته در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و اوست پيروزمند و حكيم و از شما وام مىخواهد و حال آن كه، خزاين آسمانها و زمين از آن اوست و بىنياز و ستوده است خداوند ... اين بخشايشى است از جانب خدا كه به هر كه مىخواهد ارزانيش مىدارد، كه خدا صاحب بخشايشى بزرگ است. (135) مىگويم آنچه مىشنويد، از خداوند براى خود و شما يارى مىخواهم. او مرا بسنده است كه بهترين كارگزار است. (136)
گفته آمد كه نصرت خداى بىنياز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در گفتارى ديگر آن را سود بردن بدون تجارت مىشمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غير تجارة». (137) هر كسى طاعت خداى متعال را سرمايه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مىآورد .
شكر خداى متعال
رابطه شكر با نعمتهاى الهى در روايات به ويژه در كلمات امام على (عليهالسلام) و همچنين در قرآن فراوان آمده است؛ در اكثر اين كلمات اشاره به فزونى نعمتها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مىگردد. اگر بخواهيم گزارش خلاصهاى از كلمات على (عليهالسلام) در برخى روابط بين شكر و ناسپاسى، و نعمتهاى الهى ارائه بدهيم، مىتوان گفت: «شكر خداى متعال بر نعمتهايش، سبب پايدارى و دوام نعمتها مىشود (138) ، نعمتهاى الهى را فزونى مىدهد (139) ، دژ و حصار نعمتهاست» (140) ، كمى شكر موجب كاهش نعمت مىشود (141) ، ناسپاسى و عدم شكر بر نعمتهاى الهى باعث زوال آن مىشود. (142)
يكى از راههاى شكر، شكر عملى است، بدين معنا كه از نعمتهاى الهى، صحيح و آن نحوى كه خداى متعال خواسته، بهرهبردارى كنيم، مال يكى از نعمتهاى برجسته خداوند است كه اگر شكر آن را بجا آوريم، يعنى در راه صحيح از آن استفاده كنيم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به اين نعمت صورت پذيرد، يعنى آن را در غير مسيرى كه خداى متعال خواسته است بكار ببريم دارايى از انسان و جامعه، زايل مىشود: «لئن شكرتم لازيدنكم و لأن كفرتم ان عذابى لشديد». (143) اگر سپاسگذار نعمتهاى الهى باشيد، آن نعمتها را مىافزائيم و اگر ناسپاسى كنيد، البته عذاب من شديد است.
توبه
توبه يكى از اسباب و وسايل معنوى است كه آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقيقى موجب تغييرات بنيادين در وضعيت شخصى افراد و همچنين جامعه مىشود.
با استغفار درهاى خزائن زمين و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مىشود و جامعه از فقر و بيچارگى رهايى يافته و به سعادت و رفاه مادى نايل مىگردد. با دقت در گفتار مولايمان على (عليهالسلام) آثار توبه از ديدگاه آن بزرگوار مشخص مىشود:
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوههاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فروبستن خزاين خيرات به روى آنان مىآزمايد. تا توبهكنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن بازايستند و پند گيرندگان پند گيرند. و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد.
خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده، كه فرمايد : (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است و بكرات خويش را از آسمان بر شما فرو مىبارد و شما را به اموال و فرزندان مدد كند.) (144) پس خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد. (145)
استدراج
مراد از استدراج آن است كه هر كس نعمتهاى فراوان به او مىرسد به خاطر عبد خوب بودن نيست، بلكه به جهت مهلت دادن به بنده گناهكار است و هر چه گناه مىكند به او نعمت بيشترى مىدهد تا شايد از راه نعمت دادن شرم كند و برگردد.
خدا او را به حال خود وامىگذارد تا به عذاب بسيار سخت در دنيا يا آخرت، و يا هم در دنيا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (عليهالسلام) درباره استدراج بيانات مختلفى دارد كه به يك نمونه آن اشاره مىشود:
اذا رأيتالله سبحانه يتابع عليك النعم معالمعاصى فهو استدراج لك (147)
هنگامى كه خداى سبحان با وجود گناهانت نعمتهايش را پى در پى بر تو مىفرستد، پس آن براى تو استدراج است.
همچنين تعبيرهايى نظير اين كه: «چه بسا احسان ممكن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمتهايى كه همراه با گناه به تو مىرسد، (149) در كلمات حضرت (عليهالسلام) آمده است.
