نفاق و منافقان در نگاه امام علی عليه السلام - قسمت دوم
بسم رب المهدی
اشهد ان
مولانا امیرالمومنین علی ولی الله
لعن الله
قاتلیک یا فاطمه الزهرا
سلام الله علیها
نفاق و منافقان در نگاه امام علی عليه السلام - قسمت دوم
...
.1 تباهى ايمان
اولين و بارزترين اثر تخريبى نفاق ، تباهى و فساد ايمان است. (109) آرى، منافق اندكى از كافر پيش است . او گاه در پرتو برق جهيده بر قلبش ، گامى برمىدارد، و اگر به ريسمان هدايت الهى چنگ زند، مىتواند بر ترديد و شكش غلبه، و بيمارى درونى خود را معالجه كند، و كورسوى ايمان نهفته در درون را پاس دارد تا بادها و طوفانهاى كفر و الحاد آن را خاموش نكند. همچنان كه اگر مؤمنى ، ايمان خود را پاس ندارد و از فتنهها و شبههها با چراغ تقوا و پروا بيرون نيايد و با ريا و دورويى ، درون خود را پنهان دارد و فقط از سر همراهى با جماعت، به جهادى و نمازى حاضر شود ، بهتدريج به كفر و بىايمانى نزديك مىشود. از اين رو ايمان و نفاق گردهم نمىآيند و هر يك ديگرى را كنار مىزند و مؤمن از نفاق مبرا است . (110) بر اين اساس، انسان مؤمن در روابط اجتماعى و معاشرتى خود نيز دو رو و دو چهره نبوده و اهل ريا و تزوير نيست .
حكمت به معناى دانش استوار و جلوگيرنده از نابخردى و نادانى ، تنها با آموختن و دانشاندوزى به دست نمىآيد . حكمت به معناى حقيقى آن، يعنى مقدمات علمى ، عملى و روحى براى نيل به هدف والاى انسانيت، در دلهايى مىپايد كه پله اول آموختن را پشت سر گذشته و به مدد طاعت خداى متعال و تقوا و ملازمت حق و اطاعت راستين از دين و دورى از ريا و ديگر گناهان كبيره به پله سوم نزديك شده است كه همان نور الهى است و به همه كس داده نمىشود . حكمت در اين معناى حقيقى و حديثى، در دل مؤمنان محبوب خدا جاى مىگيرد، نه منافقان مبغوض نزد خدا. اگر هم منافقى با جد و جهد، اصطلاحاتى را هم فرا گيرد و گام اول را بردارد، به دليل بىتقوايى و معصيت ، به جايى نمىرسد؛ به گفته امام على: إن الحكمة لا تحل قلب المنافق إلا وهي على إرتحال؛ (111) «حكمت به دل منافق فرو نمىآيد، مگر آن كه در حال كوچ است .» و در حقيقت دل منافق، سراى حكمت نيست و اگر براى مدتى اندك در آنجا فرود مىآيد، در نخستين فرصت كه از دهان او به بيرون مىجهد. امام به اين نكته تصريح كرده است : «سخن حكيمانه در پى جايگاه اصلىاش، آن قدر در سينه منافق بالا و پايين مىرود تا آن را بر زبان آورد و مؤمن بشنود و بربايد كه وى شايسته آن و بدان سزاوارتر است . (112) »
منافق در قيامت با هردو چهره واقعى و ظاهرى خود مىآيد و رسوا مىشود. منافق زبانبازى كه نقشهاى گوناگونى را بازى كرده است، با زبانهايى آغشته به زبانههاى آتش به صحنه مىآيد و در روز «كشف سرائر»، باطنش نموده و چهرهاش گشوده مىشود و ندا درمىدهند : هذا الذي كان في الدنيا ذا وجهين وذا لسانين؛ (113) «اين كسى است كه در دنيا دو رو و دو زبانه بود.»