سنتهاى الهى در كلمات اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فراوان آمده است و بيان تفصيلى و تحليلى هر يك از گنجايش اين نوشتار خارج است و به آنچه تفصيلا گذشت، اكتفا مىگردد و به برخى ديگر كه به نحو قضاياى شرطى در كلمات امام على (عليهالسلام) آمده است و در عرصه كاركردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد يا كلان، مؤثر است اشاره مىگردد:
دعا
بدان، خداوندى كه خزاين آسمانها و زمين به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته كه ازاو بخواهى تا عطايت كند. (150)
خلق نيكو
خلق نيكو موجب فراوانى نعمتهاى الهى مىشود؛ (151) روزى را سرازير مىنمايد، (152) خير دنيا و آخرت را نصيب انسان مىكند، (153) هر كس خلق ناپسند در پيش گيرد روزيش تنگ شود. (154)
زكات مال
زكات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مىشود. (156)
بخشش نعمت
هر كس نعمتهاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زياد مىكند و در صورتى كه ديگران را از آن منع كند آن نعمت را از او گرفته و به ديگران مىدهد. (157)
صله رحم (پيوند خويشاوندى)
«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازيرشدن نعمتهاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمتها (161) خواهد شد.
صدقه
صدقهدادن رزق و روزى را فرود مىآورد (162) و بركت مال را زياد مىكند. (163)
همچنين در كلمات امام على (عليهالسلام) امور ذيل آمده است:
هر كس اعمال خود را براى خدا خالص كند، پيروز در معاش خواهد بود. (164) هر كه براى دينش تلاش كند خداى متعالى دنياى او را كفايت مىكند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مىشود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مىگردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، (168) خون به ناحق ريختن، (169) نعمتها را فانى مىكند.
شايان توجه است كه ما در اين نوشتار در پى بررسى كامل سنتهاى الهى نيستيم، بلكه جهت نشان دادن ويژگىهاى يك بعد ديگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمايز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان كنونى (سرمايهدارى ليبرال) به مواردى از سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى پرداختيم. توجه به اين امور به يقين هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامهريزىهاى كلان تأثير قابلتوجهى خواهد داشت.
خلاصه و جمعبندى
در پايان به نحو اختصار به كليات مبانى فلسفى اقتصاد و برخى پيامدهاى آن از ديدگاه امام على (عليهالسلام) اشاره مىكنيم و با بيان تفاوتهاى آن با مبانى فلسفى اقتصاد سرمايهدارى ليبرال و پىآمدهاى آن بحث را به پايان مىبريم.
كتابنامه
51583 ـ ارشادالقلوب: ابى محمد الحسن بن محمد الديلمى، منشوراتالرضى، قم.
51584 ـ الاحتجاج: ابىمنصور احمد بن على ابن ابىطالب الطبرسى، تصحيح: ابراهيم البهادرى و محمد هادى به، باشراف: جعفرالسبحانى، انتشارات اسوه، الطبعةالاولى، قم 1413 / ه .
51585 ـ الارشاد فى معرفة حججالله علىالعباد: الشيخ المفيد (ابى عبدالله محمد بن النعمان العكبرى البغدادى (336 ـ 413 ه)، تحقيق: مؤسسة آلالبيت (u) لاحياءالتراث، المؤتمرالعالمى لألفيةالشيخ المفيد، الطبعةالاولى، قم / 1413 ه .
51586 ـ الاصول منالكافى: ابىجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكلينى الرازى (المتوفى سنة 329 328/ ه)، تصحيح: علىاكبر الغفارى، دار صعب ـ دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالرابعة، بيروت / 1401 ق.
51587 ـ البلد الامين: الشيخ ابراهيم الكفعمى.
51588 ـ التوحيد: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بنالحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: السيد هاشم الحسينى الطهرانى، منشورات جامعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51589 ـ الدروعالواقية: السيد رضىالدين على بن طاووسالحسنى، تحقيق: جواد بن محمد علىالقيومى الاصفهانى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالاولى، قم / 1414 ه .
51590 ـ الغارات: ابواسحاق ابراهيم بن محمدالثقفى الكوفى (المتوفى سنة 283)، تحقيق: السيد جلالالدين حسينى ارموى.