امام علىعليه السلام از اين رخداد دهشتناك حذر مىدهد و مىفرمايد : «از نفاق برحذر باشيد كه دو رو، پيش خدا آبرو ندارد . (114) »
زيان بزرگ نفاق در معاشرتها و روابط اجتماعى ، بىاعتمادى مردم به شخص دو رو و در نتيجه خارج شدن او از گردونه كارى و گروههاى اجتماعى است . انسانها به كسى كه در هرجا چهرهاى دارد و زبانش نه مطابق حقيقت كه موافق منافعش مىچرخد، اعتماد نمىكنند. چنين كسى با نظر و عقيده كسى مخالفت نمىورزد و همواره خود را موافق نشان مىدهد و چون اين موافقت ، دروغين و تصنعى است، بالاخره افشا شود و حتى موافقتهاى واقعى او نيز معلوم نمىگردد . از اين رو حضرت علىعليه السلام مىفرمايد : «آن كه نفاقش فراوان گردد ، وفاقش معلوم نشود . (115) »
.1 بهره گيرى از قرآن
نفاق نيز مانند بسيارى از امراض درونى ، درمانپذير است. راهى كه امام علىعليه السلام در پيش روى ما مىنهد ، بهرهگيرى از قرآن است . امام در خطبه بلندى، خطاب به اصحابش ، آنان را به روى آوردن به قرآن سفارش مىكند و به شفاخواستن از آن در بيمارىها و يارى خواهى در گرفتارىها فرمان مىدهد و سپس مىفرمايد : فإن فيه شفاء من اكبر الداء وهو الكفر والنفاق والغي والضلال ، فاسألواالله؛ (116) «بىگمان درمان بزرگترين دردها يعنى كفر و نفاق و گمراهى و سرگشتگى، در قرآن است .» اين راه درمان كه خود برگرفته از قرآن است (117) ، در ديگر تعاليم حضرت تأكيد شده است (118) . افزون بر اين، امام خبر از تعليم نبوى مىدهد و آيه هايى را ارائه مىكند كه در سوره بقره تا مزمل پراكندهاند؛ اما همگى مشتمل بر «تهليل»اند. امام علىعليه السلام قرائت اين آيه ها را در صبح هر روز مايه ايمنى قلب از شقاق و نفاق مىداند. (119) آرى، اين راه درمان نيز همچون ديگر شيوههاى درمانى ، شرطها و زمينههايى دارد . چه، بهعيان مىبينيم كه بسيارى از منافقان ، قاريان قرآنند، اما تلاوتشان جز بر خسارت و نجاست روحى آنان نمىافزايد. (120) حضرت علىعليه السلام در خطبهاى ديگر، برخى از اين شرطها را بيان كرده است و بقيه را در تعاليم ديگر امامان مىتوان يافت. (121) امام علىعليه السلام مىفرمايد : بر شما باد كه ملازم كتاب خدا باشيد؛ زيرا كه ريسمان محكم، نور آشكار، درمانى سودبخش و [شربتى] براى فرو نشاندن عطش است. نگاهدارنده كسى است كه بدان چنگ مىزند و رهايىبخش آن كه بدان بياويزد .. . كسى كه آن را گويد ، راست گويد و آن كه بدان عمل كند ، گوى سبقت را بربايد. چنانكه هويدا است ، گفتار و كردار قرآنى شفاى نفاق است، نه ادعا و قرائت زبانى . ترديدى نيست كه بايد قرآن بر قلب و زبان حاكم باشد كه معناى حقيقى تلاوت و تدبر همين است، (122) و قرائت بىاثر و بىخاصيت، قرائت نيست. (123)
بى گمان دعا و درخواست از خداوند در همه امور كارساز و راهگشا است. از جمله در درمان دردهاى روحى و روانى و پيشگيرى از ابتلا به آنها. امام على در همين زمينه و براى پيشگيرى از رخنه نفاق و منزه ماندن روح از اين صفت زشت در تعقيب نماز عشا چنين دعا مىكند : اللهم طهر لسانى من الكذب و قلبى من النفاق و عملى من الرياء و بصرى من الخيانة...؛ «خدايا زبانم را از دروغ و دلم را از نفاق و عملم را از ريا و ديدهام را از خيانت پاك و منزه بدار.»
امام علىعليه السلام از دوران جوانى خود با مسئله نفاق و منافقان درگير بوده است و براى حمايت از پيامبر خداصلى الله عليه وآله، همواره دشمنان و منافقان را زير نظر داشت . در جنگ احد بار سنگين خيانت و عقبنشينى منافقان را با بدنى مجروح و خسته تحمل كرد و در جنگ تبوك ، در چهره يك جانشين با صلابت براى رسول اكرمصلى الله عليه وآله ، منافقان مدينه و پيرامون آن را نااميد و نقشههاى آنان را خنثا كرد. امام كه خطاب قرآنى واغلظ عليهم (124) را بارها به گوش شنيده و در عمل پيامبر مشاهده كرده بود، در دوران خلافت خود نيز بدان شيوه عمل كرد . او بىهيچ پروايى معاويه سردسته منافقان (125) را بركنار كرد و پس از اتمام حجت بر او ، به جنگ وى شتافت و پيش از آن ناكثين و حاميان منافق (126) آنان را درهم كوبيد. امام در دوران حكومت خود ، سياست را به صداقت آميخت؛ كارگزاران نادرست و غير صالح را نه از سر تجاهل و مداهنه باقى گذارد و نه به قصد فريب و خدعه ، لحظهاى با آنان دوستى كرد . حتى با خوارج نيز دورويى نكرد و به رغم آن كه مىتوانست به ظاهر و به زبان ، توبه مطلوب آنان را به زبان بياورد و خود را از شرارت آنان آسوده نگه دارد ، اما براى حفظ عصمت ولايت و عزت حكومت علوى از گناه ناكرده معذرت نخواست و تحمل توهينها و سختىها را تاوان حفظ كيان امامت كرد. (127) امامعليه السلام با صراحت اصلاحات خود را اعلان كرد و پيش از بيعت و پس از آن ، برنامه يكسان خود را بازگفت. او نه از روى خودرأيى و بىسياستى، بلكه براى حفظ صداقت ، به مشاور امين خود ابن عباس و اندرز سياسى مغيرة بن شعبه گوش نداد و از همان آغاز و بهصراحت معاويه را بركنار كرد تا جلوهاى از حكومت صادقانه ـ و نه منافقانه ـ را به نمايش گذارد . (128) اما اين همه بدان معنا نيست كه امام علىعليه السلام در دوران حكومت كوتاه خود از منافقان و فتنه آنان غافل شد و مردم را متوجه دسيسههاى آنان نكرد . امام با سخنرانىها و موضعگيرى خود ، خطاب قرآنى جاهد الكفار والمنافقين واغلظ عليهم (129) را پيش رو نهاد و با منافقان سياسى و دينى برخوردى افشاگرانه كرد.