51591 ـ المصباح فىالادعية والصلوات والزيارات: تقىالدين ابراهيم بن على بن الحسن بن محمدالعاملى الكفعمى (ره) (المتوفى سنة 900 ه)، تصحيح: حسينالاعلمى، منشورات مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، الطبعةالاولى، لبنان / 1414 ه 1994 م.
51592 ـ بحارالانوار: محمدباقر المجلسى (ره)، (المتوفى سنه 1111 ه)، تحقيق: علىاكبر غفارى، المكتبةالاسلاميه، طهران / 1386 ق.
51593 ـ بينش تاريخى نهجالبلاغه: يعقوب جعفرى، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372 ش.
51594 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: شارل ژيد و شارل ژيست، ترجمه كريم سنجابى، چاپ دوم، دانشگاه تهران.
51595 ـ تاريخ عقائد اقتصادى: فريدون تفضلى، چاپ دوم، نشر نى، تهران / 1375 ش.
51596 ـ تبيين در علوم اجتماعى: دانيل ليتل، ترجمه عبدالكريم سروش، چاپ اول، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش.
51597 ـ تحفالعقول: ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبةالحرانى، تصحيح و تعليق : علىاكبرالغفارى، مؤسسةالنشر الاسلامى، الطبعةالرابعة، قم / 1416 ه . ق.
51598 ـ تفسير الميزان: سيدمحمدحسين طباطبايى، چاپ اول، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1417 ق.
51599 ـ تفسير نور: محسن قرائتى، چاپ اول، مؤسسه در راه حق، جلد .4
51600 ـ جواهرالمطالب فى مناقبالامام على بن ابىطالب (عليهالسلام): شمسالدين ابىالبركات محمد بن احمدالدمشقى الباعونى الشافعى (المتوفى 871 ه)، تحقيق: محمدباقر المحمودى، انتشارات مجمع احياءالثقافة الاسلامية، الطبعةالاولى، قم / 1416 ه . ق.
51601 ـ حليةالاولياء و طبقاتالأصفياء: الحافظ ابىنعيم احمد بن عبدالله الاصفهانى (المتوفى سنة 430 ه)، دارالكتب العلميه، الطبعةالاولى، لبنان / 1409 ه ـ 1988 م.
51602 ـ روضةالواعظين: محمد بن الفتال النيسابورى (الشهيد فى سنة 508 ه)، با مقدمه محمدمهدى السيد حسن الخراسانى، انتشارات الشريف الرضى، الطبعةالاولى، قم / .1368
51603 ـ شرح نهجالبلاغه: ابن ابىالحديد، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياءالكتب العربية.
51604 ـ صحيفه نور «مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمينى» (قدس سرهالشريف): با تجديد نظر و اضافات، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
51605 ـ ظهور و سقوط ليبراليسم غرب: آنتونى آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، نشر مركز، چاپ اول، 1376 ش.
51606 ـ عيون اخبارالرضا: الشيخ الصدوق، ابىجعفر محمد بن على ابنالحسين بن موسى بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، منشوراتالاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.
51607 ـ عيونالحكم والمواعظ: الشيخ كافىالدين ابنالحسن على بن محمدالليثى الواسطى، تحقيق: حسين الحسنى البيرجندى، دارالحديث، چاپ اول.
51608 ـ غررالحكم و دررالكلم: عبدالواحد محمد تميمى آمدى، شرح جمالالدين محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحيح ميرجلالالدين حسينى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.
51609 ـ فلسفه روشنگرى: لوسين گلدمن، ترجمه پژوهش شيوا (منصوره) كاويانى، چاپ اول، انتشارات فكر روز، 1375 ش.
51610 ـ فيلسوفان انگليسى: فردريك كاپلستون، ترجمه امير جلالالدين اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سيماى جمهورى اسلامى، .1375
51611 ـ قرآن كريم.
51612 ـ كتابالخصال: ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحيح و تعليق: علىاكبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزةالعلمية قمالمقدسة، الطبعةالرابعة.
51613 ـ كفايةالاثر فىالنص علىالائمة الاثنى عشر: ابىالقاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقيق: السيد عبداللطيف الحسينى الكوه كمرى الخوئى، انتشارات بيدار، قم / 1401 ه .