امام علىعليه السلام در دوران خلافتش با دو دسته عالمان منافق و سياستمداران دورو روبرو بود و هر دو دسته را افشا كرد و از مردم خواست كه آنان را بشناسند و همان گونه كه قرآن از مسلمانان خواسته، با آنان دوستى نورزند (130) ؛ آنان را دشمن قطعى و حتمى خود بدانند (131) ؛ همواره از آنان مانند شىء نجس و پليد، اعراض و اجتناب كنند (132) و با امر به معروف و نهى از منكر، بينى منافقان را به خاك بمالند (133) . خطبه بلند حضرت در بيان ويژگىهاى منافقان، شامل چنين تحذير و هشدارى است (134) ، و تمثيل منافق به درخت «حنظل» براى شناساندن منافق و ويژگىهاى او به مردم است: «مثل منافق، مانند درخت حنظل است كه برگهايش سرسبز ولى طعم آن تلخ است . (135) » در سخنى جامعهشناسانه ، وجود منافقان عالمنما را گوشزد مىكند و مىفرمايد : شما در عصرى هستيد كه گوينده به حق، اندك و زبان به راستى ناگشاده و ملازم حق خوار است . اهل آن همگى سازشكار و جوانشان تندخو و پيرشان گنهكار و عالمشان منافق و نزديكشان ، بيرون روندهاند. كهتر ايشان ، مهترشان را بزرگ نمىدارد و توانگرشان از فقيرشان دستگيرى نمىكند . (136) » از نظر تاريخى مىتوان مصداقهايى همچون ابوموسى اشعرى و عبدالله بن عمر را در نظر آورد و برخورد منافقانه ابن عمر را در بيعت نكردن و خيانت ابوموسى اشعرى را در يارى نرساندن به امام در جنگ جمل به ياد آورد (137) امام در نامهاش به محمد بن ابى بكر، هنگامى كه او را به جانب مصر روانه مىكند، از همين منافقان برحذرش مىدارد و آن را بر هشدار پيامبر مبتنى مىكند كه فرمود: «من بر امتم از مؤمن و مشرك نمىترسم؛ چه، مؤمن را خداوند با ايمانش باز مىدارد و مشرك را خدا به سبب شركش قلع و قمع مىكند . بلكه من از آن كه در درون منافق و به زبان عالم مىنمايد، مىترسم . آنچه [نيكو] مىدانيد، مىگويد و آنچه منكر مىدانيد ، مىكند. (138) » امام همچنين در وصيتش به كميل كه افزون بر كمالات اخلاقى و عرفانى، مدتى ولايت « هيت » را در شمال غربى انبار به عهده داشت (139) ، فرمان مىدهد از منافقان بپرهيزد و با خائنان مصاحبت نكند (140) نيز به فردى از شيعيانش مىفرمايد : «بكوش تا زير بار احسان منافقى نروى. (141) » اين همه تحذير و هشدار تنها براى جلوگيرى از تبعيت كوركورانه از منافقان و مصاحبت هميشگى با آنان است؛ وگرنه گرفتن دانشها و حكمتهاى عاريتى عالم منافق، روا و بلكه مطلوب است . امام در سخن والايى ، حكمت را گمشده مؤمن مىداند و او را به اين گمشده سزاوارتر . الحكمة ضالة كل مؤمن فخذوها ولو من أفواه المنافقين
و البته حكمتآموزى، با قراردادن منافق به عنوان معلم رسمى، فرق مىكند. در تعلم رسمى و مصاحبت هميشگى ، بخشى از روحيات و اخلاق و آداب آموزگار به جوينده علم انتقال مىيابد و حتى اگر در ظاهر چنين ننمايد ، غير مستقيم و پنهانى به روح انسان نفوذ مىكند. از اين رو از معلم منافق بايد حذر كرد. اما سخنان گاه و بيگاه و تكگويىها چنين خطرى ايجاد نمىكند و مشمول قاعده پذيرش حق از هركسى مىگردد و مصداق حديث انظر إلى ما قال ولا تنظر إلى من قال. (142) در زمينه نفاق سياسى نيز مىتوان نمونههاى تاريخى بسيارى آورد . حضرت علىعليه السلام افزون بر ابتلا به منافقان آشكارى چون معاويه و طلحه و زبير و حاميان آنان، به منافقان پنهان، چون شبث بن ربعى (143) ، عمرو بن حريث (144) و ابو برده (145) و از همه منافقتر، اشعث بن قيس، در داخل سپاه خود گرفتار بود . اشعث از سران قبيله كنده يمن و از منافقان روزگار و رأس نفاق در زمانه خود بود . پس از اسلام آوردنش ، مرتد شد و چون سپاه خليفه اول، محاصرهاش كرد، پس از فدا كردن هشتصد نفر از قبيلهاش، براى خود و ده نفر ديگر از خانوادهاش، امان گرفت، و از اين رو نزد زنان قبيلهاش، به «عرف النار» كه كنايه از خيانتكار است، ملقب گشت .
او در سپاه علىعليه السلام به عنوان سردار قبيله كنده جاى گرفت و در واپسين روزهاى جنگ صفين ، منافقانه و مرموزانه ، سپاه امام را از جنگ با معاويه دلسرد كرد و به بهانه دفاع از كوفه و صلحطلبى معاويه ، سپاه على را به عقبنشينى خواند. او خود با خوارج نهروان همراه نشد ، اما دست فتنهانگيز وى براى تاريخ باز شده است . برخى منشأ همه فتنههاى دوره حكومت امام على را اشعث مىدانند (146) و از اين رو او را با عبدالله بن ابى سلول سركرده منافقان مدينه در زمان حضرت رسولصلى الله عليه وآله مىسنجند. امام علىعليه السلام به نفاق او آشكارا تصريح و او را بر فراز منبر كوفه افشا كرد. (147) خطاب حضرت در برابر اعتراضى است كه اشعث در ميان خطبه به ايشان كرد، و استدلال حضرت را به زيان ايشان خواند. حضرت پس از نگاهى از سر بىاعتنايى به او پاسخ داد: تو چه مىدانى كه چه چيز به زيان من و چه چيز به سود من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنتكنندگان بر تو باد ، اى بافنده پسر بافنده ، اى منافق پسر كافر!
به خدا سوگند كه تو يك بار در كفر و يك بار در اسلام اسير شدى و در هيچكدام مال و حسب و نسبت باعث رهايىات نشد . بىگمان مردى كه شمشير [مرگ] را به سوى قومش بكشاند و مرگ را به سوى ايشان براند ، سزاوار است كه نزديكان ، دشمنش بدارند و دوران ، از او ايمنى نيابند .
.1 قرآن كريم.
.2 اقبال الاعمال، سيدبن طاووس (ت 664 ه .ق)، تحقيق جواد قيومى، چاپ اول، مكتبالاعلام الاسلامى، قم / 1414 ه . ق.
.3 امالى طوسى، شيخ طوسى (ت 460 ه . ق)، تحقيق قسمالدراسات الاسلامية، مؤسسه بعثت، چاپ اول، نشر و چاپ دارالثقافة، قم / 1414 ه . ق.
.4 تاريخ يعقوبى، احمدبن ابو يعقوب (ت 284 ه .ق)، دار صادر، بيروت، نشر مؤسسه فرهنگ اهل بيتعليه السلام، قم.
.5 تحفالعقول عن آل الرسولصلى الله عليه وآله، ابن شعبه حرانى (ت قرن 4 ه .ق)، تحقيق علىاكبر غفارى، چاپ دوم، جامعه مدرسين حوزه علميه، قم / 1363 ه . ش.
.6 تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، ابوالحسين ورامبن ابى فراس (ت 605 ه .ق)، بيروت، دارالتعارف و دار صعب.
.7 جعفريات (اشعثيات)، ابوالحسن محمدبن محمدبن اشعث كوفى (ت قرن چهارم ه . ق) تهران، مكتبه نينوا، (همراه با
.8 قربالاسناد چاپ شده است).
.9 خصال، شيخ صدوق (ت 381 ه .ق)، تحقيق علىاكبر غفارى، جماعة المدرسين فىالحوزة العلمية، قم.
.10 دستور معالم الحكم، قاضى قضاعى (ت قرن 6 ه .ق) چاپ اول، دارالكتاب العربى، بيروت /1401 ه . ق.
.11 دعائم الاسلام، قاضى نعمان مغربى (ت 363 ه .ق)، تحقيق آصفبن علىاصغر فيضى، دارالمعارف، قاهره /1383 ه . ق.
.12 شرح نهجالبلاغة، ابن ابىالحديد (ت 656 ه .ق)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ اول، كتابخانه آيتالله نجفى مرعشى، نشر دار احياء الكتب العربية، 1378 ه .ق.
.13 شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار، قاضى نعمان مغربى (ت 363 ه .ق)، تحقيق سيد محمدرضا حسينى جلالى، مؤسسه نشر اسلامى، قم. .14 عيونالحكم والمواعظ، علىبن محمد الليثى الواسطى (ت قرن 6 ه . ق)، شيخ حسين حسنى بيرجندى، چاپ اول، دارالحديث، قم / 1376 ه .ش.