51614 ـ كنزلالعمال فى سننالاقوال والافعال: علاءالدين على المتقى بن حسامالدين الهندى، تصحيح صفوةالسقا، مكتبةالتراثالاسلامى، اطبعةالاولى، بيروت / 1397 ه ق.
51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.
51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سليمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله عليه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.
51617 ـ مصباحالمتهجد و سلاحالمتعبد: ابىجعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحيح: اسماعيلالانصارى الزنجانى.
51618 ـ معانىالاخبار: الشيخالصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (متوفى 381)، تصحيح علىاكبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم)، 1361 ش.
51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس ميرآخور، ترجمه حسين گلريز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانكدارى ايران.
51620 ـ مقايسه سيستمهاى اقتصادى: حسن توانايانفرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .
51621 ـ من لايحضرهالفقيه: الشيخ الصدوق ابىجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحيح: علىاكبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزة العلميه فى قمالمقدسة.
51622 ـ مهجالدعوات و منهجالعبادات: رضىالدين ابىالقاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلاميه للنشر، بيروت / 1407 ه ـ 1987 م.
51623 ـ ميزانالحكمة: محمد رىشهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحديث، 1416 ق.
51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سيدحسين ميرمعزى، چاپ اول، كانون انديشه جوان، تهران / 1378 ش.
51625 ـ نظامهاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاعالدين ضيائيان، دانشگاه تهران.
51626 ـ نظريه سيستمها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشيد اصلانى، چاپ دوم، نشر مركز مديريت دولتى، 1369 ش.
51627 ـ نهجالبلاغه: ترجمه عبدالحميد آيتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.
51628 ـ نهجالبلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقين، 1379 ش.
51629 ـ نهجالحق و كشفالصدق: الحسن بن يوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعليق: عينالله الحسنى الارموى، مقدمه: السيدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.
51630 ـ وقعة صفين: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مكتبة آيةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانيه، قم / 1403 ه . ق.
51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ .7791 , cnI lliH
جامعهشناسى (170)
در بحث جامعهشناسى دو مطلب از اهميت ويژهاى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد كه عبارتند از: الف ـ بحث اصالت فرد يا اصالت جامعه؛ ب ـ سنتهاى الهى حاكم بر جوامع و انسانها.
مباحث مربوط به اين كه آيا جامعه اصيل است يا فرد و افراد و يا بايد ديدگاه سومى را پذيرفت، مباحثى دقيق و پيچيده هستند كه پرداختن به آن و پيامدهايش به نحو مفصل، مجال ديگرى را مىطلبد. همچنين آيا مىتوان از كلمات امام على(ع) يكى از دو ديدگاه معروف ـ اصالت فرد يا جامعه ـ را تأييد كرد و يا با استناد به كلمات آن حضرت آيا مىتوان به ديدگاه سومى دست پيدا كرد، كارى مشكلتر از اصل بحث مىباشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبيين نظريه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پيامدهاى اقتصادى هر يك اشارهاى مختصر مىنمائيم و آنگاه به جستوجو در كلمات اميرالمؤمنين على (ع) مىپردازيم.
جامعه
اگر افراد انسان با پذيرش قوانين و سنن خاصى به همديگر پيوند خورند و زندگى دستهجمعى داشته باشند، جامعه را تشكيل مىدهند. شهيد مطهرى (ره) در تعريف جامعه مىنويسند:
جامعه عبارت است از مجموعهاى از انسانها كه در جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله عقيدهها و ايدهها و آرمانها در يكديگر ادغام شده و در يك زندگى مشترك غوطهورند . (171)
چه ديدگاه اصالت فرد پذيرفته شود يا اصالت جامعه و يا ديدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعهاى وجود دارد كه تركيبى از افراد مىباشد.
نظريه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
نظريه اصالت فرد يكى از اساسىترين نظريههاى ليبراليسم است. بر اساس اين نظريه، در اجتماع آنچه وجود حقيقى دارد، افراد هستند كه در هويت و اثر مستقل از يكديگر مىباشند .
وجود حقيقى و اصيل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد كه افراد آن، اهداف و راههاى دسترسى به آن را مستقل از ديگران تعيين كرده و شخصيت خود را مىسازند و همين هويتهاى مستقل افراد هستند كه هويت اعتبارى جامعه را مىسازند.