.15 غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد آمدى تميمى (ت 550 ه .ق)، تحقيق مير سيد جلالالدين محدث ارموى، چاپ سوم، دانشگاه تهران، 1360 ه .ش.
.16 العين، خليل فراهيدى (ت 175 ه . ش)، تحقيق دكتر مهدى مخزومى، چاپ دوم، دارالهجرة، ايران /1409 ه . ق.
.17 غريب الحديث، ابو عبيد قاسمبن سلام هروى (ت 224 ه .ق)، دارالكتاب العربى، چاپ اول، 1384 ه . ق.
.18 فتوح، ابن اعثم كوفى (ت 314 ه .ق)، تحقيق على شيرى، دارالارضوان، چاپ اول، بيروت /1411 ه . ق
.19 قصص الانبياء، ابوالحسين سعيدبن عبدالله راوندى معروف به قطبالدين راوندى (ت 573ه .ق)، تحقيق غلامرضا عرفانيان، چاپ اول، آستان قدس رضوى، مشهد /1409ه . ق.
.20 العلم والحكمة فىالكتاب والسنة، محمد الريشهرى، معاصر، دارالحديث، قم / 137ه . ق.
.21 كافى، كلينى (ت 329ه .ق)، تحقيق علىاكبر غفارى، چاپ دوم، دارالكتب الاسلاميه، تهران / 1389ه .ق.
.22 محاسن، احمدبن خالد برقى (ت 274ه .ق)، تحقيق سيد جلالالدين محدث ارموى، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
.23 مصباح الشريعة، منسوب به امام صادقعليه السلام (ت148ه .ق)، مؤسسه اعلمى، بيروت / 1400 ه . ق.
.24 مشكاةالانوار، ابوالفضل على طبرسى (ت قرن 7 ه .ق)، تحقيق مهدى هوشمند، چاپ اول، دارالحديث، قم / 1418 ه .ق.
.25 لسان العرب، علامه ابن منظور (ت 711 ه .ق)، چاپ اول، بيروت، دار احياءالتراث العربى .
.26 معجم مقائيس اللغة، ابوحسين احمدبن فارس (متولد 395ه .ق)، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، چاپ دوم، مكتبه و مطبعه حلبى، مصر / 1389 ه . ق.
.27 مختار الصحاح، محمدبن ابىبكربن عبدالقادر (ت 711 ه .ق)، تحقيق احمد شمسالدين، دارالكتب العلميه، بيروت / 1415 ه .ق.
.28 ميزان الحكمة، محمد الريشهرى، معاصر، تحقيق و نشر دارالحديث، چاپ اول، ويرايش و تنقيح دوم، قم / 1416ه .ق.
.29 الميزان فى تفسير القرآن، علامه محمدحسين طباطبايى (ت 1402 ه .ق)، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
.30 مسند احمدبن حنبل، (دوره 6 جلدى)، امام احمدبن حنبل (ت241 ه . ق) چاپ دار صادر، بيروت.
.31 معجم كبير، سليمانبن احمد طبرانى (ت 360 ه .ق)، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى، چاپ دوم، قاهره، احياء التراث العربى، مكتبه ابن تيمية.
.32 موسوعة الامام علىعليه السلام فىالكتاب والسنة والتاريخ، محمد الريشهرى، معاصر، با همكارى محمدكاظم طباطبايى و محمود طباطبايىنژاد، چاپ اول، دارالحديث، قم / 1421ه .ق.
.33 نثر الدر، ابوسعيد منصور آبى (ت 421 ه . ق)، تحقيق محمدعلى قرنة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، (بىتا).
.34 موسوعه نضرة النعيم، گروه نويسندگان به اشراف صالح حميد و عبدالرحمان ملوح، معاصر، چاپ اول، عربستان سعودى، جده / 1418 ه .ق.
.35 وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى (ت 1104 ه . ق)، تحقيق ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى.
.36 نورالثقلين، شيخ عبد علىبن جمعه عروسى حويزى (ت 1112 ه . ق)، مؤسسه اسماعيليان، قم / 1412 ه .ق.
.37 بحار الانوار، علامه محمدباقر مجلسى (ت 1110 ه .ق)، تحقيق و نشر: دار احياءالتراث، چاپ اول، بيروت / 1412 ه . ق.
.38 چهل حديث، امام خمينىرحمه الله (ت 1368 ه .ش)، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، چاپ گلشن، تهران / 1368 ه . ش.
.39 نهجالبلاغة، ابوالحسن سيد رضى (ت 406 ه . ق)، تحقيق سيد كاظم محمدى و محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات امام علىعليه السلام، قم / 1369 ه . ش.
پىنوشتها:
1) بقره ، آل عمران ، نساء ، مائدة ، انفال ، توبه ، عنكبوت ، احزاب ، فتح ، حديد ، حشر و تحريم .
2) غرر الحكم ، حديث 735: النفاق ستين الأخلاق.
3) غرر الحكم، حديث . 4540
4) ما أقبح بالانسان ظاهرا موافقا وباطنا منافقا (غررالحكم، حديث 9559). ما أقبح بالانسان أن يكون ذا وجهين (غررالحكم، حديث 9663) .
5) غرر الحكم، حديث . 4540
6) تحف العقول ، ص . 115
7) دستور معالم الحكم، ص 60؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 79، ح . 1926
8) فاياكم والتلون في دين الله ، فإن جماعة فيما تكرهون .. .. (نهج البلاغه ، خطبه 176) .
9) العين، ج 5 ،ص 177؛ الصحاح، ج 4، ص 1560؛ القاموس المحيط، ج 3، ص 286؛ تاج العروس، ج 13، ص .463
10) معجم مقاييس اللغة ، ج 5، ص 454 و . 455
11) لسان العرب ، ج 10 ص 359 ؛ تاج العروس، ج 13، ص . 463
12) علامه طباطبايى مىگويد: نفاق در عرف قرآن اظهار ايمان و ابطان كفر است. (تفسير الميزان، ج 19، ص 278)
13) بنگريد به گفته ابوعبيد و ابن انبارى در: لسان العرب ، ج 10، ص 359 ، و تاج العروس، ج 13، ص . 463
14) بحار الانوار، ج 68 ،ص 241 ـ .309
15) بحار الانوار، ج 68 ،ص .265
16) علامه مجلسى، نخستين روايت باب نفاق را در بحار الانوار كه به گونهاى تفسير عنوان باب است، به روايتى از امام رضا اختصاص داده كه ناظر به همين معناى مشهور است .
17) بحار الانوار، ج 72 ، ص .108
18) بحار الانوار، ج 72 ، ص .271
19) و ماهم بمؤمنين. (بقره، آيه 8)
20) جامع العلوم والحكم، ص 375، به نقل از نضرة النعيم ، ج 10 ، ص .5605
21) ر.ك: بحار الانوار، ج 68، ص 275؛ معانى الاخبار، ص 395، ح .51
22) دليل اين همزاد بودن را علامه طباطبايىرحمه الله در تفسير الميزان بيان كردهاند . بنگريد به: الميزان ، ج 19، ص .287
23) امام خمينى، چهل حديث، شرح حديث نهم، ص .135
24) غرر الحكم، ح .3309
25) مذبذبين بين ذلك لا الى هؤلاء ولا الى هؤلاء. (سوره نساء، آيه 143) نيز بنگريد به سوره توبه، آيه . 110
26) ر.ك: سوره بقره، آيه 9؛ سوره نساء، آيه .142
27) غرر الحكم، حديث . 1289
28) غرر الحكم، حديث 6855 و ح .154 حديث دوم لفظ كل را ندارد .
29) تحف العقول ، ص . 212
30) غرر الحكم، حديث 6288 و . 6289
31) غرر الحكم، حديث . 1785
32) براى آگاهى بيشتر از چند و چون رابطه علم و ايمان، بنگريد به، رى شهرى، محمد، العلم والحكمة في الكتاب والسنة، بخش اول و نيز مدخل كتاب.
33) غرر الحكم، حديث . 10130
34) غرر الحكم، حديث . 10129
35) غرر الحكم، حديث .10067
36) ر.ك: ميزان الحكمة ، عنوان 161: الدنيا،ابواب 1221،1222، 1225؛ غررالحكم، حديث 3518 : إن الدنيا لمفسدة الدين ومسلبة اليقين وإنها لرأس الفتن واصل المحن .
37) غرر الحكم، حديث . 10405
38) نثر الدر، ج 1 ، ص . 289
39) خصال، ج 1، ص 69، ح 104؛ مشكاةالانوار، ص .135
40) غرر الحكم، حديث . 9644
41) بحار الأنوار، ج 78 ، ص 56 ، ح . 119
42) غرر الحكم، حديث 1282 و 7234 و . 10957
43) ر.ك: ميزان الحكمة، عنوان 473: اللسان ، باب . 3564
44) نهج البلاغه، خطبه . 176
45) غرر الحكم، حديث . 4222
46) غرر الحكم، حديث . 1578
47) غرر الحكم، حديث . 1853
48) بحار الانوار، ج 35 ، ص .340
49) غرر الحكم، حديث . 1576
50) النفس الأمارةالمسولة بالسوء تتملق تملق المنافق وتتصنع بشيمة الصديق الموافق. غررالحكم، حديث .2106
51) ر.ك: تبيان، ج 1، ص . 54
52) غرر الحكم، حديث 6244 ؛ جاحظ، مائة كلمة، ص 51، ح . 68
53) ر.ك: بقره، آيه . 13
54) غرر الحكم، حديث . 2008
55) سوره مجادله، آيه . 19
56) نهج البلاغة، خطبه 194؛ غرر الحكم، حديث 11042 و . 2627
57) سوره منافقون، آيه .4
58) كافى، ج 1، ص 63، ح .1
59) سوره محمد، آيه .30
60) بحار الأنوار، ج 71 ، ص 283 ، ح . 33
61) نهج البلاغه، حكمت .26
62) شرح ابن ابى الحديد، ج 20 ،ص 280 ،ح . 218
63) مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 288؛ سنن دارمى، ج 2، ص . 246
64) اقبال الأعمال، ج 3 ، ص . 299
65) علم و حكمت در قرآن و حديث، ج 1، ص 160 ـ . 163
66) بحار الأنوار، ج70 ، ص 59 و . 39
67) محاسن برقى، ج 1 ، ص 226 ، ح 150؛ كافى ، ج 2 ، ص 54 ،ح .4 شيخ حر عاملى اين حديث را با احاديث همخانوادهاش، در باب نهم از ابواب صفات قاضى آورده و از آن براى حل احاديث متعارض سود جسته است.(وسائلالشيعه ، ج18، ص78، ح10)
68) تنبيه الخواطر، ج 2، ص 117 ؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص . 208
69) غرر الحكم، حديث . 3551
70) من أنعم الله عليه بنعمة فعرفها بقلبه ، فقد أدى شكرها . (كافى، ج 2، ص 96، ح 15) نيز گفته خدا به موسىعليه السلام : يا موسى شكرتني حق شكري حين علمت أن ذلك مني . (راوندى، قصص الأنبياء، ص 161، ح 178)
71) غرر الحكم، حديث 5661 و . 5662
72) كافى، ج 2، ص 46، ح . 1
73) غرر الحكم، حديث . 1176
74) مصباح الشريعه، ص 140، باب 66؛ بحار الانوار، ج 70، ص 394، ح .1
75) سوره توبه، آيه .98
76) للمتكلف ثلاث علامات : يتملق إذا حضر ويغتاب إذا غاب ويشمت بالمصيبة . (نور الثقلين، ج 4 ، ص 473، ح 97)
77) غرر الحكم، ح .7083
78) الغيبة جهد العاجز. (نهج البلاغة، حكمت 461)
79) غرر الحكم: حديث . 899
80) حاطب بن ابى بلتعه كسى بود كه خبر لشكركشى پيامبر(ص) را به مكه، در نامهاى نوشت و پنهانى براى مشركان مكه ارسال كرد. خداوند پيامبر(ص) را از اين امر آگاه و ايشان هم امام على را مأمور دستگيرى پيك و گرفتن نامه كرد.
81) غرر الحكم، حديث . 969
82) همان، حديث . 10132
83) دعائم الإسلام، ج 1، ص . 245
84) سوره صف، آيه . 2
85) سوره صف، آيه .3
86) پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در وصيتش به امام علىعليه السلام مى فرمايد: «باطنت مانند ظاهرت باشد و اينگونه نباشد كه ظاهرت نيكو و باطنت زشت باشد، و گرنه از منافقان خواهى بود.» (خصال، ج 2،ص 544 ، ح 19)
87) خصال، ج 2، ص .614
88) امام على: «النفاق أخو الشرك.» (غررالحكم، حديث 483)
89) امام على: «اعلموا أن يسير الرياء شرك.» (تحف العقول، ص 151)
90) غرر الحكم، حديث 3214 و . 3309
91) وإذا قاموا إلى الصلاة قاموا كسالى يراؤون الناس ولا يذكرون الله إلا قليلا.
92) كافى، ج 2، ص 501، ح . 2
93) جعفريات، ص 234، ابن اعثم، فتوح، ج 4، ص . 272
94) امام على: «عهد الى رسول الله أن لا يحبنى الا مؤمن ولا يبغضنى الا منافق.» (سنن نسايى، ج 8، ص 117؛ كنز الفوائد، ج 2، ص 83)
95) نهج البلاغه، حكمت .45 نيز بنگريد به: بحار الانوار، ج 33، ص 284 و ج 35، ص 316 و ج ، 39 ص 291، باب .87
96) شرح الاخبار، ج 1، ص 153، ح .95 برقى در محاسن، حديثى را نقل مىكند كه اشاره به كاربرد اين روش در هر عصر دارد. حديث چنين است: محمد بن علي أو غيره رفعه قال قلت لأبي عبد الله أكان حذيفة بن اليمان يعرف المنافقين؟ فقال: رجل كان يعرف اثني عشر رجلا و أنت تعرف اثني عشر ألف رجل إن الله تبارك و تعالى يقول: «لتعرفنهم في لحن القول» فهل تدري ما لحن القول؟ قلت: لا والله قال: بغض عليبنأبيطالب و رب الكعبة.(محاسن، ج 1، ص 168، ح 132)
97) شرح الاخبار، ج 1، ص 153، ح 96.؛ ابن شهر آشوب در مناقب اين مطلب را اينگونه تأييد مىكند : «ابن عقدة و ابن جرير بالإسناد عن الخدري و جابر الأنصاري و جماعة من المفسرين في قوله ـ تعالى ـ و لتعرفنهم في لحن القول ببغضهم عليبنأبيطالب.» (ج 3، ص8، ح35)
98) كافى، ج 2، ص 46، ح . 3
99) كافى، ج 2، ص 658، ح .4
100) سوره بقره، آيه 10: في قلوبهم مرض. نيز سوره توبه، آيه . 125
101) ميزان الحكمة، ج 4، عنوان «نفاق» ، باب «علة النفاق» ص 3338؛ جاحظ، مائة كلمه، ج 4، ص 33 : نفاق المرء ذلة .