نتيجه چنين ديدگاهى آن است كه هويت حقيقى و اصيل فرد هميشه بر هويت اعتبارى و غيراصيل جامعه مقدم مىباشد. هنگام تعارض بين منافع فرد و جامعه، بايد منافع فرد مقدم شود. بلكه بايد گفت بين يك امر اصيل و حقيقى و يك امر غيراصيل و اعتبارى بر اساس نظريه «دست نامرئى اسميت» هيچگاه تعارضى به وقوع نمىپيوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هيچ نهاد دينى يا غيردينى به نام دولت نمىباشند و دنبال كردن منافع فردى، تضمينكننده منافع افراد اجتماع مىباشد. همچنين در بعد معرفتشناسى بر اساس نظريه اصالت فرد به اين نتيجه مىرسند كه پديدههاى اجتماعى چيزى جز مجموعهاى از افراد كه با هم نسبتهاى گوناگون دارند، نيست. در اقتصاد، الگوى مصرف كل، پسانداز و سرمايهگذارى كل، عرضه و تقاضاى كل در بازار كالا و خدمات و همچنين در بازار كار و ... از همين روش ساخته مىشود؛ يعنى ابتدا الگويى كه توضيح دهنده رفتار مصرفى يا سرمايهگذارى و ... فرد نمونه است به دست مىآيد، سپس الگوى كلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مىآيد.
نظريه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
شهيد مطهرى (ره) در تبيين اين نظريه مىنويسند:
جامعه مركب حقيق ىاست ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويت انسانى ندارند، ظرف خالى مىباشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسانها قطعنظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مىباشند كه تنها استعداد انسانيت دارند و انسانيت انسان ـ يعنى احساس «من» انسانى، تفكر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساسها، تمايلات، گرايشها، انديشهها، عواطف كه به انسانيت مربوط مىشود ـ در پرتو روح جمعى پيدا مىشود و اين روح جمعى است كه اين ظرف خالى را پر مىكند و اين شخص را به صورت شخصيت درمىآورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجليات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثرها و فعل و انفعالهاى روحى و فرهنگى افراد در يكديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مىشود نه مقدم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعهشناسى انسان مقدم بر روانشناسى اوست. (172)
بر اساس نظريه اصالت جامعه، مفاهيم اجتماعى بدون تمسك به مفاهيم دال بر افراد و روابطشان تفسير مىشود و تبيين پديدههاى اجتماعى را به وسيله قوانين على حاكم بر آنها ممكن مىداند . بنابراين، از جنبه * اصالت جامعه مىتوان حكم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .
نظريه اصالت فرد و جامعه (173)
بر اساس اين نظريه افراد در جامعه داراى هويت و شخصيت مستقل مىباشند. افراد انسان هر يك با سرمايه فطرى و همچنين سرمايه اكتسابى از طبيعت، وارد زندگى اجتماعى مىشوند و از نظر روحى در يكديگر ادغام شده و هويت روحى جديدى كه از آن به «روح جمعى» تعبير مىشود، حاصل مىگردد. اين روح جمعى ناشى از تأثير و تأثر حقيقى افراد حاصل مىشود و شبيه و نظير ندارد. اين روح جمعى مىتواند بر هويت برخى افراد اثرگذارد، كما اين كه برخى از افراد نيز از چنان قدرتى برخوردارند كه مىتوانند بر اين روح جمعى اثر گذاشته و انديشهها، عواطف و به طور كلى فرهنگ جامعه را عوض كنند.
آنگاه شهيد مطهرى (ره) اظهار مىدارند كه اسلام نظريه اصالت فرد و جامعه را مورد تأييد قرار مىدهد: «قرآن براى امتها (جامعهها) سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است كه «امت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندراد. اينها دليل است كه قرآن به نوحى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است». (174) آنگاه براى اثبات مطلب فوق به آياتى تمسك مىكنند كه جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لكل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعهاى) مدت و پايانى دارد. «كل امة تدعى الى كتابها»؛ هر امت و جامعهاى به سوى «كتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مىشود . «زينا لكل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم. (175)
شايان توجه است كه اين آيات بعد اصيل بودن جامعه را اثبات مىكند و پذيرش بعد اصيل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مىباشد.