102) الغيبة جهد العاجز. (نهج البلاغة، حكمت 461)
103) النفاق مبنى على المين.» (غررالحكم، حديث 1156)
104) الكذب يودي إلى النفاق.» (غرر الحكم، حديث 1181)
105) لا يكذب الكاذب الا من مهانة نفسه.» (ميزان الحكمة، ج 3 ، عنوان الكذب ، باب علة الكذب، ص2676، حديث 17427)
106) قال أمير المؤمنين ع: «إياكم و المراء و الخصومة فإنهما يمرضان القلوب على الإخوان و ينبت عليهما النفاق.» (كافى، ج 2، ص 300، ح 1)
107) كافى، ج 2، باب «صفة النفاق و المنافق»، ص .393
108) بحار الانوار، ج 78، ص 10، ح .67
109) النفاق يفسد الإيمان (غرر الحكم: حديث 741) .
110) الإيمان برئ من النفاق (غرر الحكم: حديث 1244).
111) عيون الحكم والمواعظ، ص 57، ح . 1469
112) امالى طوسى، ص 625، ح .1291 مشابه اين سخن در نهجالبلاغه (حكمت 79) نيز آمده است .
113) خصال، ص 38، ح . 16
114) غرر الحكم، حديث . 2694
115) همان، حديث . 8136
116) نهج البلاغة، خطبه . 176
117) سوره اسراء، آيه 82: وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين. و سوره يونس ، آيه 57: يا أيها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم وشفاء لما في الصدور وهدى ورحمة للمؤمنين . و نيز سوره فصلت ، آيه . 44
118) ر.ك: ميزان الحكمة، ج 3، باب «القرآن أحسن الحديث» ص .2518
119) ر.ك: بحار الانوار، ج 95، ص 287، ح .4
120) قرآن به اين معنا اشاره كرده است؛ بنگريد به: سوره اسراء، آيه 82 و سوره توبه، آيه 125 و نيز روايت نبوى : اكثر منافقي امتي قراؤها. (مصباحالشريعه، ص 373)
121) ر.ك: تنبيه الخواطر، ج 2، ص . 236
122) ر.ك: ميزان الحكمه ، ج4، باب «حق التلاوة»، ص . 2525
123) همان، ج4، باب «من يلعنه القرآن» ، ص . 2529
124) يا أيها النبى جاهد الكفار والمنافقين واغلظ عليهم. (سوره توبه، آيه 73؛ سوره تحريم، آيه 9).
125) بنگريد به: خطابهاى امام به معاويه در جريان جنگ تبليغاتى پيش از واقعه صفين. (بحارالانوار، ج 32 ، ص 612 و ج 33، ص 87)
126) امام پس از غلبه بر ناكثين، خطاب به شورشگران بصره فرمود: «فيكم ختم النفاق.» (بحار الانوار، ج32 ،ص 226، ح 176)
127) ر.ك: موسوعة الامام على فى الكتاب والسنة والتاريخ، ج 7، فصل نخست.
128) ر.ك: همان، ج 4 ، مدخل و فصل الاصلاحات العلويه.
129) يا أيها النبى جاهد الكفار والمنافقين واغلظ عليهم. (سوره توبه، آيه 73؛ سوره تحريم، آيه 9)
130) فلا تتخذوا منهم أولياء. (سوره نساء ، آيه 89 و 140)
131) هم العدو فاحذرهم. (سوره منافقون، آيه 4)
132) فأعرضوا عنهم ، إنهم رجس. (سوره توبه، آيه 95)
133) خصال، ص 232، ح .74
134) احذركم أهل النفاق فإنهم الضالون المضلون. (نهج البلاغه، خطبه 194)
135) غرر الحكم، حديث . 9878
136) غرر الحكم، حديث 3857؛ نهج البلاغه، خطبه .230
137) طبرانى، معجم كبير، ج 19، ص 388، ح 910؛ كافى، ج 1، ص 397، ح . 1
138) نهج البلاغه ، نامه . 27
139) موسوعة الامام على فى الكتاب و السنة و التاريخ، ج 12، ص .272
140) بحار الانوار، ج 77، ص 271 ،ح 1 و ج 78، ص 9، ح .16
141) بحار الانوار، ج 75، ص 384، ح .7
142) غرر الحكم، حديث 5048 و 10189؛ جاحظ، مائة كلمه، ص 27 ، ح .11
143) بحار الانوار ، ج 33، ص .384
144) همان .
145) همان، ج 32، ص .353
146) شرح نهج البلاغه، ج 2 ، ص 279، به نقل از موسوعة الامام على فى الكتاب و السنة و التاريخ، ج 12، ص . 53
147) نهجالبلاغه، خطبه .210