شهيد مطهرى (ره) از نهجالبلاغه كلامى را از امام على(ع) نقل مىكند و از آن استفاده مىكند كه كلام آن حضرت نيز مانند برخى از آيات قرآن دلالت بر يك نوع روح جمعى غير از افراد و روح فردى آنها دارد:
انما يجمعالناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمين» (176) فما كان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسكة المحاة فىالارض الخوارة. (177)
اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مىباشند، چنان كه شتر ماده ثمود را يك نفر، پى كرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زيرا همگى آن را پسنديدند. خداوند سبحان مىفرمايد: «ماده شتر را پى كردند و سرانجام پشيمان شدند». سرزمين آنان همچون آهن گداختهاى كه در زمين نرم فرو رود، فريادى زد و فرو ريخت.
در اين بيان عمل پى كردن شتر صالح را كه يك فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مىدهد، همه قوم را به عنوان مرتكب جرم مىشمارد، همچنان كه همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مىداند. اين امر بدان خاطر است كه اين مردم داراى يك تفكر اجتماعى و به اصطلاح داراى يك روح جمعى مىباشند. (178) شهيد مطهرى (ره) در توضيح سخن امام على(ع) مىنويسند:
اينجا نكتهاى است كه خوب است يادآورى شود و آن اين كه خشنودى به گناهى، مادام كه صرفا خشنودى مىباشد و عملا شركت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمىشود؛ مثلا فردى گناه مىكند و ديگرى پيش از گناه يا بعد از آن از آن آگاه مىشود و از آن خشنود مىگردد. حتى اگر به مرحله تصميم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمىشود، مثل اينكه خود فرد تصميم به يك گناه مىگيرد، ولى عملا به انجام نمىرسد. خشنودى آنگاه گناه تلقى مىشود كه نوعى شركت در تصميم گناه يك فرد و به نوعى مؤث در تصميم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از اين قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مىگردد و آهنگ آن گناه را مىنمايد و يك فرد از افراد اجتماع كه خشنودىاش جزئى از خشنودى جمع و تصميمش جزئى از تصميم جمع است مرتكب آن گناه مىشود، و در اينجاست كه گناه فرد گناه جمع است. سخن نهجالبلاغه ... ناظر به چنين حقيقتى است نه به خشنودى و خشم محض كه به هيچ وجه شركت در تصميم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)
از تحليلهاى پيشين مىتوان چنين بهره جست كه در كلماتى كه امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مىدهد كه گويى مخاطبش يا مدلول كلامش يك «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مىتوان نظريه اصالت جامعه را از آنها استنباط كرد كه يك نمونه آن گذشت و به نمونههاى ديگر اشاره مىگردد: «ان يدالله معالجماعة» (180) ؛ به درستى كه دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هويت جمعى» اسلامى، كانون نزول بركات الهى است. كما اين كه حضرت در گفتار ديگرى مىفرمايند: «عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند، ولى با وجود اسلام بسيارند و به سبب اجتماع عزيز و پيروزند». (181)
حضرت به اندك بودن افراد عرب تصريح مىفرمايند، اما در همين كلام به كثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتيجه پيروزى آنها نيز اشاره دارند. به يقين اين كثرت و پيروزى مال افراد نيست، بلكه همان «روح و هويت جمعى» كه حقيقتى انكارناپذير است، مىباشد. اين كثرت و پيروزى را به افراد عرب نسبت نمىدهد، بلكه به امرى ديگر به نام جامعه اسلامى نسبت مىدهد.
هر چند تأكيد كلمات اميرالمؤمنين بر توانايى افراد براى حركت در مسيرى بر خلاف روح جمعى حاكم بر جامعه، فراوان است و سيره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر كه مورد تأييد ايشان نيز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به يك مورد آن اشاره مىگردد: «هر كه عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود كه پيش افتد. هر كه شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نياكان، سودش نكند». (182) اين سخن دلالت دارد كه هويت و شخصيت افراد در گرو اعمالشان مىباشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروهها و ... در حقيقت و ماهيت او تغيير ايجاد نمىكند: «كل نفس بما كسبت رهينه» (183) ؛ هر كس در گرو كردارى است كه انجام داده است.
بنا بر آنچه گفته آمد مىتوان اظهار داشت كه امام على (ع) نه فقط نظريه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو كه تفسير كرديم، مىپذيرند، بلكه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سيره ايشان مؤيد ديدگاه سوم ـ نظريه اصالت فرد و جامعه ـ مىباشد.